معنی ضرب المثل ” بیله دیگ، بیله چغندر “

بیله دیگ، بیله چغندر

همه چیز در مورد مفهوم و ریشه ضرب‌المثل «بیله دیگ، بیله چغندر»

این ضرب‌المثل یک تصویر ساده و قدیمی از زندگی روزمره را نشان می‌دهد. در گذشته که غذاها در دیگ‌های بزرگ و روی آتش پخته می‌شد، گاهی اوقات یک تکه چغندر بزرگ (بیله چغندر) در ته دیگ می‌ماند و نمی‌پخت. در چنین شرایطی، مشکل فقط به آن تکه چغندر محدود نمی‌شد؛ بلکه خود دیگ (بیله دیگ) هم به دلیل شکل و عمقش، باعث این اتفاق می‌شد.

بنابراین، این ضرب‌المثل در موقعیتی به کار می‌رود که دو طرف یک ماجرا، هر دو در به وجود آوردن یک مشکل نقش دارند و هیچ‌کدام کاملاً بی‌تقصیر نیستند. وقتی می‌گوییم «بیله دیگ، بیله چغندر»، یعنی هر دو طرف دعوا، اختلاف یا مشکل، مقصر هستند و نمی‌توان تقصیر را فقط به گردن یک نفر انداخت.

**ریشه ضرب‌المثل:**

این مثل ریشه در زندگی سنتی و آشپزی قدیم دارد. وقتی غذایی در دیگ می‌پخت، اگر ته‌بگیر شود یا بسوزد، هم شکل دیگ و هم جنس مواد داخل آن می‌توانست در این اتفاق نقش داشته باشد. بنابراین، این عبارت به تدریج وارد گفتگوهای روزمره مردم شد تا وضعیت‌هایی را توصیف کند که در آن مقصر بودن، تنها مربوط به یک طرف نیست.

بیله دیگ، بیله چغندر

در این نوشته به بررسی معنای یکی از ضرب‌المثل‌های کهن ایران زمین می‌پردازیم. لطفاً در ادامه با ما همراه باشید.

بیله دیگ، بیله چغندر کنایه از چیست؟

وقتی کسی دروغ می‌گوید و طرف مقابل متوجه می‌شود، به جای اینکه مستقیماً به او بگوید «چرا دروغ می‌گویی؟»، خودش هم یک داستان ساختگی در پاسخ تعریف می‌کند.
با این کار هم به دروغگو می‌فهماند که حرفش را باور نکرده، و هم باعث می‌شود دروغگو از کارش شرمنده شود.

معنی «بیله» یا «بیلَه» (در زبان ترکی): یعنی «این‌طور»، «این‌چنین» یا «چنین».

ریشه ضرب المثل

دو غریبه در مسیری مشترک قدم می‌زدند. برای پر کردن سکوت و گذران وقت، اولی از دومی پرسید: «شغل تو چیست و چه کاری انجام می‌دهی؟»

مرد دوم که نمی‌خواست حقیقت را به یک ناشناس بگوید، با اغراق پاسخ داد: «من کشاورزم. یک چغندر بسیار بزرگ در مزرعه‌ام دارم که برای برداشت آن، ده‌ها کارگر تلاش می‌کنند. آنقدر بزرگ است که گنبد مسجد روستای ما در برابر چغندر من ناچیز است! علاوه بر این، قیمت آن آنقدر بالاست که هیچکس توان خریدش را ندارد. حالا به شهر می‌روم تا خریداری مناسب برای این چغندر کم‌نظیر پیدا کنم. حالا تو بگو، به چه منظور به شهر می‌روی و شغلت چیست؟»

مرد اول که متوجه دروغ او شده بود، اما چیزی بروز نداد، با همین روش پاسخ داد تا نشان دهد ساده‌لوح نیست. گفت: «من صنعتگرم و دیگ‌های بسیار بزرگی می‌سازم. آنقدر بزرگ که اگر چندین گنبد مسجد را درون یکی از آن‌ها بگذاری، باز هم جای خالی باقی می‌ماند! در روستای ما کسی نیست که بتواند چنین دیگ بزرگی بخرد. بنابراین به شهر می‌روم تا مشتری مناسبش را پیدا کنم.»

کشاورز که فهمید او هم دارد دروغ می‌گوید، عصبانی شد و گفت: «فکر مرا چه کرده‌ای؟ چرا دروغ می‌گویی؟ مگر می‌شود دیگی به آن بزرگی وجود داشته باشد؟»

صنعتگر با آرامش پاسخ داد: «دیگ بزرگ من، چغندر بزرگ تو را لازم دارد! وقتی تو چنین ادعای بزرگی داری و می‌گویی راست است، من هم حق دارم ادعا کنم حرف من راست است.»

بیشتر بخوانید: ضرب المثل با بیل
اختصاصی-ندابلاگ

اگه حال کردی این پست رو با دوستات به اشتراک بذار:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *