معنی ضرب المثل ” از این ستون به آن ستون فرج است ” + داستان

از این ستون به آن ستون فرج است

گاهی در زندگی مشکلات و سختی‌هایی پیش می‌آید که آدم احساس می‌گیرد در یک بن‌بست گیر کرده است. انگار هیچ راه فراری وجود ندارد و همه چیز تاریک به نظر می‌رسد. اما این ضرب‌المثل به ما یادآوری می‌کند که همیشه امید وجود دارد.

“از این ستون به آن ستون فرج است” یعنی هیچ وضعیتی برای همیشه ثابت نمی‌ماند. همان‌طور که در یک فضای بسته، با حرکت از یک ستون به ستون بعدی، راه جدیدی پیدا می‌شود، در زندگی نیز با گذشت زمان و تغییر شرایط، راه‌حل‌ها و فرصت‌های تازه‌ای پدیدار می‌شوند.

این سخن به ما می‌گوید که در اوج ناامیدی تسلیم نشویم و بدانیم که پس از هر شب تاریک، صبح روشنی در راه است. مشکلات موقتی هستند و خداوند در همان لحظه‌ای که فکرش را نمی‌کنیم، راه گشایشی می‌آفریند.

از این ستون به آن ستون فرج است

در این نوشته می‌خواهیم با هم معنی و مفهوم اصلی این ضرب‌المثل کهن ایرانی را بررسی کنیم. لطفاً تا پایان این مطلب با نداوبلاگ همراه باشید.

معنی از این ستون به آن ستون فرج است

1- گاهی با عوض کردن جایگاه و شرایطی که در آن قرار داریم، می‌توانیم به موفقیت برسیم.
2- این ضرب‌المثل زمانی به کار می‌رود که فرد در سخت‌ترین وضعیت ممکن باشد و نشان‌دهنده امید حتی در تاریک‌ترین لحظات زندگی است.
3- ایستادن و هیچ کاری نکردن، نتیجه‌ای ندارد. حرکت و تلاش درست، کلید رسیدن به موفقیت است.

داستان و ریشه این ضرب المثل

مرد جوانی برای سفر به شهری دور رفت. درست همان شب، یک قتل در آن شهر رخ داد. مأموران، این مسافر ناشناس را نزدیک محل جرم دستگیر کردند و پیش قاضی بردند. او نتوانست بی‌گناهی خود را ثابت کند و قاضی، به اشتباه حکم اعدام او را صادر کرد.

روز بعد، او را به یک تیر چوبی بستند تا مجازات شود. مرد با التماس گفت که بی‌گناه است و بعداً از این کار پشیمان خواهند شد. اما جلاد گفت که باید دستور را اجرا کند. سپس از او پرسید آخرین خواسته‌اش چیست.

مرد که مرگ را نزدیک می‌دید، گفت: «مرا به آن تیرِ دیگر ببندید و اعدام کنید.» جلاد فکر کرد او می‌خواهد فرار کند و این فقط یک بهانه است. با تعجب گفت: «این چه درخواست عجیبی است؟»

مرد پاسخ داد: «طبق رسم، آخرین خواسته یک محکوم باید اجرا شود، اگر به کسی آسیب نرساند.» جلاد با احتیاط، او را باز کرد و به تیر دوم بست.

در همین لحظه، حاکم با همراهانش از آنجا عبور کرد. دید مردم دور میدان جمع شده‌اند. وقتی علت را پرسید، گفتند دارند مردی را اعدام می‌کنند. حاکم پرسید: «چه کسی را؟» جلاد جلو آمد و حکم قاضی را نشان داد.

حاکم گفت: «مگر دستور جدید قاضی به شما نرسیده است؟» جلاد گفت: «خیر، آخرین دستور همین بود.» حاکم توضیح داد: «این مرد بی‌گناه است، او را آزاد کنید. قاتل واقعی دیشب خودش به کاخ من آمد و اعتراف کرد. وقتی شنید این مرد به جرم او اعدام می‌شود، ناراحت شد و ترسید گناه دیگری هم بر گردنش باشد. من هم او را نزد قاضی فرستادم و درخواست کردم مجازاتش سبک‌تر شود.»

مسافر را آزاد کردند. او سپس گفت: «اگر مرا از آن تیر به این تیر نمی‌بستید، تا الآن اعدام شده بودم. اگر خدا بخواهد، گاه نجات در فاصله‌ای به اندازهٔ یک تیر تا تیر دیگر است.»

پیشنهادی: ضرب‌المثل «در ناامیدی بسی امید است»

اگه حال کردی این پست رو با دوستات به اشتراک بذار:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *