**آشنایی با مفهوم ضربالمثل: زخم زبان از زخم شمشیر بدتر است 🩹👅**
گاهی یک حرف ناخوشایند یا یک سخن تلخ، بیشتر از یک زخم جسمی میتواند آدم را آزار دهد. این همان مفهومی است که در این ضربالمثل نهفته است. زخم شمشیر بعد از مدتی بهبود مییابد و ممکن است حتی اثری از آن باقی نماند، اما زخمی که با زبان بر دل فردی مینشینَد، گاهی تا سالها در خاطر او میماند و قلبش را میآزارد.
**یک داستان کوتاه:**
روزی دو دوست با هم سفر میکردند. در راه، بین آنها اختلافی پیش آمد و یکی از آنها در اثر خشم، حرف ناشایستی به دوستش گفت. با اینکه بعداً عذرخواهی کرد، اما آن کلام تند، همچون خاری در دل دوستش باقی ماند. سالها بعد، وقتی آن دو دوباره همدیگر را دیدند، مردی که آن حرف تلخ را شنیده بود، گفت: “من آن روزی را که با شمشیر به من زدی، فراموش کردهام، اما هنوز درد آن حرف تلخت را در دلم احساس میکنم.”
**یک حدیث:**
امام علی (ع) میفرمایند:
> “جُرْحُ السَّانِ أَشَدُّ مِنْ جُرْحِ السِّنانِ.”
این سخن به زیبایی بیان میکند که زخم زبان (سخن伤人) از زخم نیزه (آسیب جسمی) سختتر و عمیقتر است.
پس باید مراقب باشیم که چگونه سخن میگوییم، زیرا کلام ما میتواند اثری ماندگار بر روی دیگران بگذارد.

در این نوشته به سراغ یکی از ضربالمثلهای معروف ایرانی رفتیم که میگوید: «زخم زبان بدتر از زخم شمشیر است». این مطلب بر اساس درسهای کتاب فارسی پایه پنجم تهیه شده است. در ادامه با ما همراه باشید تا بیشتر با مفهوم این مثل آشنا شویم.
معنی زخم زبان بدتر از زخم شمشیر است
1- زخمی که شمشیر روی بدن به جا میگذارد، بعد از مدتی التیام پیدا میکند؛ اما زخمی که با حرف زدن بر دل مینشیند، معمولاً تا همیشه در خاطر میماند.
2- این ضربالمثل به ما یادآوری میکند که هر کاری، پیامدهای بلندمدتی دارد و ممکن است اثرش برای همیشه باقی بماند.
3- وقتی کسی با حرف نیشدارش به دیگری آزاری میرساند و بعد پشیمان میشود و سعی میکند دل طرف را به دست آورد، فرد آزردهخاطر ممکن است بگوید: “زخم زبان از زخم شمشیر بدتر است”. چون زخم شمشیر کمکم خوب میشود، اما زخم زبان ممکن است هرگز فراموش نشود.
4- انسان با حرفهایی که میزند، میتواند جراحتی در دل دیگری ایجاد کند که تا پایان عمر، از یاد و خاطرهاش پاک نشود.
| ایموجی این ضرب المثل | 🩹 👅 😣 🩹 🗡 |
داستان زخم زبان بدتر از زخم شمشیر است – شماره 1
در روزگار گذشته، مردی برای تأمین هزینه زندگی خانوادهاش به بیابان میرفت و هیزم جمع میکرد. یک روز، فردی از اهل بیابان با او آشنا شد و در کار هیزمشکنی به یاریاش پرداخت. پیش از این، مرد تنها روزی یک بار هیزم به خانه میآورد، اما با کمک این دوست تازه، توانست بارهای بیشتری به شهر ببرد و درآمدش افزایش یابد.
همسرش متوجه این تغییر شد و از او پرسید: «چطور این روزها اینقدر هیزم میآوری؟» شوهرش داستان دوست بیابانی را برایش تعریف کرد. زن از او خواست که یک بار این مرد را به خانه دعوت کند. روز بعد، وقتی کار هیزمشکنی تمام شد، مرد از دوست بیابانی خود دعوت کرد تا به منزلشان بیاید.
در ابتدا، مرد بیابانی تمایلی نشان نمیداد، اما پس از اصرار دوستش، قبول کرد و با او به خانه آمد. وقتی دو مرد در اتاق بودند، صاحبخانه رفت تا وسایل پذیرایی را آماده کند. در این فاصله، زن از پشت پرده نگاهی به مرد بیابانی انداخت و با تعجب گفت: «من فکر میکردم دوست تو ظاهری مرتب و آراسته دارد، اما این یکی بیشتر به غیرانسان شبیه است تا آدم!»
مرد بیابانی وقتی این حرف را شنید، بیدرنگ آنجا را ترک کرد و به صحرا بازگشت. روز بعد، وقتی مرد به بیابان رفت، با صحنه عجیبی روبهرو شد: مرد بیابانی با تبری در دست به او گفت: «این تبر را بردار و به سرم بزن، وگرنه من با آن به سرت میزنم!» مرد از ترس، تبر را گرفت و ضربهای به سر دوستش زد که باعث زخمی شدن او شد.
بیابانی به او گفت: «حالا برو، دیگر با تو کاری ندارم.» مرد به خانه برگشت و چیزی به همسرش نگفت. چند روز بعد، آن دو دوباره همدیگر را دیدند. مرد پرسید: «زخم سرت چطور است؟» مرد بیابانی پاسخ داد: «زخم سرم بهبود یافته، اما زخم دلم هرگز خوب نخواهد شد.»

داستان شماره 2
در روزگار قدیم، پسری بود که با حرفهای ناپسند و رنجآور خود، دائماً دل دیگران را میشکست. یک روز پدرش یک جعبه پر از میخ به او داد و گفت: «از این به بعد، هر بار کسی را با حرفهایت آزردی، یک میخ به دیوار انبار بکوب.»
روز اول، پسر بیست میخ به دیوار کوبید. پدرش از او خواست تا سعی کند کمتر دیگران را بیازارد. پسر تلاش کرد و تعداد میخها رفتهرفته کم شد. چند روز بعد، پدر به او پیشنهاد داد: «هر بار که توانستی عذرخواهی کنی و دل کسی را به دست آوری، یکی از میخها را از دیوار بیرون بکش.»
کمکم روزها گذشت تا این که پسربچه با خوشحالی نزد پدر آمد و گفت: «پدر، امروز توانستم آخرین میخ را هم از دیوار دربیاورم!»
پدر دست پسر را گرفت و با هم به انبار رفتند. آنجا پدر به دیوار نگاه کرد و گفت: «آفرین، پسرم! کار بزرگی کردی، اما نگاه کن به این سوراخهایی که روی دیوار مانده… دیوار دیگر مثل سابق سالم و صاف نیست.»
سپس پدر ادامه داد: «وقتی تو با حرفهایت دلی را میشکافی، اثری همچون این سوراخها بر جا میگذاری. میتوانی با یک عذرخواهی تیغ را از دل بیرون بکشی، اما جای زخم همیشه باقی میماند. زخم زبان، گاهی از زخم شمشیر هم عمیقتر است؛ چرا که زخم شمشیر التیام مییابد، اما زخم زبان بهبودی ندارد.»
این حکایت را شاید بارها شنیده باشید، اما یادآوری آن همواره سودمند است. متأسفانه در جامعه شاهدیم که برخی افراد با زبان تند و کلام آزاردهنده، دل یکدیگر را میشکنند و گاهی این آسیبها آنچنان عمیق است که شخص را تا آخر عمر آزرده میکند.
مفهوم کلی جمله زخم زبان بدتر از زخم شمشیر است
در سخنی گرانبها از پیشوای پرهیزگاران، حضرت علی (علیه السلام) آمده است:
**ضرب اللّسان أشدّ من ضرب السّنان**
یعنی زخمی که زبان میزند، از زخم نیزه سختتر است.
زخم زبان نوعی آزار رساندن به دیگران است؛ وقتی سخنی میگوییم که دل کسی را میرنجاند.
همچنین در کلامی دیگر از ایشان میخوانیم:
**طعن اللسان أمض من طعن السنان**
یعنی زخم زبان از زخم نیزه عمیقتر است.
نداشتن مهارتهای ارتباطی، منفیبافی، کمطاقتی، رفتار پرخاشگرانه و اضطراب از دلایلی هستند که باعث میشوند افراد به زخم زبان و کنایهگویی روی آورند.
به یاد داشته باشیم که آزار دادن فرد باایمان در اسلام حرام است.
شکستن دل یک مؤمن — که به گفته روایات، احترامش از کعبه نیز بیشتر است — پیامدهای سنگین و ناگواری دارد.
پس نباید به خودمان اجازه دهیم دیگران را سرزنش کنیم یا با حرفهای نیشدار و کنایهآمیز دلشان را برنجانیم،
چرا که دنیا جای سزای عمل است و نباید از نتیجه کارهایمان غافل بمانیم.
امام حسین (علیه السلام) فرمودند:
**«زبان آدمیزاد، هر روز به اعضاى او نزدیک مىشود و مىگوید: چگونه اید؟ آنها مىگویند: اگر تو ما را به خودمان واگذارى، خوب هستیم و مىگویند: از خدا بترس و کارى به ما نداشته باش: و او را سوگند مىدهند و مىگویند: ما فقط به واسطه تو پاداش مىیابیم و به واسطه تو، مجازات مىشویم.»**
(بحارالأنوار، ج۷۱، ص۲۷۸، ح۱۴)
