گاهی در گفتگوهای روزمره میشنویم که کسی میگوید: “بشنو و باور نکن.” این ضربالمثل در موقعیتهایی به کار میرود که خبر یا حرفی به ما میرسد، اما درستی آن کاملاً مشخص نیست و ممکن است واقعیت نداشته باشد.
معنای این مثل این است که هرچه میشنوی را بلافاصله باور نکن. بهتر است پیش از قبول کردن یک خبر، در مورد آن بیشتر فکر کنی، از منابع معتبرتری جویا شوی یا صبر کنی تا درست یا نادرست بودن آن روشن شود.
این بیان، هشداری است برای جلوگیری از شتابزدگی در قضاوت یا پذیرش حرفهای دیگران. گاهی افراد به دلایل مختلف مانند غرضورزی، اشتباه یا خیالپردازی، مطالبی را میگویند که با حقیقت فاصله دارد. پس شنیدن یک مطلب به معنی درست بودن آن نیست.
در زندگی روزمره، با به خاطر سپردن این ضربالمثل میتوانیم از سوءتفاهمها، شایعات و تصمیمهای عجولانه دوری کنیم و همیشه جانب احتیاط را رعایت نماییم.

در این نوشته، میخواهیم معنی، پیشینه و مفهوم بنیادی این ضربالمثل کهن ایرانی را بررسی کنیم. در ادامه با ما همراه باشید.
بشنو و باور نکن کنایه از چیست؟
۱- به این معنی است که وقتی کسی فقط برای گول زدن تو حرف میزند، به حرفهایش گوش بده ولی در دل به آنها اهمیت نده.
۲- این ضربالمثل را برای کسانی به کار میبرند که زیاد حرف میزنند، ولی حرفهایشان بیمعنی و پُردعوت است.
ریشه ضرب المثل
مردی بخیل و بیرحم چند شیشهی قیمتی و ظریف را به شیشهبر سفارش داد. وقتی کارش آماده شد، از شیشهبر خواست شیشهها را داخل جعبهای محکم بگذارد تا در مسیر طولانی تا خانه، آسیبی به آنها نرسد.
او جعبهی سنگین را برداشت و به راه افتاد. کمی بعد، جوانی را دید که از همان مسیر میگذشت. با لحنی درمانده از او خواست که جعبه را تا خانهاش حمل کند. پسر پرسید: «در مقابل این کار، چه چیزی به من میدهی؟»
مرد پاسخ داد: «سه پند به تو میدهم که برایت بسیار سودمند خواهد بود.» جوان که فکر کرد مرد سخنان پرمعنایی خواهد گفت، قبول کرد و جعبه را برداشت.
ظهر شده بود و مرد بخیل شدیداً گرسنه شد. همین که گرسنگی حس کرد، به پسر گفت: «نخستین پند را بشنو: سیر بودن بهتر از گرسنگی است؛ اگر کسی گفت گرسنگی بهتر است، حرفش را باور نکن!»
پسر از این حرف ساده ناراحت شد، اما چیزی نگفت. به راهشان ادامه دادند. مرد که از راه رفتن خسته شده بود، با خود فکر میکرد کاش الاغی داشتند تا سوار شوند. در همین فکر بود که پسر پرسید: «پند دوم چیست؟»
مرد گفت: «اگر شنیدی کسی گفت پیادهروی بهتر از سواره رفتن است، حرفش را قبول نکن.» پسر دیگر از این حرفهای بیمغز خسته شده بود، اما سکوت کرد.
بعد از مسیری طولانی، با پای پیاده و شکم گرسنه، بالاخره به خانهی مرد رسیدند. پسر که عصبانی بود، گفت: «پند سومت چیست؟» مرد بیرحم که دیگر نیازش برطرف شده بود، با کنایه گفت: «اگر کسی گفت باربری بهتر از تو پیدا نمیشود، حرفش را باور نکن!»
پسر که فهمید فریب خورده، از شدت خشم جعبه را محکم به زمین کوبید. صدای شکسته شدن شیشهها بلند شد. او با عصبانیت گفت: «اگر کسی گفت شیشههای این جعبه سالم است، حرفش را قبول نکن!»
از آن به بعد، هرگاه کسی با حرفهای فریبنده دیگران را گول بزند، این ضربالمثل را به یاد میآورند.
اختصاصی-ندابلاگ
پیشنهادی: ضرب المثل درباره فریب دادن
