شعر درباره فکر و خیال را در روزانه بخوانید. شعر دربارهٔ فکر و خیال، نه فقط یک اثر ادبی، بلکه آینهٔ ذهن انسان و ماشین تولید واقعیتهای موازی است. این نوع شعر، مرز بین «واقعیت» و «امکان» را محو میکند و به ما اجازه میدهد در جهانی زندگی کنیم که هنوز وجود ندارد – یا شاید هرگز وجود نخواهد داشت.

اشعار زیبای فکر و خیال
فکرم یک نخِ نامرئی است
از انگشتِ تو
فال خودت رو ببین
🔮کلیک کن تا ببینیش
تا آخرین ستاره کهکشانِ آندرومدا
میکشمش
و تو،
هنوز در خوابِ صبحگاهیات
لبخند میزنی
چون میدانی
این نخ،
هرگز پاره نمیشود.
فکرت اگر بیاید به کوچهٔ دلم باز
خیالم میپرد مثل پروانه به پرواز
در باغِ بیانتها، گلِ تو را میچینم
هر لحظه میکارم، دوباره میشود ساز
دل دادهام به دریای بیکرانِ خیالت
موجش مرا میبرد به ساحلِ بینیاز
فکرم تو را میجوید در آینهٔ شبها
خیالم تو را میآورد، بیهیچ نیاز
اگر چه جسم دور است و راهها بسته
فکرم پل میسازد، خیالم میشود پرواز
شب را به صبح میرسانم با نامِ تو
تا روز شود و باز، بیاید آن نگاهِ ناز
فکرِ شبِ تار
خیال، چراغی در باد
صبح نمیآید
خیالِ تو، باران
روی شیشهٔ فکرم
مینویسد: بمان
در کارگاهِ ذهنم
چرخدندههای فکر میچرخند
دودِ خیال از دودکشِ پیشانیام بیرون میزند
کارگرها همه خوابند
فقط یک دستگاه هنوز روشن است:
«تولیدِ تو»
هر ثانیه،
یک نسخهٔ تازه از تو
از خط تولید میآید بیرون
با لبخندِ استاندارد
و چشمانِ تضمینشده
اما من،
رئیسِ بیخوابِ این کارخانه،
میدانم
همهٔ اینها
فقط بستهبندیِ خالیست
و تو،
هنوز
در انبارِ واقعیت
قفلِ درِ بستهای.
مطلب مشابه: متن در مورد اندیشه + جملات و سخنان بزرگان در مورد تفکر و اندیشه کردن
مطلب مشابه: متن فکر و خیال؛ جملات زیبا و غمگین درباره افکار احساسی

در آسانسورِ فکرم
دکمهٔ طبقهٔ «تو» را زدم
در باز شد
اما تو نبودی
فقط بوی عطرت مانده بود
و آینهای که
خیالم را
به جای تو
نشانم داد
دکمهٔ «بستن» را زدم
اما در بسته نشد
فکرم گیر کرد
بین دو طبقه:
«دوست داشتن»
و
«فراموش کردن»
حالا
هر شب
آسانسور بالا و پایین میرود
و من
با خیالم
در همان طبقهٔ میانی
ایستادهام
و منتظرم
شاید
روزی
تو
واقعاً
بیایی.
از او پرسیدم:
مگر تو در کجای این جهانِ هستی زیسته ای،
که هیچ کسی از سرگذشت تو خبر ندارد؟
کمی سکوت کرد…
به آرامی گفت:
«در آغوش کسی که
فکر می کردم دوستم دارد!»
فکر بلبل همه آن است
که گل شد یارش
گل در اندیشه
که چون عشوه کند در کارش…
مطلب مشابه: متن درباره قدرت ذهن [ 50 سخن زیبا و جملات درباره افکار و ذهن ]
مطلب مشابه: جملات درباره اندیشیدن و سخنان سنگین در مورد تفکر کردن
عکس نوشته اشعار فکر و خیال
فکر نکنید هر کس که از راه رسید
هر کس که با شما خندید
هر کس که چند صباحی گیر داد و پیگیر شد
می تواند رفیق شما باشد…
پرنده ها هیچ فصلی چتر بر نمی دارند!
و فکر می کنی
جهان جای بهتری می شد اگر
جای این دستها
از شانه هامان
دو بال کبوترانه می رویید…
من ز فکر تو
به خود نیز نمیپردازم
نازنینا
تو دل از من
به که پرداختهای؟
همیشه فکر می کردم بدترین چیزِ زندگی این است
که در تنهایی تمام شود.
اما بدترین چیز، تمام شدن زندگی در میان مردمی است
که به تو احساس تنهایی می دهند.
