معنی کلمه Feel به فارسی با چند مثال

Meaning and usage of feel word

بیایید امروز با هم یک واژه تازه انگلیسی یاد بگیریم

ترجمه کلمه Feel به فارسی با مثالهای کاربردی

می‌توانید از فعل “احساس کردن” برای بیان وضعیت بدنی یا حالت سلامتی کلی خود استفاده کنید.

ساده گذشته فعل ماضی
feel

احساس کردن

felt

احساس کرد

felt

احساس کرده

او حالش خوب است.
حس بیماری ندارد.
هفته‌ی قبل حالت بد داشت.
حالش خوب نبود، برای همین تماس گرفت و گفت بیمار است.
دیروز حالم خوب نبود.
امروز حالم بهتر شده است.
امروز چه حسی داری؟
دیروز چه احساسی داشتی؟
این روزها حالت چطور است؟

فعل “feel” یک معنای دیگر هم دارد که شبیه به “لمس کردن” (یا تجربه کردن) است:
آیا می‌توانی گرمایی که از دریچه می‌آید را حس کنی؟
این بطری سرد به نظر می‌رسد.
سردت است؟
کمی گرمم است.
دانش‌آموزان می‌گویند که اتاق گرم احساس می‌شود.

وقتی می‌خواهید نظر خود را درباره چیزی بیان کنید، می‌توانید از “feel” به شکلی مشابه “فکر کردن” استفاده کنید:
من نسبت به این تصمیم احساس خوبی ندارم.
این موضوع به نظرم درست نمی‌آید. ما نباید این کار را انجام دهیم.
توماس فکر می‌کند اینجا جای خوبی برای راه‌اندازی یک کسب‌وکار است.
در مورد شغل جدیدت چه نظری داری؟
نظرت درباره سرپرستت چیست؟
به نظرشان می‌رسید که محله دارد ناامن می‌شود، برای همین نقل مکان کردند.

از کلمه “feel” می‌توان به عنوان اسم نیز استفاده کرد:
بالاخره دارم به کار جدیدم عادت می‌کنم. (دارم با شرایط کار آشنا می‌شوم.)
این ماشین حس خوبی به آدم می‌دهد. (راحت است.)
نمایش آزمایشی باید به شما کمک کند بفهمید که آیا از این خوشتان می‌آید یا نه. (demo = نمونه یا مدل آزمایشی)

فرهنگ لغت ضروری انگلیسی

اگر می‌خواهید فهرست همهٔ واژه‌هایی را که با حرف A آغاز می‌شوند ببینید، به صفحهٔ مربوط به کلمات پرکاربرد انگلیسی با حرف A سر بزنید.
همچنین برای استفاده از فرهنگ لغت انگلیسی ندابلاگ، می‌توانید به صفحهٔ کلمات پرکاربرد انگلیسی به همراه معنی و مثال، بر اساس ترتیب الفبایی مراجعه کنید.

اگه حال کردی این پست رو با دوستات به اشتراک بذار:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *