**آشنایی با مفهوم ضربالمثل: شکم گرسنه دین و ایمان ندارد**
این ضربالمثل ساده ولی پرمعنی به ما یادآوری میکند که وقتی فردی گرسنگی شدید را تجربه میکند، ممکن است به خاطر نیاز فوری به غذا، نتواند به اصول اخلاقی یا اعتقادات خود پایبند بماند. در واقع، گرسنگی میتواند آنقدر فشار بیاورد که فرد برای سیر کردن خود، دست به کارهایی بزند که در شرایط عادی انجام نمیدهد. این جمله به ما میفهماند که برای فکر کردن به مسائل بزرگتر مانند دین و اخلاق، باید ابتدا نیازهای اولیهی زندگی مانند خوراک برطرف شوند.
—
**داستان کوتاه و آموزنده**
روزی روستایی فقیر و مهربان در دهکدهای زندگی میکرد که همیشه به صداقت و ایمانش معروف بود. یک سال، خشکسالی شدیدی پیش آمد و محصولات کشاورزان از بین رفت. این مرد که دیگر هیچ غذایی برای خود و خانوادهاش نداشت، روزها و شبها را با گرسنگی گذراند.
یک شب، وقتی گرسنگی غیرقابل تحمل شد، به ناچار به مزرعهی همسایهاش رفت و چند عدد سیب زمینی برداشت. فردای آن روز، همسایه متوجه دزدیده شدن محصولش شد و خیلی عصبانی بود. وقتی فهمید که آن مرد فقیر این کار را کرده، با تعجب به او گفت: “تو که همیشه فردی باایمان و درستکار بودی! چرا چنین کاری کردی؟”
مرد فقیر با چشمانی پر از اشک پاسخ داد: “وقتی شکم آدم خالی باشد، ایمان و دین هم به فراموشی سپرده میشود. گرسنگی مرا وادار به این کار کرد.”
همسایه که این حرف را شنید، به جای خشم، دلش برای او سوخت. سپس تصمیم گرفت تا با تقسیم غذای خود با او، از این اتفاق جلوگیری کند. از آن روز به بعد، مردم آن دهکده یاد گرفتند که اگر میخواهند جامعهای با اخلاق و ایمان داشته باشند، باید به یکدیگر کمک کنند و کسی را در گرسنگی و تنگنا رها نکنند.

در این نوشته، میخواهیم مفهوم اصلی این ضربالمثل کهن ایرانی را با هم مرور کنیم. همراه ندابلاگ بمانید تا با معنای واقعی این عبارت آشنا شوید.
شکم گرسنه دین و ایمان ندارد کنایه از چیست؟
۱- وقتی کسی گرسنه باشد، تنها فکرش این است که شکمش را سیر کند. ممکن است برای زنده ماندن، دست به دزدی بزند، دروغ بگوید یا خیانت کند.
همانطور که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمودهاند:
**کادَ الفَقرُ اَن یَکُونَ کُفرا**؛
یعنی فقر انسان را نزدیک به کفر میبرد.
۲- از نگاهی دیگر، آدم گرسنه تمام وقتش را صرف پیدا کردن غذا برای خود و خانوادهاش میکند و دیگر وقتی برای عبادت و فکرهای بزرگ ندارد.
۳- این ضربالمثل به ما یادآوری میکند که نیازهای انسان اولویتهایی دارد. کسی که در فقر شدید به سر میبرد و دنبال لقمهنان میگردد، حوصله و فرصتی برای شنیدن پند و نصیحت دیگران ندارد. اگر کسی میخواهد به او کمک کند، بهتر است ابتدا مشکل گرسنگی و نیاز مادی او را برطرف کند، بعد راهنماییهای اخلاقی به او ارائه دهد.
🌸 نکته: این ضربالمثل درباره بیشتر مردم صدق میکند. معمولاً وقتی انسان گرسنگی شدید میکشد، عقلش به درستی کار نمیکند و اگر ایمان قوی نداشته باشد، ممکن است دست به کارهای نادرست بزند.
اما کسانی هستند که روح بزرگی دارند و عزت نفس برایشان از نان شب هم مهمتر است. این افراد حتی در سختترین شرایط گرسنگی، دست به کارهایی نمیزنند که شرافت و انسانیتشان را خدشهدار کند. بسیاری از دانشمندان و عالمان بزرگ در فقر زندگی کردهاند، اما هرگز تسلیم نیازهای جسمی خود نشدهاند.
۴- دین ما از زندگی جدا نیست. اسلام به کار و تلاش بسیار سفارش کرده است تا انسان در فقر نماند و محتاج دیگران نشود.
در ادامه، داستان تأملبرانگیزی از امام باقر علیه السلام را بخوانید:
داستان کار کردن امام باقر در گرمای سوزان تابستان
در کتاب «داستان راستان» نوشته شهید مطهری، داستانی از امام باقر(ع) نقل شده است:
هوای تابستان در مدینه بسیار گرم بود. آفتاب سوزان بر شهر و زمینهای کشاورزی اطراف آن میتابید. در چنین شرایطی، مردی به نام محمد بن منکدر که خود را از زاهدان و عابدان میدانست، به حومه شهر آمد. ناگهان چشمش به مردی درشتاندام افتاد که به نظر میرسید برای سرکشی به مزرعهاش بیرون آمده و از فرط خستگی، با کمک چند تن از همراهانش راه میرود.
محمد بن منکدر با خود فکر کرد: این مرد کیست که در این گرمای سوزان، خود را به دنیا مشغول کرده است؟ وقتی نزدیکتر رفت، با تعجب دید که او محمد بن علی بن الحسین، امام باقر(ع) است. با خود گفت: این شخص بزرگوار چرا به دنبال دنیا رفته است؟ بهتر است او را نصیحت کنم و از این کار بازدارم.
نزدیک رفت و سلام کرد. امام باقر(ع) که نفسنفس میزد و عرق از پیشانیاش جاری بود، پاسخ سلامش را داد.
محمد بن منکدر گفت: «آیا شایسته است مرد بزرگی مثل شما در چنین هوای گرمی برای کسب دنیا بیرون بیاید و اینهمه رنج را تحمل کند؟ چه کسی میداند چه زمانی مرگ فرا میرسد؟ اگر در همین حال بمیرید، چه وضعی خواهید داشت؟ سزاوار شما نیست که در این گرمای شدید، خود را به زحمت بیندازید.»
امام باقر(ع) دستهایش را از دوش همراهان برداشت و به دیواری تکیه داد و فرمود: «اگر مرگ من در همین حال برسد، در حالی از دنیا رفتهام که مشغول عبادت و انجام وظیفه بودهام. زیرا این کار، خود نوعی بندگی و اطاعت از خداست. تو گمان کردهای که عبادت فقط به نماز و ذکر و دعا محدود میشود. من هزینه زندگی دارم و اگر کار نکنم، مجبور میشوم دست نیاز به سوی تو و دیگران دراز کنم.
من برای تأمین معاش تلاش میکنم تا نیازمندی خود را از دیگران برطرف سازم. تنها زمانی باید از مرگ بترسم که در حال گناه و نافرمانی خدا باشم، نه در حالی که دارم دستور او را اجرا میکنم که به من فرموده است: بار خود را بر دوش دیگران نگذار و روزیات را خودت به دست بیاور.»
محمد بن منکدر گفت: «من اشتباه میکردم. فکر میکردم باید دیگری را نصیحت کنم، اما حالا فهمیدم که خودم نیازمند پند و راهنمایی بودم و روشم نادرست بوده است.»
[بحار الانوار، جلد ۱۱، صفحه ۸۲]
