معنی ضرب المثل ” علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد ” + داستان

علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد

همیشه می‌گویند پیشگیری بهتر از درمان است. این ضرب‌المثل قدیمی به ما یادآوری می‌کند که عاقلانه‌ترین کار این است که پیش از رخ دادن یک مشکل، برای جلوگیری از آن چاره‌ای بیندیشیم.

به جای آن که صبر کنیم اتفاق ناگواری بیفتد و سپس به فکر حل آن باشیم، بهتر است از همان ابتدا با دوراندیشی و برنامه‌ریزی، مانع از وقوع آن شویم. این کار مانند این است که پیش از باران، سقف خانه را تعمیر کنیم، نه اینکه بعد از خیس شدن همه چیز، به فکر نوسازی بیفتیم.

این حکمت به ما می‌آموزد که مسئولیت‌پذیر باشیم و با آینده‌نگری، از بروز بسیاری از دردسرها و سختی‌ها جلوگیری کنیم.

علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد

در این نوشته، به بررسی معنا و مفهوم یکی از ضرب‌المثل‌های کهن و پرمعنی ایرانی از کتاب نگارش پایه دوازدهم می‌پردازیم. با ما در ندابلاگ همراه باشید.

معنی ضرب المثل علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد

1- یعنی قبل از رخ دادن یک اتفاق، باید از وقوع آن جلوگیری کرد.
2- این ضرب‌المثل از نظر معنا شبیه به این جمله است که “پیشگیری بهتر از درمان است”. هر دو بر این نکته تأکید دارند که بهتر است قبل از رخ دادن حوادث ناگوار، از آنها جلوگیری کنیم.
3- این ضرب‌المثل معمولاً به کسی گفته می‌شود که به دلیل بی‌دقتی یا سهل‌انگاری خودش با مشکل مواجه شده است. در واقع او می‌توانست قبل از به وجود آمدن آن مشکل، کاری کند که اتفاق نیفتد.
4- مصرع “دریغ سود ندارد چو رفت کار از دست” نیز به همین زیان و پشیمانی پس از رخ دادن حادثه اشاره می‌کند. دریغ به معنای افسوس و حسرت است؛ یعنی وقتی کار از دست رفت و اتفاق افتاد، حسرت خوردن دیگر سودی ندارد و چیزی را درست نمی‌کند.

داستان ضرب المثل علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد

روزی روزگاری، کشتی بزرگی در طوفانی سهمگین غرق شد. همه مسافران به دریا افتادند. در میان آن‌ها، مردی بود که توانست به تک‌تخته‌چوبی چنگ بزند و خود را نجات دهد. امواج دریا، او و تخته‌چوبش را به ساحل جزیره‌ای ناشناس رساندند.

وقتی مرد به هوش آمد، خود را در ساحلی تنها یافت. او به امید یافتن آبادی، به راه افتاد. خیلی زود از دور، خانه‌هایی را دید. وقتی به دروازه شهر نزدیک شد، مردم زیادی را دید که به استقبالش آمده‌اند. آن‌ها برایش لباس فاخری آوردند، او را سوار اسبی کردند و با احترام فراوان به شهر بردند.

مرد از نجاتش خوشحال بود، اما در شگفت بود که چرا مردم این‌قدر به او احترام می‌گذارند. با خود فکر کرد: “شاید مرا با کس دیگری اشتباه گرفته‌اند.” مردم او را به قصری بزرگ بردند و به عنوان پادشاه جدید بر تخت نشاندند.

مرد که فردی زیرک بود، سعی کرد راز این ماجرا را بفهمد. سرانجام با پیرمردی مهربان آشنا شد و با او دوست شد. در گفتگوهایش فهمید که مردم این شهر رسم عجیبی دارند. پیرمرد برایش توضیح داد: “پادشاهان ما پس از چند سال حکومت، ستمگر می‌شوند. به همین دلیل، هر سال یک پادشاه جدید انتخاب می‌کنیم. هر سال، پادشاه سال قبل را به دریا می‌اندازیم و در کنار دروازه شهر منتظر می‌مانیم تا نخستین فردی که از راه برسد، پادشاه جدیدمان شود. پادشاهی که فقط یک سال فرصت حکمرانی دارد.”

مرد تازه‌وارد فهمید چه سرنوشتی در انتظار اوست. دو ماه از پادشاهی‌اش گذشته بود و فقط ده ماه دیگر فرصت داشت. او برای نجات خودش نقشه‌ای کشید. از فردای آن روز، به طور پنهانی دستور داد در جزیره‌ای نزدیک، قصری برایش بسازند.

در ماه‌های باقی‌مانده، هم قصرش در جزیره کامل شد و هم آذوقه و وسایل زندگی را به آنجا منتقل کرد. ده ماه بعد، وقتی مردم به قصر هجوم آوردند، او را در خواب گرفتند و بی‌سروصدا به دریا انداختند.

مرد در تاریکی شب شنا کرد و خود را به قایقی که از قبل آماده کرده بود رساند. سوار قایق شد و به سمت جزیره‌اش رفت. وقتی به جزیره رسید، هوا روشن شده بود. خدا را شکر کرد و به سمت قصر جدیدش رفت که ناگهان با پیرمرد دوستش روبرو شد.

به پیرمرد سلام کرد و پرسید: “تو اینجا چه می‌کنی؟”
پیرمرد پاسخ داد: “من همه کارهای تو را زیر نظر داشتم. بگو ببینم، چه شد که به فکر ساختن این قصر در جزیره افتادی؟”
مرد گفت: “مطمئن بودم که روزی مرا به دریا خواهند انداخت. برای همین، پیش از آنکه این اتفاق بیفتد، چاره‌ای برای نجات خودم اندیشیدم.”
پیرمرد گفت: “تو مرد دانایی هستی. اگر اجازه بدهی، من هم در اینجا کنار تو می‌مانم.”

از آن پس، هرگاه کسی برای مشکلی که از قبل قابل پیش‌بینی بوده چاره‌اندیشی کند، یا برای آینده برنامه‌ریزی نماید، می‌گویند: **علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد.**

شعر این ضرب المثل از سعدی

باید پیش از رخ دادن یک حادثه، برای جلوگیری از آن چاره‌ای اندیشید.
وقتی کار از دست رفت، پشیمانی دیگر سودی ندارد.
در زمان آرامش و آسایش، باید برای روزهای سخت و درگیری آماده شد،
چرا که وقتی سیل آغاز شد، دیگر نمی‌توان مانعی برای آن ساخت.

سعدی

اگه حال کردی این پست رو با دوستات به اشتراک بذار:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *