داستان و شعر همراه با مفهوم ضربالمثل «موش تو سوراخ نمیرفت، جارو به دمش میبست»
روزی روزگاری، در خانهای قدیمی، موش کوچکی زندگی میکرد. این موش آنقدر ترسو و بیجرأت بود که حتی برای پیدا کردن غذا هم به سوراخش پناه میبرد و جرات بیرون آمدن را نداشت.
صاحب خانه که از این موضوع خسته شده بود، فکر کرد: «اگر وسیلهای به دم موش ببندم، وقتی بیرون میآید، صدایش را میشنوم و میتوانم او را بگیرم.» پس یک جارو برداشت و با طناب آن را به دم موش بست.
اما این کار نه تنها مشکل را حل نکرد، بلکه وضع را بدتر کرد. موش که حالا چیزی سنگین به دمش بسته شده بود، بیشتر ترسید و دیگر اصلاً جرأت نداشت از سوراخش بیرون بیاید. حتی برای پیدا کردن غذا هم در جای خود ماند و مشکل همچنان پابرجا ماند.
این داستان به ما میگوید: گاهی به جای پیدا کردن راه حل درست، کارهایی میکنیم که مشکل را پیچیدهتر میکنند. مثل این است که برای حل یک مسئله ساده، یک مشکل تازه به آن اضافه کنیم.
**شعر:**
یک موشک بیدل و ترسو درون سوراخ خویش
نه جرأت رفتن داشت، نه تاب دید رهش
صاحب خانه باهوش (!) جارو به دمش بست
گفتا: “چو بیرون آید، پیداست جای پایش”
اما چه سود؟ افسوس… موش از ترس و باک
در سوراخ ماند و بست از رفتن راهش
این است پند داستان: ای هوشمند زیرک
راهی بجوی ساده، مینداز بار اضافه بر دوش مشکلت

با ندابلاگ همراه باشید تا با مفهوم، داستان و انشای ضربالمثل ایرانی «موش تو سوراخ نمیرفت، جارو به دمش میبست» از کتاب فارسی پنجم آشنا شوید.
معانی ضرب المثل موش تو سوراخ نمیرفت، جارو به دمش می بست
این ضربالمثل در چهار موقعیت مختلف کاربرد دارد:
۱. وقتی برای رفع یک مشکل کوچک، مشکل بزرگتری به وجود بیاوریم.
۲. وقتی برای مشکلات ساده، راهحلهای پیچیده و غیرعاقلانه ارائه دهیم.
۳. وقتی فردی که خودش مورد پذیرش جمع نیست، شخص دیگری را معرفی کند.
اما کاربرد اصلی این ضربالمثل چیست؟
این مثل زمانی استفاده میشود که شخصی با مانعی روبرو میشود. به جای اینکه با فکر کردن راه حل درستی پیدا کند، با یک اقدام نادرست نه تنها مشکل اولیه را حل نمیکند، بلکه بر دشواریهای کار میافزاید.
| ایموجی این ضرب المثل | 🐭 🕳 ❌ 🧹 〰 ✅ |
اگر خودت جایی رفت و آمد نداری، چطور میخواهی دیگری را هم با خودت ببری؟
شعر موش تو سوراخ نمی رفت جارو به دمش می بست
خونه خاله موشه
یک لانهی زیبا بود
کجا؟ تو سوراخ دیوار
ای کاش یک کم بزرگتر بود
خاله موشه هر روز
حیاط را جارو میزد
از صبح تا شب
سلیقهاش فوقالعاده بود
همه چیز تمیز و مرتب بود
دمش را مثل یک جاروی کوچک
تکان تکان میداد
وقتی میخواست وارد خانه شود
جارو به در میگرفت
همسایهها میگفتند:
“مغزش کامل خراب شده”
اما موش به سوراخش نمیرفت
مگر اینکه جارو به دمش بسته باشد
داستان در مورد ضرب المثل موش تو سوراخ نمیرفت، جارو به دمش می بست
موشی از یک راهروی باریک رد میشد که ناگهان چشمش به در قدیمی و باز یک انباری افتاد. کنجکاو شد و آرام به داخل حیاط خزید. پیرزنی را آن طرفتر دید که مشغول کار است. موش از فرصت استفاده کرد و به سرعت خودش را به داخل انباری رساند.
وقتی وارد شد، دید انباری پر از چیزهای خوراکی و وسایل مختلف است. یک طرف، کیسههای گردو روی هم چیده شده و روی طاقچه، شیشههای پنیر به ردیف قرار داشتند. موش با خودش فکر کرد: “چه جای خوبی! همینجا میمانم و زندگی میکنم.”
ناگهان سوراخی در دیوار دید. به داخل آن رفت و با شگفتی دید که جای کوچک و دنجی است؛ انگار از اول برای زندگی یک موش ساخته شده بود. کمی که دقیقتر نگاه کرد، متوجه تار عنکبوت روی سقف شد. با خود گفت: “اول باید اینجا را تمیز کنم، بعد وسایلم را بیاورم.”
آن وقت یادش افتاد که یک تکه آینه کوچک در خانه پیرزن دیده است. با خودش گفت: “آن آینه برای طاقچهی اینجا عالی است. آن شیشه کوچک کنار خمره را هم میشود گلابدان کرد و کنار آینه گذاشت.” از پیدا کردن این خانه جدید خیلی خوشحال بود.
با خوشحالی از لانه بیرون آمد و اطراف را نگاه کرد. چشمش به یک جارو افتاده بود که به دیوار تکیه داده شده بود. فکر کرد: “چطور این جارو را با خودم به لانه ببرم؟ سوراخ که برای جارو تنگ است!”
کمی فکر کرد و بعد راه حلی به نظرش رسید: “جارو را به دمم میبندم و میکشمش تو.” همین کار را هم کرد. اما در همین لحظه، پیرزن وارد انباری شد. چشمش به جارویی افتاد که از سوراخ بیرون زده بود. جارو را محکم کشید و دم موش کنده شد.
پیرزن خندید و گفت:
«موش به سوراخ نمیرفت، جارو هم به دمش میبست.»
«عیدت را اینجا کردی، نوروزت را جای دیگر کن»
زود باش از اینجا برو بیرون!
موش بیدم، دردسرش را فهمید و سریع راه افتاد که برود. در راه، بچهها او را دیدند و داد میزدند: “موشک دم بریده، دمت کجا بریده؟” موش از خجالت سرخ شد و پا به فرار گذاشت.
– قصههای عامیانه، شیرین و کودکانه
– نگارش و بازآفرینی: ژیلا احمدی. ضربالمثلهای فارسی بیشتری را بشناسید.
