این ضربالمثل در مورد کسی به کار میرود که در ظاهر، فردی بخشنده و بزرگوار به نظر میرسد، اما در عمل، این بخشش او واقعی و خالصانه نیست.
در حقیقت، این مثل اشاره به افرادی دارد که با سخاوت و دست و دل بازی، تنها در صورتی چیزی را میبخشند که خودشان به آن نیاز یا علاقهای ندارند. درست مانند یک خر که اگر نعلش را بکنند و به او برگردانند، چون چیزی است که برایش ارزشی ندارد، با کمال میل آن را میبخشد! اما اگر قرار باشد چیزی باارزش را واگذار کند، هرگز چنین نمیکند.
پس این مثل به ما هشدار میدهد که در قضاوت دربارهٔ افراد، به عمل آنها نگاه کنیم، نه فقط به حرفها و ظاهرشان. بخشش واقعی، زمانی است که شخص از چیزی که برایش عزیز و باارزش است، میگذرد و آن را به دیگران میبخشد.

در این نوشته با تاریخچه، مفهوم و داستان پشت این ضربالمثل کهن ایرانی آشنا خواهید شد. لطفاً تا پایان با ما همراه باشید.
**معنی و مفهوم:**
هرگاه کسی برای رسیدن به خواستهاش به فرد مسئول رشوه یا پاداش بدهد، در زبان عامیانه میگویند: «خر کریم را نعل کرده است.»
این عبارت در واقع اشاره به این دارد که شخص، مسئول مربوطه را راضی کرده و به هدف خود دست یافته است.
داستان ضرب المثل خر کریم را نعل کردن
در گذشتههای دور، بسیاری از پادشاهان در ایران و دیگر کشورها، در دربار خود افرادی به نام «دلقک» داشتند. کار این دلقکها این بود که با حرفهای بامزه، حاضر جوابیهای سریع و گاهی با کنایههای تند، پادشاه و اطرافیان را بخندانند و فضای دربار را شاد کنند. آنها اجازه داشتند تقریباً به هر کسی — حتی خود شاه — با زبان طنز حرف بزنند، به شرطی که حرفهایشان با ظرافت و شیرینی همراه باشد تا کسی آزرده خاطر نشود.
یکی از دلقکهای مشهور تاریخ، کریم شیرهای است که در زمان ناصرالدینشاه قاجار زندگی میکرد. او اهل اصفهان بود و به خاطر کنایههای تندش، به «کریم پشه» معروف شده بود. ابتدا مسئول نقارهخانه بود و بر گروهی از نوازندگان و مطربها نظارت داشت. دلیل نامیده شدنش به «شیرهای» دقیقاً مشخص نیست، اما او هیچگاه اهل مصرف تریاک یا شیره نبود. شاید این لقب به شغل قدیمیاش — شیرهفروشی — برمیگشت، یا به خاطر رفتارها و حرفهای شیرینش به او داده شده بود.
کریم به خاطر مهارتش در حاضر جوابی و بذلهگویی، کمکم مورد توجه ناصرالدینشاه قرار گرفت و به حریم خصوصی شاه راه یافت. ناصرالدینشاه چندان اهل شوخی نبود، اما از کریم استفاده میکرد تا با کنایههایش برخی درباریان با نفوذ را تحقیر کند.
کریم یک خر داشت که همیشه سوار آن میشد و به دربار یا دیدار دوستان میرفت. خر او برخلاف خرهای معمولی، ظاهر مسخرهای داشت؛ کریم زین و پالان را طوری روی پشت خر میبست که همه با دیدنش میخندیدند. او خوب میدانست به چه کسانی میتواند کنایه بزند و به افرادی که مورد علاقه شاه بودند، بیاحترامی نمیکرد.
درباریان و بزرگان برای در امان ماندن از کنایههای کریم، به او پول یا هدیه میدادند. آنهایی که از دلقکها خوششان نمیآمد و چیزی به کریم نمیدادند، نزد شاه شکایت میبردند. ناصرالدینشاه هم با خنده به آنها میگفت: «بروید خر کریم را نعل کنید.» یعنی با دادن چیزی به او، خود را از آزار زبانش نجات دهید. این جمله بعدها به یک ضربالمثل تبدیل شد.
در اینجا بد نیست یکی از ماجراهای بامزه کریم شیرهای را تعریف کنیم:
سلیمان خان، رئیس ایل افشار — که به خاطر خلقوخوی تندش به «زهرمارخان» معروف بود — از طرف ناصرالدینشاه لقب «صاحباختیار» گرفته بود. کریم مدام تلاش میکرد از او انعامی بگیرد، اما موفق نمیشد، چون صاحباختیار از دلقکها خوشش نمیآمد. کریم منتظر فرصت بود تا از او انتقام بگیرد.
این فرصت به زودی پیش آمد. روزی کریم فهمید صاحباختیار در شمیران، نزد شاه است و قرار است در ساعتی مشخص از کاخ صاحبقرانیه خارج شود. پس سوار خر شد و به طرف شمیران حرکت کرد. اما در راه به یک گودال یا «نَحر» رسید — که در مسیر شاه هم قرار داشت — و خر کریم حاضر نشد از آن بگذرد. هر چه کریم تلاش کرد، موفق نشد خر را وادار به عبور کند.
در همین موقع، ناصرالدینشاه و صاحباختیار نزدیک شدند. شاه پرسید: اینجا چه کار میکنی؟ کریم گفت: میخواهم به خانه دوستی بروم، اما خر من حاضر نیست از این نحر عبور کند. ناصرالدینشاه دستور داد یکی از همراهانش اسبش را به کریم بدهد.
کریم افسار اسب را گرفت و خطاب به خر گفت: دست روی سرت کشیدم، رد نشدی؛ کتکات زدم، باز هم رد نشدی. حالا که قبلهی عالم این اسب را به من دادند، دیگر به تو نیازی ندارم. حالا از این نحر رد بشوی صاحباختیاری، رد نشوی هم صاحباختیاری!
کنایه هوشمندانه کریم، شاه را بسیار خنداند. سپس به صاحباختیار — که از این حرف سخت ناراحت شده بود — گفت: معلوم است که خر کریم را نعل نکردهای! صاحباختیار وقتی دید نمیتواند در برابر زبان تند کریم مقاومت کند، در نهایت مجبور شد به او انعام مناسبی بدهد تا از شرش راحت شود.
در پایان، خوب است به این نکته توجه کنیم که در طول تاریخ، معمولاً جنبههای شاد و سرگرمکننده حضور دلقکها در دربار دیده شده است. اما حقیقت این است که برخی پادشاهان گاهی در حین شوخی و خنده، بلاها و ظلمهایی بر سر دلقکها میآوردند که قضاوت درباره آن فقط با خداوند است.
