معنی ضرب المثل ” لعنت بر دهانی که بی موقع باز شود ” + داستان

لعنت بر دهانی که بی موقع باز شود

گاهی یک حرف نابجا می‌تواند دردسرهای بزرگی ایجاد کند. این ضرب‌المثل به ما یادآوری می‌کند که هر سخنی را نباید در هر زمانی بیان کرد.

موقعیت‌هایی در زندگی پیش می‌آید که سکوت، بسیار ارزشمندتر از صحبت کردن است. اگر ندانیم چه زمانی باید ساکت بمانیم و به موقع دهانمان را ببندیم، ممکن است عواقب ناخوشایندی در انتظارمان باشد.

این عبارت به ما هشدار می‌دهد که قبل از حرف زدن، خوب فکر کنیم. آیا این حرف لازم است؟ آیا زمان مناسبی برای بیان آن است؟ آیا کسی از شنیدن آن ناراحت می‌شود؟

گاهی یک سکوت به موقع، می‌تواند ما را از مشکلات زیادی نجات دهد. پس بی‌جهت و بدون فکر حرف نزنیم و مراقب باشیم که زبانمان باعث گرفتاری‌مان نشود.

لعنت بر دهانی که بی موقع باز شود

در این نوشته می‌خواهیم به درک مفهوم و معنای واقعی این ضرب‌المثل کهن ایرانی بپردازیم. امیدواریم این مطلب برایتان مفید واقع شود.

معنی ضرب المثل لعنت بر دهانی که بی موقع باز شود

1- منظور این است که اگر کسی در زمان نامناسب صحبت کند، باعث آزار خودش و دیگران می‌شود و به همین دلیل به چنین شخصی “لعنتی” می‌گویند.
2- اگر زبان انسان بی‌موقع به حرکت بیفتد و حرف نابجا بزند، ممکن است اتفاقات ناگواری به وجود آید.
3- علت اینکه حرف زدن در وقت نامناسب را “نفرین‌آور” می‌دانند این است که این کار باعث ایجاد کینه و دو دستگی میان مردم می‌شود.
4- صحبت کردن در جای نادرست، هرگز نتیجه خوبی در پی نخواهد داشت.

داستان ضرب المثل لعنت بر دهانی که بی موقع باز شود

دو لک‌لک در یک دشت سرسبز، زندگی شاد و آرامی داشتند. در همین دشت، با یک لاک‌پشت دوست شدند. وقتی تابستان به پایان رسید، زمان کوچ لک‌لک‌ها فرارسید. آن‌ها قصد داشتند به سرزمین‌های گرم پرواز کنند.

لاک‌پشت از آن‌ها پرسید: «دوستان عزیز، کجا می‌روید؟»
لک‌لک‌ها پاسخ دادند: «این جا کم‌کم سرد می‌شود و برف و باران شروع می‌شود. ما به جایی گرم‌تر کوچ می‌کنیم.»

لاک‌پشت گفت: «مرا هم با خود ببرید.»
لک‌لک‌ها قبول کردند، اما یک شرط مهم گذاشتند: «ما تو را می‌بریم، اما باید قول بدهی که در طول راه به هیچ وجه دهانت را باز نکنی.»

لاک‌پشت با تعجب گفت: «دهان باز نکردن که کار سختی نیست، حتماً رعایت می‌کنم.»
اما لک‌لک‌ها هشدار دادند: «نه، این موضوع بسیار مهم است. گاهی یک حرف نابجا یا یک حرکت نسنجیده، می‌تواند همه چیز را نابود کند. باید محکم قول بدهی.»

لاک‌پشت قبول کرد و قول داد که در طول سفر دهانش را باز نکند. سپس لک‌لک‌ها یک چوب آوردند و به لاک‌پشت گفتند: «این چوب را با دهانت محکم بگیر. ما دو سر چوب را می‌گیریم و تو را با خود حمل می‌کنیم. فقط فراموش نکن که شرط ما چیست.»

لاک‌پشت چوب را با دهانش گرفت و لک‌لک‌ها به پرواز درآمدند. در میان راه، از بالای یک روستا گذشتند. مردم روستا که تازه از مزرعه برمی‌گشتند، این منظره عجیب را دیدند.

یکی از آن‌ها فریاد زد: «ای لاک‌پشت بی‌چاره! تو که این همه قوی به نظر می‌رسی، چرا خودت را اسیر این دو لک‌لک کرده‌ای؟»

لاک‌پشت با شنیدن این حرف‌ها، نتوانست خودش را کنترل کند. خواست جواب دهد و بگوید که این کارش درست است؛ اما همین که دهانش را باز کرد، از ارتفاع زیاد به روی سنگ‌ها افتاد و جان خود را از دست داد.

لک‌لک‌ها چوب را رها کردند و به راه خود ادامه دادند و گفتند: «افسوس بر زبانی که بی‌جا باز شود!»

منبع: خلاصه‌ای از داستان کلیله و دمنه
پیشنهادی: ضرب‌المثل «زبان سرخ، سر سبز می‌دهد بر باد»
اختصاصی-ندابلاگ

اگه حال کردی این پست رو با دوستات به اشتراک بذار:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *