این ضربالمثل برای مواقعی به کار میرود که میخواهیم بگوییم انجام یک کار یا حل یک مشکل، آنقدرها هم که فکر میکنید سخت و غیرممکن نیست.
در واقع وقتی کسی از انجام کاری میترسد یا آن را بسیار دشوار میپندارد، با این جمله به او یادآوری میکنیم که آن کار “چند مرده حلاجی” میخواهد؟ یعنی آنقدرها هم سخت و طاقتفرسا نیست و با کمی جسارت و تلاش میتوان از عهدهی آن برآمد.
ریشه این عبارت به شغل “حلاجی” یا پنبهزنی برمیگردد. کار حلاج اگرچه پرزحمت بود، اما کاری بود که یک نفر به تنهایی هم از پس آن برمیآمد. بنابراین وقتی میپرسیم “چند مرده حلاجی؟” در پاسخ میفهمیم که فقط “یک مرد” کافی است و کار، آن اندازه که تصور میکردیم دشوار نیست.
این مثل به ما میگوید که قبل از اینکه از سختی کاری بترسیم، ابتدا تواناییهای خودمان را باور کنیم و بدانیم که برای بسیاری از چالشها، قویتر از چیزی هستیم که فکر میکنیم.

چند مرده حلاجی کنایه از چیست؟
در این نوشته میخواهیم با هم نگاهی به معنی و مفهوم این ضربالمثل کهن ایرانی بیندازیم. لطفاً تا پایان این مطلب با نداوبلاگ همراه باشید.
معانی ضرب المثل چند مرده حلاجی؟
۱- یعنی نهایت قدرت و توانایی تو چقدر است؟
۲- وقتی میخواهند مسئولیت مهمی به کسی بسپارند، با این جمله میسنجند که آیا او از عهده این کار برمیآید یا نه.
۳- حلاج عارف و فقیهی بود که نماد پایداری و استواری شناخته میشد. به همین دلیل، هنگام سختیها و چالشهای بزرگ، نام او را به یاد میآورند.
ریشه ضرب المثل چند مرده حلاجی
داستان این ضربالمثل به زندگی عارف نامدار، حسین بن منصور حلاج، بازمیگردد. پس از آنکه دشمنان برای او نقشه کشیدند، حلاج را به دار آویختند. سپس مأموران هر دو دست او را قطع کردند. در آن لحظه، او لبخندی زد و همه از دیدن این لبخند شگفتزده شدند.
از او پرسیدند: «چرا میخندی؟»
پاسخ داد:
«بریدن دستان انسانی که به دار آویخته شده، کار آسانی است.»
وقتی خون از شانههایش جاری شد، صورتش را خونآلود کرد. کسی از او پرسید چرا صورتت را به خون آغشته کردی؟
گفت:
«از بدنم خون زیادی رفته و رنگ صورتم زرد شده. میدانم که شما ناآگاهان گمان میکنید از ترس است که رنگ زرد به چهره دارم. به همین دلیل صورتم را با خون سرخ کردم تا نزد شما قرمز به نظر برسد.»
سپس چشمانش را از حدقه درآوردند. مردم با دیدن این صحنه خشمگین شدند و دست به شورش زدند. مغازهها را غارت کردند و آتش زدند.
بعد زبان و سپس سر حسین بن منصور از بدنش جدا شد. صبح روز بعد، جسدش را سوزاندند و خاکسترش را به رودخانه دجله ریختند.
از آن پس، این ضربالمثل برای کسانی به کار میرود که میخواهند وفاداری و استواری دیگران را در باورهایشان بیازمایند.
پیشنهادی: کار هر بز نیست خرمن کوفتن.