همه واسه تولد عزیزانشون هدیه میدن،
من هیچی به فکرم نرسید چی بهت بدم،
مرغ عشقمو که خیلی دوسش دارم روز تولدت آزاد کردم.
یه دونه خودم،
تولدت مبارک
وقتی میگویم دیگر به سراغم نیا،
فکر نکن که فراموشت کردهام
یا دیگر دوستت ندارم، نه!
من فقط فهمیدم وقتی دلت با من نیست،
بودنت مشکلی را حل نمی کند
تنها دلتنگ ترم می کند!
دیوانه ام
فکر می کنم شیشه ام
عاقبت رها می شوم و می شکنم
نگران دست های توام
هر بار که زمین می خورم!
لابد دوستت دارم هنوز
که هنوز
فکر میکنم
از هزار و صد نسخهی این شعر
یک نسخه را
تو به خانه میبری
و تو تنها تو میفهمی
چند جای این شعر،
خط خورده است.
دیگه نمى خوام به چیزایى که ندارم
فکر کنم
مثل نداشتن تو …
مى خوام
به چیزایى که هنوز دارم فکر کنم
مثل دوست داشتن تو …
من با همه ی درد جهان ساختم اما
با درد تو هر ثانیه در حال نبردم
تو دور شدی از منو با اینهمه یک عمر
من غیر تو حتی به کسی فکر نکردم
هر که تشویش
سر زلف پریشان تو دید
تا ابد از دل او
فکر پریشان ننشست
خوبم!
خیلی خوب.
مگر میشود به فکر تو بود وُ خوب نبود
تو را خیال داشت وُ
بد بود
من خوبم قشگِ عزیز
تا دیروز فکر می کردم
تمام قله های جهان را
می توانم فتح کنم.
تازه امروز فهمیدم
چه نفس گیر است
بالا رفتن از پله های خانه ای که
تو
دیگر در آن نیستی!
من فکر میکنم
جاذبهی تو از خاک نبوده
از آسمان بوده
از سیب نبوده
از دستهات بوده
از خندههات
موهات
و نگاه برهنهات
که بر تنم میریخت.
فکر میکنم
که میانِ
فکرِ من
تا
حقیقتِ
یک پیوند
ساده
هست
و من
این پیوند
را
دوست دارم
در این شعر سپهری به رابطه بین فکر و حقیقت میپردازد و بیان میکند که این پیوند را دوست دارد و به آن امیدوار است.
مطلب مشابه: جملات مثبت اندیشی + جملات انگیزشی کوتاه برای کار و زندگی و موفقیت
مطلب مشابه: متن انگیزشی ذهن (جملات انگیره دهنده برای قدرت ذهنی بیشتر)

شعرهای فکر و خیال
فکرم یک کاغذِ تا نخورده است
در جیبِ زمان
هر بار دست میبرم
تا بازش کنم
بادِ خیال
میبردش
و من
فقط
سایهٔ آن را
روی دیوارِ واقعیت
میبینم.
فکرم درِ بستهای دارد زنگزده
خیال، کلیدِ گمشده در سینهٔ من
هر شب میکوبم، در باز نمیشود
صبح که میرسد، کلیدم دوباره گم است
در آزمایشگاهِ ذهنم
لولههای فکر
مایعِ خیال را
قطرهقطره
در شیشهٔ «شاید» میریزند
نتیجه؟
یک انفجارِ بیصدا
که فقط من
صدایش را
در استخوانِ جمجمهام
میشنوم
شیشه میشکند
و خیال
مثل بخار
از پنجرهٔ گوشم
فرار میکند
و بیرون
در آسمانِ واقعی
ابر میشود
و باران میبارد
روی کسی که
هیچوقت
نمیداند
این قطرهها
از کجا آمدهاند.
فکرم سوزنبانِ ایستگاهِ خالی است
هر قطارِ خیال که میآید
به خطِ «تو» میفرستدش
حتی اگر
مقصدش
«فراموشی» باشد
سوت میزند
و من
در سکوتِ سکو
دست تکان میدهم
برای مسافری که
هرگز
پیاده نمیشود.
آینه شکست
و فکرم
هفت سال بدیمنی را
در هر تکه
تکرار کرد
خیال آمد
با چسبِ نامرئی
تکهها را به هم چسباند
اما
تصویر
دیگه
تو نیست
فقط
هفت نسخهٔ متفاوت از من
که
هر کدام
تو را
به شکلی
دوست داشتهاند
حالا
هر بار
به آینه نگاه میکنم
یکی از منها
لبخند میزند
و میگوید:
«هنوز تموم نشده.»
