معنی ضرب المثل ” از دماغ فیل افتادن ” + داستان

ضرب المثل از دماغ فیل افتادن

این ضرب‌المثل برای توصیف کسانی به کار می‌رود که بسیار مغرور و خودپسند هستند و رفتار متکبرانه‌ای دارند. این افراد معمولاً به دلیل داشتن ثروت، مقام یا ویژگی‌های خاصی، خود را برتر از دیگران می‌دانند و این برتری‌جویی در رفتار و گفتار آن‌ها به وضوح دیده می‌شود.

ریشه این اصطلاح به یک داستان طنزآمیز برمی‌گردد. در گذشته، فیل‌ها نماد قدرت و عظمت بودند. در این داستان، فردی که سوار بر فیل شده بود، به دلیل ارتفاع زیاد، از بالا به مردم نگاه می‌کرد و احساس برتری می‌کرد. این حالت چنان در او تأثیر گذاشته بود که حتی پس از پیاده شدن از فیل، هنوز هم سرمست از آن موقعیت، با غرور راه می‌رفت و طوری رفتار می‌کرد که گویی از بالای سر فیل به دیگران نگاه می‌کند. گویی هنوز از “دماغ فیل” پایین نیفتاده است!

این مثل به ما یادآوری می‌کند که غرور و خودبینی ناشی از موقعیت‌های موقتی، می‌تواند باعث دوری ما از واقعیت و ایجاد فاصله با اطرافیان شود.

ضرب المثل از دماغ فیل افتادن

در این نوشته، با مفهوم و داستان پشت ضرب‌المثل معروف «از دماغ فیل افتادن» آشنا خواهید شد. لطفاً با ندابلاگ همراه بمانید.

معنی ضرب المثل از دماغ فیل افتادن یعنی چه؟

این ضرب‌المثل برای کسانی به کار می‌رود که بیش از حد به خودشان می‌بالند و دائم در حال فخر فروختن به دیگران هستند.
یعنی شخص خودش را بزرگ‌تر و مهم‌تر از آنچه هست نشان می‌دهد.
منظور این است که فرد چیز خاص و برجسته‌ای ندارد، ولی همیشه خود را بالاتر از دیگران می‌بیند.
این مثل اشاره به افرادی دارد که فقط به خود فکر می‌کنند و رفتار متکبرانه دارند.
چنین کسی زیادی به خودش اهمیت می‌دهد و تکبر می‌ورزد.

داستان ضرب المثل از دماغ فیل افتادن

حضرت نوح (علیه السلام) یکی از پیامبران بزرگ خدا بود. او در طول زندگی طولانی خود، تمام تلاشش را کرد تا مردم قومش را به پرستش خدا، نیکوکاری و دوستی دعوت کند. اما هر چه بیشتر تلاش می‌کرد، نتیجه کمتری می‌گرفت. سرانجام، ایشان از رفتار و کردار قومش به ستوه آمد و نزد خداوند شکایت برد.

خداوند به او دستور داد تا کشتی بزرگی بسازد؛ کشتی‌ای که جای کافی برای یک نر و یک ماده از همه‌ی حیوانات زمین داشته باشد. حضرت نوح به همراه تعداد کمی از پیروانش، کشتی را ساخت و از هر حیوان، یک جفت را در آن جای داد. سپس طوفان الهی آغاز شد و همه کسانی که دشمن خدا بودند و بیرون از کشتی ماندند، نابود شدند و تنها سرنشینان کشتی نجات یافتند.

در میان داستان‌هایی که دربارهٔ رویدادهای داخل کشتی نقل شده، حکایتی دربارهٔ خوک وجود دارد:

حضرت نوح و همراهانش شش ماه در کشتی زندگی کردند. پس از مدتی، فضولات حیوانات به حدی زیاد شد که بوی بسیار بدی همه جا را پر کرد و باعث آزار همه موجودات شد. یاران نزد حضرت نوح (ع) رفتند و مشکل را بیان کردند. ایشان از خداوند طلب کمک کردند. از سوی خداوند فرمان رسید: دستت را روی خرطوم فیل بکش. وقتی حضرت نوح این کار را کرد، فیل عطسه‌ای کرد و از خرطومش خوکی بیرون پرید. این حیوان شروع به خوردن تمام فضولات و کثافات داخل کشتی کرد و در نتیجه، همه‌جا پاک و تمیز شد.

خوک با اینکه خودش حیوان پلیدی بود و همهٔ کثافات کشتی را خورده بود، اما به بقیه حیوانات فخر می‌فروخت و خود را برتر نشان می‌داد. به همین دلیل است که در مورد آدم مغرور می‌گویند: “از دماغ فیل افتاده است!”

[منبع داستان: مجموعه هزار سال داستان]
اختصاصی-ندابلاگ

اگه حال کردی این پست رو با دوستات به اشتراک بذار:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *