اثر و قدرت گفتار نیکو
گفتار شیرین و رفتار محبتآمیز، تأثیر شگفتانگیزی دارد. این مثل قدیمی که میگوید “زبان خوش، مار را از سوراخ بیرون میآورد” به زیبایی این مفهوم را نشان میدهد. وقتی با نرمی و احترام با دیگران صحبت کنیم، حتی افراد عصبانی یا کسانی که حالت دفاعی گرفتهاند، آرام میشوند و رفتار بهتری نشان میدهند.
این موضوع فقط دربارهٔ افراد سرسخت نیست. در همهٔ رابطهها، از خانواده و دوستان تا محل کار، کلام دلنشین میتواند فضا را عوض کند و درهای بسته را باز کند. برعکس، حرفهای تند و بیادبانه حتی دوستان صمیمی را هم از ما دور میکند.
پس باید مراقب لحن و کلمههایی که استفاده میکنیم باشیم. مهربانی در گفتار، هزینهای ندارد، ولی نتیجهای بسیار ارزشمند دارد و راهحل بسیاری از مشکلات است.

در این نوشته، داستان و مفهوم ضربالمثل ایرانی «زبان خوش، مار را از سوراخ بیرون میآورد» را از کتاب نگارش یازدهم گردآوری کردهایم. با ندابلاگ همراه بمانید.
معانی ضرب المثل زبان خوش، مار را از سوراخ بیرون میآورد
با زبان خوش و رفتار محبتآمیز میتوان حتی سختترین دلها را نرم کرد و به خواستههای خود رسید.
گفتار نیک باعث میشود دیگران آرامش پیدا کنند و با میل و رغبت، نظر ما را بپذیرند.
این ضربالمثل نشان میدهد که با برخورد خوب و اخلاق پسندیده به راحتی میتوان دل دیگران را جلب کرد.
در اینجا مار نماد دشمنی و کینه است و بیرون آمدن آن از لانه، نشاندهنده پایان اختلاف، صلح و موفقیت در کارهاست.
| ایموجی این ضرب المثل | 👅😊🐍🕳⬅ |
زبان خوش مار را از سوراخ بیرون میآورد به انگلیسی
سخن نیکو مار را از سوراخ بیرون میکشد.

2 داستان کوتاه در مورد ضربالمثل زبان خوش، مار را از سوراخ بیرون میآورد
برای آشنایی بیشتر با داستانهای مربوط به این ضربالمثل و خواندن توضیحات کاملتر، در ادامه مطلب با ندابلاگ همراه شوید.
داستان شماره 1- تدبیر
روزی روزگاری، جنگلی زیبا و پُرنعمت بود به نام «جینگیل». هوایش خوب و طبیعتش سرسبز بود. به خاطر این شرایط عالی، تعداد حیوانات هر روز بیشتر میشد. کمککمب همهی لانهها، غارها و سوراخها پر شد و دیگر جایی برای تازهواردها باقی نماند.
جینگیل آنقدر شلوغ شده بود که بعضیها شبها روی شاخههای درخت میخوابیدند و بعضی دیگر مجبور بودند ایستاده بخوابند. دیگر از آرامش خبری نبود و وضعیت هر روز بدتر میشد. بین حیوانات درگیری و بحث زیاد شده بود و هر کس برای یک وجب جا با دیگری میجنگید.
بالاخره حیوانات به قانون قدیمی جنگل متوسل شدند، قانونی که سالها بود کسی به آن توجهی نکرده بود. طبق این قانون، هر کس قویتر بود، خانهی بهتری برای خودش برمیداشت. اگر صاحب خانه اعتراض میکرد، روز بعد استخوانهایش را پشت لانهاش پیدا میکردند. موشها سوراخ مارمولکها را تصاحب میکردند، روباهها به لانهی موشها میرفتند، گرگها روباهها را از خانه بیرون میکردند و شیرها هم که از اول صاحب قلمرو خودشان بودند. خرسها اما به خاطر جثهی بزرگ و کمی هوش، اغلب بدون سرپناه میماندند.
کمکم زندگی در جنگل بسیار سخت شد. نه تنها جا کم بود، بلکه دیگر هیچ جای خالی وجود نداشت. برای همین، گروهی از مورچهها تصمیم گرفتند شروع به ساختن خانههای جدید کنند. آنها با پشتکار زیاد هر تکه زمین خالی یا سوراخی را پیدا میکردند و با استفاده از آب دهانشان لانههای جدید میساختند و به حیوانات بیخانمان تحویل میدادند.
