معنی شعر شعر امید فارسی چهارم ✅

در این شعر، شاعر با کودکان سخن می‌گوید و به آنان امید و شادی می‌بخشد. او از آنان می‌خواهد که در زندگی شاد و پرانرژی باشند و هیچ وقت ناامید نشوند.

شاعر به کودکان می‌گوید که زندگی مانند یک باغ زیباست و آنان همانند گل‌های سرسبز و با طراوت این باغ هستند. او از آنان می‌خواهد که همیشه بخندند و قلب‌هایشان را از مهر و محبت پر کنند.

در ادامه، شاعر به کودکان یادآور می‌شود که در زندگی ممکن است گاهی روزهای سخت و غمگینی پیش بیاید، اما این روزها همیشگی نیستند و پس از هر تاریکی، روشنایی خواهد آمد. همان‌طور که پس از یک شب تاریک، خورشید دوباره طلوع می‌کند و جهان را روشن می‌سازد.

او به کودکان اطمینان می‌دهد که خداوند همیشه یار و پشتیبان آنان است و آنان را تنها نمی‌گذارد. بنابراین باید همیشه با اعتماد به خدا و با نگاهی پر از امید به آینده بنگرند و با قدرت به راه خود ادامه دهند.

معنی درس سیزدهم فارسی چهارم ( لطف حق) + مخالف و معنی کلمات

درس سیزدهم: شعر امید
مبحث: درک معنای واژه‌ها و مفهوم شعر

در این درس، با کمک معنی کلمات، مفهوم کلی شعر “امید” را بهتر درک می‌کنیم. این کار به ما کمک می‌کند تا پیام شاعر را به خوبی بفهمیم و با احساسی که در شعر وجود دارد، بیشتر آشنا شویم.

معنی بخوان و حفظ کن شعر امید صفحه ۱۰۷ فارسی چهارم

شنیدم یک باز پیر و کهن‌سال، دنبال جوجه‌کبوتری افتاد.

جوجه‌کبوتر از ترس مرگ، به این سو و آن سو می‌پرید و فرار می‌کرد. باز شکاری هم بی‌وقفه به دنبالش بود و او را تعقیب می‌کرد.

به هر طرف می‌رفت؛ به دشت، کوه و بیابان پرواز کرد تا شاید از چنگال آن باز رهایی یابد.

در نهایت، وقتی حس کرد دیگر راه فراری ندارد، ناامید شد و روی یک درخت نشست.

همان موقع که آن کبوتر بی‌چاره به پایین نگاه کرد، شکارچی را دید که کمانش را کشیده و تیر را به سویش نشانه رفته است.

در آن وضعیت سخت، زیر پایش شکارچی بود و بالای سرش باز شکاری. نه می‌توانست همانجا بماند و نه می‌توانست پرواز کند.

در آن لحظه، کاملاً ناامید شد و تنها کاری که کرد این بود که دل به خدا بست و از او کمک خواست.

چون کبوتر به خدا توکل کرده بود، خداوند مهربان هم او را از مرگ نجات داد.

ناگهان ماری آمد و پای شکارچی را نیش زد. شکارچی از درد تیر را رها کرد و تیر به سوی باز شکاری پرتاب شد و او را از پا درآورد.

در پایان، هم شکارچی و هم باز بر زمین افتاده بودند و کبوتر با خوشحالی و شادمانی به پرواز ادامه داد.

اگه حال کردی این پست رو با دوستات به اشتراک بذار:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *