کار خوب انجام دادن، مانند یک سرمایهگذاری ارزشمند است. وقتی کاری نیک انجام میدهی، گویی گنجینهای را پُر میکنی. این کار نه تنها برای دیگران مفید است، بلکه آرامش و خوشحالی عمیقی برای خودت به ارمغان میآورد.
هر عمل مهربانانهای، مانند کمک به دیگران، راستگویی یا حتی یک لبخند ساده، اثری مثبت از خود به جای میگذارد. این اثرات خوب، مانند موجی در آب، گسترده میشوند و به صورت شگفتانگیزی به خودت بازمیگردند.
این ضربالمثل به ما یادآوری میکند که نیکی کردن همیشه پاداش دارد، حتی اگر در همان لحظه مشخص نباشد. مهربانی و خوبی، سرمایههایی هستند که هرگز از بین نمیروند و همیشه در زندگی ما باقی میمانند.

در این مطلب میخواهیم مفهوم ضربالمثل معروف فارسی «کار نیکو کردن از پر کردن است» را به همراه حکایتی از کتاب درسی پایه ششم دبستان برای شما بیان کنیم. امیدواریم این نوشته برایتان مفید باشد.
مفهوم و معنی کار نیکو کردن از پر کردن است
1- یعنی اگر میخواهی به جایی برسی، باید سخت تلاش کنی و دشواریها را تحمل کنی.
2- منظور این است که کارهای بزرگ و دشوار با تمرین و ممارست به دست میآیند.
3- به این معناست که مهارت و پیشرفت انسان در هر زمینهای، وابسته به دانش و تجربهای است که در همان زمینه دارد.
4- کسی که تجربه دارد، در کارش ماهر و آزموده است.

درک من از این ضربالمثل این است که تمرین و تکرار مداوم، کلید موفقیت در هر کاری است. وقتی کاری را بارها و بارها انجام میدهیم، به مرور تجربه بیشتری کسب میکنیم و در نتیجه آن کار را بهتر، دقیقتر و نزدیکتر به حالت ایدهآل انجام خواهیم داد. خوب انجام شدن و محکم بودن هر کاری، کاملاً به پشتکار و جدیت ما در انجام آن بستگی دارد.
| ایموجی این ضرب المثل | 👨💻😊👨🌾🕳 |
داستان کوتاه درمورد بهرام گور ضرب المثل کار نیکو از پرکردن است
روایت شده روزی بهرام گور برای شکار به صحرا رفته بود. ناگهان یک گورخر بزرگ از دور دیده شد. بهرام تیری به کمان گذاشت و به کنیزی که همراه او بود گفت: “این گورخر را دقیقاً به هر شکلی که تو بخواهی، شکار میکنم.” کنیز پاسخ داد: “میخواهم با تیرت پای گورخر را به گوشش بدوزی.”
بهرام صبر کرد تا وقتی که حیوان پای راستش را برای خاراندن به گوشش نزدیک کرد. در همان لحظه تیر را رها کرد. تیر به سم حیوان برخورد کرد و از گوشش بیرون آمد و همانطور که کنیز خواسته بود، پای گورخر به گوشش دوخته شد.
کنیز با دیدن این صحنه به پادشاه گفت: “ای پادشاه، این موفقیت تو به خاطر تمرین زیادت بود، نه زور بازویت.” این حرف بهرام را خشمگین کرد و دستور داد کنیز را اعدام کنند.
کنیز که مرگ را نزدیک دید، به جلاد گفت: “مرا نکش، من کاری میکنم که پادشاه از کشتن من صرفنظر کند.” جلاد پذیرفت و او را به یک قصر بیرون شهر برد. کنیز از همان روز اول، یک گوساله تازهمتولد را به دوش کشید و از شصت پله قصر بالا برد. او این کار را هر روز تکرار کرد تا گوساله بزرگ شد و به یک گاو تبدیل شد، اما کنیز همچنان میتوانست آن را به راحتی بالا ببرد.
یک روز بهرام گور برای شکار از شهر بیرون رفت و به همان قصر شصتپله رسید. تصمیم گرفت کمی آنجا استراحت کند. کنیز که پادشاه را دید، صورتش را پوشاند، گاو را به دوش گرفت و از پلهها بالا رفت. بهرام با دیدن این صحنه گفت: “این توانایی حاصل تمرین زیاد است، نه زور بازو.”
کنیز که منتظر همین جمله بود، خودش را به پادشاه معرفی کرد و گفت: “همان روز در شکارگاه، من همین حرف را زدم و تو دستور کشتنم را دادی.” بهرام که حقیقت را فهمید، از کشتن او چشمپوشی کرد و گفت: “درست است؛ کار نیکو کردن از پر کردن است.”
شعر کامل کار نیکو
آتش به خرمن زندگی ما افتاد و این نور و روشنیای که میبینی، از آن برخاسته است.
آن خال زیبای تو بر صورتت، مانند دانهای از این خرمن پربرکت است.
آن صورت نازک و ظریف تو مانند آب از جلوی چشمانم رفت، اما هنوز
تصویر خال تو مانند نقطهای سیاه در چشم من باقی مانده است.
تو برای من مانند چشمی هستی و هر بار که به پشت بام یا پشت پنجره میآیی،
چشم من گاه به سوی بام و گاه به سوی پنجره میچرخد.
اگر چه پیراهن، لطف و زیبایی اندامت را از ما پنهان میکند،
اما چگونه میتوان آن لطف و زیبایی را که درون پیراهن است، پوشاند؟
شب گذشته در خفا، صورت خود را به پای تو مالیدم و اکنون هنوز
قطرههای خون از چشمانم بر دامن تو دیده میشود.
دلم در دام تو اسیر است و جانم مانند پرندهای در حریم پشت بام توست.
اثر دوری و اندوه جدایی، همه وجودم را فرا گرفته است.
بیتو گفتم که میخواهم دامنم را از اشک پر کنم،
اما به من گفتند که کار نیکو کردن، از پر کردنِ جام است.
**جامی**