روش آنها ساده بود و فقط به آب دهان مخصوص مورچهها نیاز داشت، برای همین کارشان رونق گرفت و آنقدر خانه ساختند که حتی بیشتر از نیاز جنگل شد و تعدادی از خانهها خالی ماند. اینجا بود که گروه دیگری از حیوانات دست به کار شدند و شروع کردند به پیدا کردن مشتری برای این لانههای خالی. کار این واسطهها هم بسیار پرسود شد، حتی بیشتر از خود مورچهها. راز موفقیت آنها، زبان خوش و رفتار مؤدبانهشان بود.
آنها آنقدر خوب و قانعکننده صحبت میکردند که حتی مار را از سوراخش بیرون میکشیدند و به جایش یک خرس بیخانمان را در لانهی مار جا میدادند. به این ترتیب، ضربالمثل «زبان خوشِ لانهیابان و لانهقالبکنندگان، مار را از سوراخش بیرون میکشد و به جایش خرس را فرو میکند» به وجود آمد و میان همه معروف شد.
داستان شماره 2- پادشاه و کشاورز
در روزگاران قدیم، پادشاهی به همراه چند تن از نزدیکان و مشاورانش در یک روز سرد زمستانی برای شکار به صحرا رفت. آنها آنقدر دور رفتند که از شهر و آبادی فاصله زیادی گرفتند. وقتی هوا کاملاً تاریک شد، در دوردست کلبه کوچکی را دیدند که به یک کشاورز تعلق داشت.
پادشاه به همراهان پیشنهاد داد: «امشب به خانه این کشاورز برویم تا از سرمای بیابان در امان باشیم.»
اما یکی از وزیران مخالفت کرد و گفت: «پناه بردن به خانه یک کشاورز معمولی، با مقام بلندپایه شما، پادشاه، سازگار نیست. بهتر است در همین بیابان چادری شایسته مقامتان برپا کنیم، آتش روشن کنیم و شب را به صبح برسانیم.»
وقتی کشاورز از ماندن پادشاه و همراهانش در بیابان باخبر شد، نزد شاه آمد و با ادب و احترام گفت: «اگر شما به خانه من میآمدید، از مقامتان چیزی کم نمیشد، اما این فرصت را از من گرفتید که مقام یک کشاورز ساده بالا برود.»
این حرف کشاورز، بسیار به دل پادشاه نشست. او و همراهانش آن شب را در خانه کشاورز گذراندند. فردای آن روز، پادشاه به پاس مهماننوازی، هدایا، پول و لباسهای فراوانی به کشاورز بخشید و جمله معروفی را به کار برد:
«زبان خوش، مار را از سوراخ بیرون میکشد.»
انشا در مورد ضرب المثل زبان خوش، مار را از سوراخ بیرون میآورد
در ادامه، یک نوشتهٔ ساده و پیشنهادی دربارهٔ این ضربالمثل آمده است:
احترام به دیگران
صحبت کردن با ادب و احترام در هر موقعیت و مکانی، یکی از وظایف مهم هر فرد است. اگر ما عادت کنیم حتی برای کارهای ساده، با احترام با دیگران صحبت کنیم، نه تنها احتراممان نزد دیگران حفظ میشود، بلکه زودتر هم به خواستههایمان میرسیم.
مثلاً وقتی برای خرید نان میرویم، میتوانیم بگوییم: «آقای نانوا! لطفاً دو نان به من بدهید.» یا وقتی میخواهیم از معلممان سؤالی بپرسیم، بگوییم: «خانم معلم! اجازه میدهید سؤالی بپرسم؟»
احترام گذاشتن به اعضای خانواده، به ویژه کسانی که از ما بزرگتر هستند، بسیار مهم است.
مثلاً اگر میخواهیم از مادرمان بپرسیم برای ناهار چه غذایی پخته است، بهتر است بگوییم: «مادرجان! دست شما درد نکند، ناهار چه چیزی درست کردهای؟»
این شیوهٔ صحبت کردن، به تدریج به یک عادت خوب تبدیل میشود و دیگران هم با ما به همین شکل مهربان و محترمانه برخورد میکنند.
حتی در برخورد با افراد عصبانی یا بیادب نیز اگر با زبان خوش و احترام با آنها صحبت کنیم، رفتارشان به مرور تغییر میکند و یاد میگیرند با دیگران مؤدبانه برخورد کنند.
در اینجا میتوان گفت که ضربالمثل «زبان خوش، مار را از سوراخ بیرون میآورد» به کار میرود.
یعنی حتی اگر با سختدلترین و عصبانیترین افراد هم با نرمی و احترام حرف بزنیم، آرام میشوند و به حرفهای ما گوش میدهند.
پیشنهادی:
ضرب المثل درباره زبان بیشتر بخوانید: ضرب المثل با زبان
گسترش ضرب المثل به زبان خوش، مار از سوراخ بیرون می آورد نگارش پایه یازدهم _ ندابلاگ