فکرم ۳٪ باتری دارد
خیال را میزنم به شارژ
در خوابِ پریز
و صبح
با ۱۰۰٪ تو
بیدار میشوم
اما
نمایشگر
هنوز
تاریخِ دیروز را
نشان میدهد.
فکرم قفل است، کلیدش تو
خیال میگردد، راهی نیست
در را میکوبم، صدایی نیست
تو رفتهای، من ماندم و این
ماندگارِ بیتو، شبِ تار
فکرم میمیرد، خیالم زار
هر صبح میگویم: «بس است»
اما شب میآید، دوباره یار
در قفسهٔ ذهنم
خیالها قیمت دارند
یکی ۹۹ تومان: «تو برمیگردی»
یکی ۹۹۹۹: «تو هرگز نبودی»
صندوقدارِ فکرم
اسکناسِ واقعیت را
پس میزند
میگوید:
«فقط کارتِ اعتباریِ امید»
کارت را میکشم
تراکنش رد میشود
و من
با سبدی پر از خیالِ تاریخگذشته
از درِ خروجی
به خیابانِ خالی
میروم
و فریاد میزنم:
«تخفیفِ آخر فصل!»
فکرم میچرخد، مثل صفحهٔ گرامافون
خیال مینشیند، روی سوزنِ سکوت
و تو میگویی: «بسه دیگه»
اما صفحه میچرخد، دوباره همان
دوباره همان، فکرِ تو در سرم
دوباره همان، خیالِ تو در برم
دوباره همان، شبِ بیتو تا سحر
دوباره همان، صبحِ بیتو بیصبرم
اتوبوسِ فکرم
ایستگاهِ «تو» را
رد کرد
راننده گفت:
«مسیر عوض شده»
خیال پیاده شد
با چمدانِ پر از «شاید»
و رفت
پیادهرو را
تا آخرِ خط
دويد
اما
اتوبوس
دیگه
برنگشت
حالا
من
در ایستگاهِ «حالا»
با بلیطِ سوخته
منتظرِ خطِ «هرگز»
ایستادهام
و فکر میکنم:
«شاید
پیاده شدن
بهتر بود.»

فکرم ساعتسازِ کوری است
عقربههای خیال را
به عقب میچرخاند
تا زمان
دوباره
اولین بوسهات را
تکرار کند
تیکتاک
تیکتاک
اما
کوکویش
هرگز
نمیخواند
چون
پرندهاش
تو بودی
و تو
پرواز کردی.
فکرم آکواریومی است شیشهای
خیال، ماهیِ قرمزی در آن
هر بار دست میبرم بگیرمش
آب میریزد، ماهی میپرد
میپرد به دیوار، به سقف، به هیچ
فکرم خشک میشود، شیشه میشکند
ماهی روی زمین میلغزد، نفس میکشد
و من میمانم با یک مشت آبِ مرده
در بخشِ ICUِ ذهنم
خیال به دستگاه وصل است
نوارِ قلبِ فکرم
خطِ صاف میکشد
دکترِ منطق میگوید:
«امید نیست، قطعش کنید»
اما پرستارِ دل
دکمهٔ «شوک» را میزند
و خیال
با یک تکانِ ناگهانی
چشم باز میکند
و میگوید:
«تو هنوز اینجایی؟»
صحنهٔ ذهنم تاریک است، پرده بالا
فکر کارگردان، خیال بازیگر
نور میتابد، تو وارد میشوی
اما دیالوگت را فراموش کردهای
تماشاچیها (خاطرات) سرفه میکنند
فکر فریاد میزند: «کات!»
خیال میخندد، گریمش میریزد
و میگوید: «این نمایش، بدون تو هم ادامه داره»
پرده پایین میآید، سالن خالی
فقط یک صندلی، شمارهٔ تو
فکر مینشیند، خیال میایستد
و نمایش دوباره شروع میشود
این بار بدون تو، بدون من
فقط با سایهٔ نورِ خاموش.
هر صبح
پستچیِ خیال
یک نامه میآورد
آدرس: «به فکرِ تو»
فرستنده: «از طرفِ منِ دیروز»
نامه را باز میکنم
داخلش خالی است
جز یک جملهٔ محو:
«من هنوز اینجام»
فکرم نامه را
در کشوی «شاید» میگذارد
و منتظرِ پستچیِ فردا
میماند
که شاید
این بار
نامه را
تو
فرستاده باشی.
مطلب مشابه: جملات آرامش کننده ذهن + متن های زیبای آرام کننده قلب با عکس نوشته زیبا
