در گذشتههای دور، زندگی روستایی و عشایری بخش مهمی از فرهنگ ما را تشکیل میداد. در آن زمان، محصولات دامی مانند ماست، نه تنها یک ماده غذایی، بلکه نشانهای از برکت و زحمت یک ساله خانواده بود. وقتی مهمان ناخواندهای به خانه میرسید، یا زمانی که خانواده قصد سفر یا کوچ کردن داشت، ماستها را درون کیسههای پارچهای میریختند تا هم نگهداری آن آسانتر شود و هم حمل آن به شکلی مطمئن انجام گیرد.
این کار یعنی “ماستها را کیسه کردن” معمولاً آخرین مرحله قبل از ترک خانه یا پایان یک کار بزرگ بود. وقتی این کار انجام میشد، همه میفهمیدند که دیگر کارها تمام شده و زمان حرکت یا تغییر فرارسیده است.
**داستان ضربالمثل**
روزی از روزها، خانوادهای روستایی پس از ماهها زندگی در ییلاق، آماده کوچ به قشلاق میشدند. تمام وسایلشان بسته بندی شده بود: قالیها پیچیده شده، ظرفها جمع شده، و بار و بنه آماده بود. تنها کاری که مانده بود، این بود که ماستهای تهیه شده از شیر دامهایشان را که منبع غذایی مهمی برای راه بود، درون کیسهها بریزند.
پدر خانواده به پسرش گفت: “برو به مادرت بگو ماستها را کیسه کند.” با شنیدن این جمله، همه اعضای خانواده فهمیدند که دیگر هیچ کار دیگری نمانده و کوچ قطعی است. همسایهها با دیدن این صحنه میگفتند: “ماستهایشان را کیسه کردهاند، پس دیگر رفتنشان حتمی است.”
از آن روز به بعد، هر وقت گروهی یا فردی به طور پنهانی و ناگهانی در حال جمع کردن وسایل و ترک یک مکان بود، این ضربالمثل را به کار میبردند. این مثل نشان میدهد که فرد یا افرادی به صورت مخفیانه و بدون سر و صدا، خود را برای پایان یک ماجرا، ترک یک موقعیت یا انجام کاری مهم آماده کردهاند.

در این نوشته، به سراغ یکی از ضربالمثلهای کهن و پرمعنای ایرانی رفتهایم. در ادامه، مفهوم و ریشهی این عبارت شنیدنی را با هم مرور خواهیم کرد.
ضرب المثل ماست ها را کیسه کردند کنایه از چیست؟
۱- این کنایه نشاندهنده این است که کسی آنقدر ترسیده که کاملاً تسلیم شده است.
۲- به این معنی است که فرد بالاخره نتیجه کارهایش را دیده و از این به بعد مرتکب آن اشتباهات نمیشود.
۳- معمولاً این ضربالمثل زمانی استفاده میشود که شخصی کار نادرستی انجام میداده، اما در نهایت—چه از ترس یا هر دلیل دیگری—دست از کارش کشیده و دیگر آن رفتار را تکرار نمیکند.
۴- “ماستت را کیسه کن” یعنی شرایط خوب نیست، مواظب باش و هوشیار باش. یعنی از کاری که میکنی دست بکش.
ریشه و داستان ضرب المثل
در دوران پادشاهی ناصرالدین شاه، فردی به نام مختار السلطنه مسئول بررسی قیمت و کیفیت مواد غذایی بود. به او خبر دادند که در تهران، هم قیمتها بالا رفته و هم دزدی زیاد شده و هر روز اجناس از جلوی مغازهها به سرقت میرود.
مختار السلطنه به سرعت وارد عمل شد و برخورد سختی با دزدان و کسانی که اجناس را گران میفروختند انجام داد. رفتار او آنقدر جدی بود که وقتی مردم میشنیدند او به تهران آمده، میترسیدند و در فروش خوراکیها دقت زیادی میکردند.
روزی خبر رسید که ماست که تا آن زمان خوراکی ارزانی بود، گران شده است. مختار السلطنه دستور داد قیمت ماست باید کاهش یابد و به فروشندگان هشدار داد که اگر گرانفروشی کنند، با آنان برخورد خواهد شد.
یک روز او با لباسی معمولی و ناشناس به بازار رفت تا از نزدیک وضعیت را ببیند. وارد مغازهای شد و مقداری ماست خواست. فروشنده که فکر کرد او مشتری عادی است، پرسید: «ماست معمولی میخواهی یا ماست مختار السلطنه؟»
مختار السلطنه با تعجب پرسید: «فرقشان چیست؟» فروشنده پاسخ داد: «ماست معمولی، همان ماست خوب و بدون آب است. اما ماست مختار السلطنه را با آب مخلوط میکنیم تا ارزان شود و دیگر کسی به ما گیر ندهد!»
مختار السلطنه ساکت نماند و عصبانی شد. دستور داد فروشنده را وارونه از سردر مغازه آویزان کنند و ماستها را از شلوارش به داخل بریزند، تا وقتی که آب ماست از پاهایش بیرون بریزد و خشک شود.
پس از این ماجرا، همه فروشندگان فهمیدند که باید مراقب باشند. آنها ماستها را در پارچه میریختند تا آبش جدا شود و ماست خالص بماند.
از آن به بعد، هر کس که بترسد و کارش را اصلاح کند، این ضربالمثل برایش به کار میرود:
“با ماست”
♦ پیشنهادی: ضربالمثل با ماست
اختصاصی-ندابلاگ
