معنی ضرب المثل ” نوش دارو بعد از مرگ سهراب ” + داستان

ضرب المثل نوش دارو بعد از مرگ سهراب

حتما! در ادامه، داستان غم‌انگیز نوشدارو پس از مرگ سهراب را به زبانی ساده بازگو می‌کنیم:

این داستان از شاهنامه فردوسی گرفته شده است. سهراب، پسر قهرمان بزرگ ایران، رستم، بود. اما تراژدی اصلی اینجاست که پدر و پسر هرگز یکدیگر را ندیده بودند و در میدان جنگ، دشمن یکدیگر محسوب می‌شدند.

وقتی زمان نبرد فرا رسید، رستم و سهراب بدون اینکه بدانند دیگری کیست، با هم جنگیدند. در این پیکار، رستم، سهراب را به شدت زخمی کرد. وقتی سهراب در آستانه مرگ بود، نشانی از پدرش (رستم) پیدا کرد و حقیقت برای رستم آشکار شد که او پسرش را کشته است.

رستم، غرق در اندوه و پشیمانی، برای نجات جان پسرش به دنبال درمان گشت. به یاد نوشدارو، پادزهری افسانه‌ای و شفابخش، افتاد. او فوراً به اطرافیانش دستور داد تا به سرعت این دارو را از پادشاه بگیرند و بیاورند.

اما زمانه قصد کمک نداشت. پادشاه که از قدرت گرفتن رستم و پسرش می‌ترسید، عمداً در آوردن دارو تعلل کرد. او آنقدر دارو را دیر فرستاد که وقتی نوشدارو رسید، دیگر بسیار دیر شده بود و سهراب جان داده بود.

از آن زمان، اصطلاح **”نوشدارو پس از مرگ سهراب”** ضرب‌المثلی شده است برای کاری که وقتی به آن نیاز فوری داریم، انجام نمی‌شود و وقتی انجام می‌شود که دیگر فایده‌ای ندارد و کار از کار گذشته است. این داستان نمادین، یکی از غم‌انگیزترین تراژدی‌های ادبیات فارسی است.

ضرب المثل نوش دارو بعد از مرگ سهراب

با توجه به مفهوم ضرب‌المثل معروف «نوش‌دارو پس از مرگ سهراب»، در ادامه داستانی را از کتاب نگارش کلاس ششم که این مَثَل را شرح می‌دهد، بیان می‌کنیم. همراه ما بمانید.

معنی نوش دارو بعد از مرگ سهراب

این ضرب‌المثل به این موضوع اشاره دارد که گاهی اوقات درمان یک مشکل، بعد از اینکه اتفاق افتاد و کار از کار گذشت، دیگر فایده‌ای ندارد. مثل این می‌ماند که بهترین داروها را بعد از مرگ کسی به او بدهیم؛ در آن زمان دیگر هیچ سودی ندارد.

مفهوم کلی این ضرب‌المثل در یک جمله این است: وقتی همه فرصت‌ها از دست رفته و دیگر هیچ راه حلی جواب نمی‌دهد، از این مثل استفاده می‌کنیم. اگر کاری را در زمان مناسب خودش انجام ندهیم، مانند نوش‌دارویی خواهد بود که پس از مرگ به فرد می‌رسد و دیگر هیچ فایده‌ای ندارد. همچنین اگر وسیله یا راه‌حلی درست در زمانی که به آن نیاز داریم، پیدا نشود اما پس از برطرف شدن نیاز، به فراوانی در دسترس باشد، این ضرب‌المثل را به کار می‌بریم.

– نوش دارو چیست؟
در طب سنتی و اساطیر ایرانی به داروی حیات بخش انوش دارو یا نوش دارو می‌گفتند. در جلد پنجم کتاب قانون، ابوعلی سینا به نوشدارو اشاره کرده است و آن را یک دارو مفرح قلب، نیروبخش و شادی آور معرفی می‌کند که زردی رنگ رخسار را نیز از بین می‌برد و ضرری به انسان نمی‌رساند.

