در این درس، شاعر به ما میگوید که در زندگی باید چگونه باشیم تا بتوانیم گنج حکمت را به دست آوریم. او از ما میخواهد که در برابر مشکلات و سختیها صبور و مقاوم باشیم، مانند کوهی استوار که در برابر تندبادها نمیلرزد.
همچنین تأکید میکند که باید با همه مردم با مهربانی و خوشزبانی رفتار کنیم و از کینهتوزی و دشمنی بپرهیزیم. اگر کسی به ما بدی کرد، ما در پاسخ خوبی کنیم تا کینه از دلش بیرون رود.
شاعر میسراید:
چنان باش که گر صبح روشن ندمد *** ز شمع دلت آن شب روشن ندمد
و گر موج خزان گل بروبد از باغ *** ز بوستان تو یک برگ و شکوفه نرود
و گر آتش ملامت برآرد ز درخت *** ز سرو قامتت یک برگ نازک نفتد
در پایان، شاعر نتیجه میگیرد که اگر این ویژگیها را در خود پرورش دهی، آنگاه گنج حکمت و دانایی در وجود تو جای میگیرد و به انسانی کامل و ارزشمند تبدیل میشوی.

در این درس با عنوان “چنان باش”، به بررسی معنای واژهها و مفهوم شعر میپردازیم. هدف این است که با زبانی ساده و گویا، منظور اصلی شعر را درک کنیم.
در بخش معنای کلمات، به توضیح واژههای دشوار و کمتر شنیده شده شعر پرداخته میشود تا معنای آنها به روشنی فهمیده شود. سپس در بخش معنی شعر، مفهوم کلی و پیامی که شاعر میخواهد به خواننده منتقل کند، با بیانی روان و قابل درک برای همه بیان میگردد.
این درس به ما کمک میکند تا نه تنها با واژگان جدید آشنا شویم، بلکه بتوانیم عمق معنای شعر و نکات ارزشمند اخلاقی و انسانی موجود در آن را بهتر درک کنیم.
شعرخوانی صفحه ۷۴ فارسی یازدهم
خواجه عبدالکریم که خدمتکار ویژه شیخ ما، ابوسعید – قدس الله روحَهُ العزیز – بود، تعریف کرد: «یک روز درویشی مرا نشانده بود تا چند داستان از شیخ ما برایش بنویسم.»
ناگهان کسی آمد و گفت: «شیخ تو را صدا میزند.» بلافاصله پیش شیخ رفتم. وقتی به نزد او رسیدم، پرسید: «مشغول چه کاری بودی؟» گفتم: «درویشی تقاضای چند حکایت از شیخ کرده بود، داشتم برایش مینوشتم.»
شیخ فرمود: «ای عبدالکریم، تو حکایتنویس نباش، طوری زندگی کن که از تو حکایت کنند!»