ایموجی این ضرب المثل 💊⬅☠👨

نسخه بازنویسی شده:

گاهی اوقات یک راه‌حل یا درمان، زمانی به دست می‌آید که دیگر دیر شده و هیچ فایده‌ای ندارد. این مفهوم در ضرب‌المثل معروف فارسی «نوش‌دارو پس از مرگ سهراب» به خوبی نشان داده می‌شود. این مثل از داستان غم‌انگیز رستم و سهراب در شاهنامه فردوسی گرفته شده است. وقتی رستم متوجه می‌شود سهراب پسر خودش است، فوراً نوش‌دارو (داروی ضدزهر) را می‌فرستد، اما این دارو دقیقاً بعد از مرگ سهراب می‌رسد. در نتیجه، این کمک به موقع نبود و دیگر هیچ سودی نداشت. این ضرب‌المثل به موقعیت‌هایی در زندگی اشاره می‌کند که یک راه‌حل ارزشمند، به دلیل تأخیر، دیگر نمی‌تواند مشکل را حل کند یا تغییر مفیدی ایجاد نماید.

داستان برای ضرب المثل نوش دارو بعد از مرگ سهراب

این داستان درباره رستم و پسرش سهراب است. وقتی رستم همسرش تهمینه را ترک می‌کرد، فهمید که آنها صاحب فرزندی خواهند شد. او یک بازوبند به تهمینه داد و گفت آن را به بازوی فرزندشان ببندد. پس از چندی، تهمینه پسری به دنیا آورد و نامش را سهراب گذاشت و بازوبند را به بازوی او بست.

سهراب بزرگ شد و در شجاعت و قدرت مانند پدرش رستم بود. روزی از مادرش درباره پدر پرسید و دانست رستم که بوده است. پس تصمیم گرفت به جستجوی پدر برود. در همین زمان، کاووس شاه از قدرت و شجاعت سهراب باخبر شد و از رستم خواست تا با او مقابله کند.

رستم برای آنکه این پهلوان جوان را از نزدیک ببیند، لباس دشمنان را پوشید و پنهانی به اردوی سهراب رفت. دایی سهراب، ژنده‌رزم، که از راز پدر و پسری آگاه بود، همراه سهراب آمده بود تا او را به پدرش معرفی کند؛ اما در شب ورود رستم، ژنده‌رزم از چادر بیرون بود و در تاریکی با رستم روبرو شد. آن دو یکدیگر را نشناختند و رستم او را کشت.

صبح روز بعد، سهراب از مرگ دایی خود باخبر شد و آماده نبرد گردید. او می‌دانست پدرش در میان پهلوانان ایرانی است، ولی چهره‌اش را نمی‌شناخت. از هژیر، که اسیر آنها بود، پرسش کرد. هژیر که می‌ترسید سهراب قصد آسیب زدن به رستم را دارد، به عمد او را به اشتباه انداخت و گفت رستم یک پهلوان چینی است. سهراب خشمگین شد و به چادر کاووس شاه حمله برد.

کاووس شاه، رستم را به کمک خواست. رستم نزد سهراب آمد تا او را از جنگ منصرف کند. سهراب وقتی رستم را دید، گمان کرد شاید او پدرش باشد. پس او را کناری کشید و پرسید: «تو که هستی؟» ولی رستم که پسرش را نمی‌شناخت، هویت واقعی خود را پنهان کرد.

سهراب ناامید از یافتن پدر، پذیرفت که فردا با رستم کشتی بگیرند. در نبرد اول، سهراب پیروز شد و رستم پیشنهاد کرد بار دیگر بجنگند. در دور دوم، رستم بر سهراب چیره شد و با خنجر به او زد. وقتی بازوبند را بر بازوی سهراب دید، تازه فهمید که پسرش را کشته است.

رستم سخت اندوهگین شد و گودرز را برای آوردن پادزهر (نوشدارو) نزد کاووس شاه فرستاد؛ ولی کاووس به خاطر ترس از اینکه مبادا پدر و پسر با هم متحد شوند و تاج و تختش به خطر بیفتد، در فرستادن نوشدارو کوتاهی کرد. سهراب جان داد و رستم در غم او سوگوار شد. از آن پس، «نوشدارو پس از مرگ سهراب» در میان مردم ضرب‌المثل شد.

اگه حال کردی این پست رو با دوستات به اشتراک بذار:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *