بیوگرافی و زندگی نامه امام رضا (ع)

صحن حرم امام رضا (ع)

بیوگرافی امام هشتم، امام رضا علیه السلام

علی بن موسی ملقب به امام رضا (علیه السلام)، که در سال ۱۴۸ قمری به دنیا آمد و در سال ۲۰۳ قمری به شهادت رسید، هشتمین پیشوای مسلمانان و امام شیعیان دوازده امامی است. مشهورترین لقب ایشان «رضا» است و در روایتی از امام جواد (علیه السلام) آمده که این لقب از سوی خداوند به او داده شده است. همچنین آن حضرت به «عالم آل محمد» و «امام رئوف» نیز شهرت دارد.

امام رضا (علیه السلام) در سال ۱۸۳ قمری رهبری دینی مردم را بر عهده گرفت و به مدت بیست سال این مسئولیت را ایفا کرد. دوران امامت ایشان با حکومت چند خلیفه عباسی همزمان بود: ده سال در زمان هارون الرشید، پنج سال در دوره محمد امین و پنج سال در دوران مأمون.

ایشان پیش از سفر به خراسان، در مدینه زندگی می‌کرد. اما در سال ۲۰۰ یا ۲۰۱ قمری، مأمون خلیفه عباسی، او را ناچار به سفر به مرو کرد و امام با اکراه، ولیعهدی مأمون را پذیرفت.

در مسیر سفر به خراسان، هنگامی که امام به نیشابور رسید، حدیث معروف «سلسلة الذهب» را بیان کرد که درباره یگانگی خداوند و شرایط آن است. پس از ورود امام به خراسان، مأمون برای کم‌رنگ کردن جایگاه ایشان، جلسات مناظره‌ای با حضور دانشمندان ادیان و مذاهب مختلف ترتیب داد؛ اما برخلاف انتظار او، این جلسات باعث شدند برتری علمی و دانایی امام برای همگان آشکار شود. بخش‌هایی از این گفت‌وگوها در کتاب «الاحتجاج» طبرسی ثبت شده است.

بر اساس روایت مشهوری، امام رضا (علیه السلام) در آخرین روز ماه صفر سال ۲۰۳ قمری، در سن ۵۵ سالگی، به دست مأمون در شهر طوس مسموم و به شهادت رسید. پیکر مطهر ایشان در آرامگاه هارونیه، در روستای سناباد، به خاک سپرده شد. این مکان به تدریج به «مشهد الرضا» معروف شد و امروزه یکی از مقدس‌ترین زیارتگاه‌های شیعیان در جهان است.

درباره زندگی و شخصیت امام رضا (علیه السلام)، آثار هنری و فرهنگی فراوانی مانند شعر، داستان، فیلم و تابلوهای نقاشی خلق شده است. کتاب «مدایح رضوی در شعر فارسی» شامل اشعار هفتاد و دو شاعر فارسی‌زبان در ستایش ایشان است. مجموعه تلویزیونی «ولایت عشق» به کارگردانی مهدی فخیم‌زاده، از آثار برجسته در این زمینه است که در سال ۱۳۷۶ ساخته شد. همچنین تابلوی «یا ضامن آهو» اثر استاد محمود فرشچیان، داستان ضمانت آهو توسط امام رضا (علیه السلام) را به تصویر کشیده است.

کتاب‌های بسیاری به زبان‌های فارسی، عربی و انگلیسی درباره امام رضا (علیه السلام) نوشته و منتشر شده است. سلمان حبیبی در کتاب «کتاب‌شناسی امام رضا (ع)» بیش از هزار کتاب در این زمینه معرفی کرده است. از دیگر آثار مهم می‌توان به این کتاب‌ها اشاره کرد: «الحیاه السیاسیه للامام الرضا (ع)» اثر سید جعفر مرتضی عاملی، «حیاه الامام علی بن موسی الرضا (ع): دراسه و تحلیل» نوشته باقر شریف قرشی، و «دانشنامه امام رضا (ع)».

امام رضا یکی از مصادیق آیه تطهیر

امام هشتم شیعیان، حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام)، از کسانی است که خداوند پاک و منزّه در آیه تطهیر درباره‌شان فرموده است: «آنان را از هر عیب و نقصی پیراسته‌ام.» به همین دلیل، ایشان نیز مانند دیگر امامان معصوم، سرشتی پاک و روحیۀ مقدسی داشتند و از هر گونه خطا و انحراف اخلاقی به دور بودند.

منوی دسترسی سریع

خلاصه‌ای از زندگانی
سرگذشت
نام‌ها و لقب‌ها
همسران و فرزندان
تولد
مادر
سال‌های کودکی و نوجوانی
نقش نگین امام
کنایه به امام رضا (ع)
دوران امامت
پیروان شیعه
سفر به شهرهای بصره و کوفه
منزلت امام در مدینه
حاکمان هم‌عصر امام رضا
سفر به سرزمین خراسان
شمارش روزهای سفر
خداحافظی با عزیزان
بیان حدیث زنجیره طلایی
عهد‌ولی‌عهدی امام رضا (ع)
تلاش‌های امام در دوران ولی‌عهدی
گفت‌وگوهای علمی
نماز طلب باران امام رضا (ع)
روایت زنده شدن شیرها
نماز عید
قصه زیبای شاعر دعبل
شهادت
به خاک‌سپاری امام رضا (ع)
آرامگاه مطهر امام رضا (ع)
توصیه‌های امام به پیروان
شاگردان نامدار
داستان ضامن آهو
برکت‌های آمدن امام رضا به ایران
سبک زندگی امام رضا
شیوه عبادت
روش اخلاقی
منش تربیتی
سلوک علمی
بی‌پرده‌گویی در مسئله امامت
نگاشته‌های منتسب به ایشان
یاران و همراهان
مقام و منزلت نزد اهل سنت
معجزه زنده کردن مرده به دست امام رضا
فرمانبرداری فرشتگان از امام رضا (ع)
شفایافتن کودک بیمار
مسلمان شدن بانوی مسیحی به برکت امام رضا (ع)
گزینه‌ای از سخنان گهربار امام رضا (ع)
رفتار امام رضا (ع) با شیعیان ناصادق

صحن حرم امام رضا (ع)

خلاصه زندگی نامه

نام: علی پسر موسی
کنیه: ابوالحسن (دوم)
تاریخ تولد: یازدهم ماه ذی‌القعده، سال ۱۴۸ هجری قمری
شهر تولد: مدینه
مدت رهبری: ۲۰ سال (از سال ۱۸۳ تا ۲۰۳ قمری)
تاریخ شهادت: پایان ماه صفر، سال ۲۰۳ قمری
آرامگاه: مشهد
شهرهای زندگی: مدینه و مرو
مشهورترین لقب: رضا
پدر: امام کاظم (ع)
مادر: نجمه خاتون
همسر: سبیکه
فرزند: امام جواد (ع)
سن: ۵۵ سال

زندگی‌نامه

تبار و نسب علی بن موسی الرضا (علیه السلام) با پنج نسل در میان، به امام علی (علیه السلام) می‌رسد. پدر او، موسی بن جعفر (علیه السلام)، امام هفتم شیعیان بود. کنیه او ابوالحسن است و مشهورترین لقبش «رضا» می‌باشد. در روایاتی که از امام جواد (علیه السلام) نقل شده، این لقب از سوی خداوند به پدر بزرگوارش داده شده است. البته برخی روایات کم‌اعتبار گفته‌اند که این لقب را مأمون به ایشان داده است. از دیگر لقب‌های او می‌توان به صابر، صدیق، رضی و وفی اشاره کرد. آن حضرت به «عالم آل محمد» نیز معروف است. نقل شده که امام موسی کاظم (علیه السلام) به فرزندانش می‌فرمود: «برادرتان علی بن موسی، عالم خاندان محمد است.» همچنین در روایتی آمده که امام جواد (علیه السلام) هنگام زیارت امام هشتم، او را با لقب «امام رئوف» یاد کرده‌اند. شیعیان نیز به این لقب اهمیت ویژه‌ای می‌دهند.

نام و القاب امام رضا (ع)

امام هشتم شیعیان، نام مبارک علی را داشت. پدر بزرگوارش، امام کاظم علیه السلام، کنیه خود یعنی «ابوالحسن» را به او بخشید و به على بن یقطین فرمودند: «اى على، این پسرم (با اشاره به امام رضا علیه السّلام) آقاى فرزندان من است و من کنیه خویش را به او داده‌ ام.» به همین دلیل، امام موسی کاظم علیه السلام را «ابوالحسن اول» و امام رضا علیه السلام را «ابوالحسن دوم» می‌نامند. ایشان لقب‌های فراوانی داشتند که از جمله آن‌ها می‌توان به صابر، فاضل، قره‌اعین المؤمنین، سراج الله، مکیدات الملحدین، صدیق و… اشاره کرد. (الهدایه الکبری، صفحه ۲۷۹؛ کشف الغمه فی معرفه الأئمه، جلد ۲، صفحه ۲۸۴)
اما مشهورترین لقب ایشان، «رضا» است که به معنای خشنودی و رضایت می‌باشد.

همسران و فرزندان

امام رضا علیه السلام افرادی در خدمت خود داشتند که یکی از آن‌ها کنیزی به نام سبیکه بود. ایشان مادر امام جواد علیه السلام محسوب می‌شود. نام اصلی این بانو سبیکه یا دُرّه بود، اما امام رضا علیه السلام او را خیزران صدا می‌زدند. او اهل نوبه در آفریقا بود. (إعلام الوری بأعلام الهدی، جلد ۲، صفحه ۹۱) در برخی منابع آمده که سبیکه از خاندان ماریه قبطیه، همسر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، بوده است.

در برخی روایت‌های تاریخی، برای امام رضا علیه السلام همسر دیگری نیز ذکر شده است. مأمون، خلیفه وقت، به امام پیشنهاد کرد که با دخترش به نام «ام حبیب» یا «ام حبیبه» ازدواج کند و امام این پیشنهاد را پذیرفتند. این ازدواج در سال ۲۰۲ قمری اتفاق افتاد. گفته می‌شود هدف مأمون از این کار، تحت نظر گرفتن بیشتر امام و آگاهی از برنامه‌های ایشان بود. برخی مورخان مانند سبوطی نیز به این ازدواج اشاره کرده‌اند، اما نام دختر را بیان نکرده‌اند. یافعی نیز در نوشته‌هایش نام دختر مأمون را «ام حبیبه» ذکر کرده است. (الأئمه الاثنا عشر، صفحه ۹۸؛ إعلام الوری بأعلام الهدی، جلد ۲، صفحه ۴۱)

در مورد فرزندان امام رضا علیه السلام نظرات گوناگونی وجود دارد. شیخ مفید تنها محمد بن علی (امام جواد) را فرزند ایشان می‌داند. طبرسی و ابن شهر آشوب نیز همین نظر را دارند. در برخی روایت‌ها، از دختری به نام فاطمه برای امام نام برده شده است. گروهی دیگر تعداد فرزندان امام را پنج پسر و یک دختر با نام‌های محمد قانع، حسن، جعفر، ابراهیم، حسین و عایشه ثبت کرده‌اند. سبط ابن جوزی معتقد است امام رضا علیه السلام چهار پسر به نام‌های محمد (امام جواد)، جعفر، ابومحمد حسن، ابراهیم و یک دختر بدون نام داشته است. همچنین نقل شده که یکی از فرزندان امام که در سن کمتر از دو سالگی فوت کرد، در شهر قزوین دفن شده و امامزاده حسین در این شهر به ایشان منسوب است. در برخی گزارش‌ها آمده که امام رضا علیه السلام در سال ۱۹۳ قمری به قزوین سفر کرده‌اند.

تولد

در منابع تاریخی آمده است که امام رضا علیه‌السلام در یک روز پنجشنبه یا جمعه، مقارن با یازدهم ماه ذی‌القعده، ذی‌الحجه یا ربیع‌الاول سال ۱۴۸ یا ۱۵۳ هجری قمری به دنیا آمد. بسیاری از تاریخ‌نویسان و دانشمندان سرشناسی مانند کلینی – نویسنده‌ی کتاب اصول کافی – و دیگر اندیشمندان، سال تولد ایشان را ۱۴۸ قمری ثبت کرده‌اند.

مادر

مادر امام رضا (علیه السلام) کنیزی از منطقه‌ای به نام نوبه بود که نام‌های مختلفی برایش ذکر شده است. گفته می‌شود وقتی امام کاظم (علیه السلام) او را خریداری کرد، نام «تکتم» را برایش انتخاب کرد. پس از این که او فرزندش علی بن موسی الرضا را به دنیا آورد، او را با نام «طاهره» صدا می‌زدند. به گفته شیخ صدوق، برخی نیز نام مادر امام رضا (علیه السلام) را «سَکَن نوبیه» نوشته‌اند. از دیگر نام‌های او می‌توان به اروی، نجمه و سمانه اشاره کرد و لقب او نیز «ام البنین» بوده است.

حمیده خاتون، همسر امام کاظم (علیه السلام)، در این باره می‌گوید: «زمانی که نجمه به خانه ما آمد، در خواب پیامبر اسلام را دیدم که به من فرمود: «ای حمیده! نجمه را به پسرت موسی (علیه‌السلام) ببخش» و او را همسر او کن و فرمود: «فانه سیولد منها خیر اهل الارض؛ همانا بزودی بهترین فرد روی زمین، از او متولد می‌شود.» من این دستور را اجرا کردم و نجمه را به عقد پسرم کاظم درآوردم و از او حضرت رضا به دنیا آمد.»

در روایتی دیگر آمده است که مادر امام هشتم، کنیزی پاک‌دامن و پارسا به نام نجمه بود که حمیده، مادر امام کاظم (علیه السلام)، او را خریده و به پسرش بخشید. پس از این که او علی بن موسی الرضا را به دنیا آورد، با نام طاهره شناخته می‌شد.

دوران کودکی و جوانی امام رضا (ع)

امام رضا (ع) دوران کودکى و نوجوانى خود را تا سال ۲۰۱ هجرى قمرى در شهر مدینه، شهرى كه وحى بر خاندان پيامبر نازل شد، سپرى كرد. ایشان در كنار پدر بزرگوارش پرورش يافت و مستقيماً از دانش و تربيت او بهره‌مند شد. امام رضا (ع) علوم گوناگون، معارف دينى و اخلاق اسلامى را كه امام موسى بن جعفر (ع) از پدران خود آموخته بود، نزد ايشان فراگرفت.

در منابع تاريخى و روايات، نشانى از حضور امام رضا (ع) در شهر بغداد، در زمانى كه پدر بزرگوارشان در آن شهر زندانى بود، يافت نشده است.

دستیار علمی و فرهنگی پدر

امام رضا علیه‌السلام نقش بسیار مهمی در گسترش عرفان اسلامی و تربیت شاگردان برجسته داشت. ایشان با دنبال کردن راه و روش امام کاظم علیه‌السلام، همواره به عنوان پشتیبان استوار علم و دانش، در جهت پیشبرد اهداف فرهنگی خاندان پیامبر و امامت ایستادگی کردند. در زمان حیات امام کاظم علیه‌السلام، ایشان امام رضا علیه‌السلام را در امور گوناگون به عنوان جانشین و نماینده خود معرفی می‌کردند. توجه ویژه امام کاظم علیه‌السلام به فرزندشان امام رضا علیه‌السلام به همه مسلمانان و شیعیان نشان می‌داد که ایشان تنها یاور راستین و مورد اعتماد پدر هستند که تمامی مسئولیت‌های محول شده را به بهترین شکل ممکن انجام می‌دادند.

سرپرستی امور هنگام زندانی بودن پدر

در تمام سال‌هایی که امام موسی بن جعفر(ع) در زندان حکومت عباسی به سر می‌بردند، امام رضا(ع) مسئولیت انجام کارها و وظایف پدر را بر عهده داشت. هرچند در آن زمان هنوز به مقام امامت نرسیده بود، اما وظایف رهبری را به نیابت از پدر انجام می‌داد و نقش مهمی در حفظ فرهنگ شیعه، تربیت شاگردان و هدایت پیروان این مکتب ایفا کرد.

ایشان در آن دوران، به مسائل فرهنگی، اجتماعی و دینی شیعیان توجه ویژه‌ای داشت و به پرسش‌ها و شبهات اعتقادی آنان پاسخ می‌داد. به این ترتیب، فقدان پدر را جبران می‌کرد و باعث آرامش و تسلی دل مراجعه‌کنندگان می‌شد. همچنین امام رضا(ع) با ادامه راه پدر بزرگوارشان، به افشاگری علیه حکمرانان ستمگر عباسی می‌پرداخت و چهره واقعی آنان را برای مردم آشکار می‌کرد.

نقش انگشتری

بر روی یکی از انگشت‌های امام رضا(علیه السلام) انگشتری بود که روی آن کلمه «ولی الله» نوشته شده بود. ایشان یک انگشتر دیگر هم داشتند که روی آن عبارت «العزّه للّه» حکاکی شده بود. برخی نیز گفته‌اند که بر نگین انگشتر آن حضرت، جمله «ما شاء الله و لا حول و لا قوّه الّا بالله» نقش بسته بود.

چرا به امام هشتم پیش از تولد فرزندش طعنه می زدند

در زمانی که امام رضا(علیه السلام) چهل و هفت سال داشت و تاریخ سال ۱۹۵ هجری را نشان می‌داد، هنوز فرزندی از ایشان به دنیا نیامده بود و امام نهم هنوز متولد نشده بود.
این موضوع باعث نگرانی و دغدغه‌ی یاران و پیروان امام شده بود. این نگرانی زمانی بیشتر شد که گروهی به نام واقفیه، با انگیزه‌های مالی و تصرف در اموال امامت، ادعا می‌کردند امام موسی کاظم(ع) از دنیا نرفته و غایب شده‌اند. آنان نداشتن فرزند پسر برای امام رضا(ع) را دلیلی بر ادعای خود می‌دانستند.
حتی یکی از آنان در نامه‌ای به امام نوشت: «چطور تو امام هستی در حالی که فرزندی نداری؟»
امام رضا(ع) در پاسخ فرمودند: «تو از کجا می‌دانی که من فرزندی نخواهم داشت؟ به خدا سوگند، روزها و شب‌ها نمی‌گذرد مگر آنکه خداوند پسری به من عطا می‌کند که حق را از باطل جدا می‌سازد.» (اصول کافی، جلد ۱، صفحه ۳۲۰)
همچنین در روایتی آمده که یکی از یاران از امام پرسید: «پس از شما امام کیست؟»
امام فرمودند: «فرزندم.»
آن شخص با تعجب گفت: «کسی که فرزندی ندارد، چگونه می‌گوید فرزندم؟»
راوی این حدیث می‌گوید: تنها چند روز پس از این گفت‌وگو، امام جواد(ع) به دنیا آمد. (اصول کافی، جلد ۱، صفحه ۲۸۶)
همچنین نقل شده فردی به نام ابن قیام واسطی، از اعضای واقفیه که امامت حضرت رضا(ع) را قبول نداشت، نزد ایشان آمد و با قصد اشکال‌تراشی پرسید: «آیا ممکن است دو امام در یک زمان وجود داشته باشند؟»
امام فرمودند: «نه، مگر اینکه یکی از آن دو خاموش باشد.»
ابن قیام پرسید: «پس برای تو آن خاموش کیست؟»
امام رضا(ع) در پاسخ فرمودند: «آری، به خدا سوگند، خداوند به زودی فرزندی به من خواهد داد که حق و حق‌طلبان را استوار می‌دارد و باطل و باطل‌گرایان را نابود می‌کند.» (اصول کافی، جلد ۱، صفحه ۳۲۱)

امامت

مقام امامت و رهبری علی بن موسی الرضا (علیه السلام) بارها و بارها توسط پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله)، پدر بزرگوارش و اجداد پاکش بیان شده بود. به ویژه، امام موسی بن جعفر (علیه السلام) بارها در جمع مردم، ایشان را به عنوان جانشین، وصی و پیشوای پس از خود معرفی کرده بودند. در ادامه، نمونه‌هایی از این سخنان را می‌آوریم.

محمّد بن اسماعیل بن فضل هاشمی روایت کرده است: به محضر حضرت موسی بن کاظم (علیه السلام) رسیدم، در حالی که ایشان به دلیل بیماری بسیار ضعیف بودند. به آن حضرت گفتم: «اگر اتفاقی برای شما بیفتد – که خداوند چنین روزی را نیاورد – به چه کسی مراجعه کنیم (امام پس از شما کیست)؟» ایشان پاسخ دادند: «به پسرم علی؛ سخن او، سخن من است و او وصی و جانشین من پس از من خواهد بود.» (عیون أخبار الرضا، جلد ۱، صفحه ۲۰ و ۲۱)

یکی دیگر از این روایات، حدیث مشهور جابر است که از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نقل شده است: «هشتمین جانشین من و امام مسلمانان، علی بن موسی است.»

پس از شهادت امام موسی کاظم (علیه السلام) در سال ۱۸۳ قمری، حضرت امام رضا (علیه السلام) رهبری و پیشوایی مسلمانان را بر عهده گرفتند. دوران امامت ایشان بیست سال طول کشید که از سال ۱۸۳ قمری آغاز شد و در سال ۲۰۳ قمری به پایان رسید.

راویان معتبر و قابل اعتمادی مانند داود بن کثیر رقی، محمد بن اسحاق بن عمار، علی بن یقطین، حسین بن مختار، زیاد بن مروان، داود بن سلیمان و محمد بن سنان، روایات زیادی درباره امامت و رهبری حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) از امام موسی بن جعفر (علیه السلام) نقل کرده‌اند.

علاوه بر این، پذیرش مقام امامت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) در میان شیعیان و همچنین برتری علمی و اخلاقی ایشان، دلیل محکمی بر امامت او بود. اگرچه در آخرین روزهای زندگی امام موسی بن جعفر (علیه السلام) شرایط برای معرفی امام بعدی دشوار شده بود، اما بیشتر یاران امام هفتم، ولایت و جانشینی حضرت رضا (علیه السلام) را پذیرفتند.

گرایش شیعیان

پس از شهادت امام موسی کاظم، که امام هفتم شیعیان بود، بیشتر پیروان او با استناد به وصیتنامه ایشان و دیگر مدارک موجود، امامت علی بن موسی الرضا را پذیرفتند و او را به عنوان امام هشتم تأیید کردند. این دسته که شامل بزرگان و یاران با سابقه امام پیشین نیز می‌شد، به نام “قطعیه” شناخته شدند.
اما برخی از همراهان امام موسی کاظم، از پذیرش رهبری امام رضا خودداری کردند و همچنان بر امامت موسی بن جعفر پایدار ماندند؛ به همین دلیل آنان را “واقفیه” نامیدند. پیروان این گروه معتقد بودند که امام موسی بن جعفر، همان مهدی موعود است که در آن زمان از دیدگان پنهان شده و در آینده بازخواهد گشت. آنان همچنین باور داشتند که ایشان به شهادت نرسیده است.
در روایتی از امام رضا درباره سرنوشت واقفیه چنین آمده است: «در حیرت زندگى مى‌کنند و نهایت در حال کفر مى‌میرند.»

سفر به بصره و کوفه

بر اساس روایتی که راوندی در کتاب “الخرائج و الجرائح” نقل کرده، پس از شهادت امام موسی کاظم، امام رضا برای اثبات مقام امامت و رهبری خود، به صورت معجزه‌آسایی به شهرهای بصره و کوفه سفر کرد. ایشان در جمع‌های مختلفی که با حضور شیعیان و دانشمندان آن مناطق تشکیل شد، جایگاه خود را به عنوان امام ثابت کرده و دلیل‌های محکمی ارائه داد.

امام رضا در شهر بصره در خانه‌ای متعلق به حسن بن محمد علوی اقامت کردند و در آنجا جلساتی با گروهی از مسلمانان برگزار نمودند. در این دیدارها، امام با افراد مختلفی از قومیت‌های گوناگون در شهر کوفه به زبان خودشان صحبت کردند و به پرسش‌های آنان پاسخ گفتند. همچنین در این جلسات که جاثلیق مسیحی و رهبر یهودیان نیز حضور داشتند، مناظره‌های زیبا و شگفت‌انگیزی انجام شد.

جایگاه امام در مدینه

امام رضا(ع) پیش از آنکه به اجبار به سفر خراسان برود، در شهر مدینه زندگی می‌کرد. ایشان در میان مردم آن شهر از جایگاه و احترام ویژه‌ای برخوردار بود. در گفت‌وگویی که با مأمون درباره پذیرش ولایتعهدی داشتند، در توصیف آن دوران فرمودند:
«همانا ولایتعهدی امتیاز بیشتری به من نداد. وقتی در مدینه بودم، دستورهایم در همه مناطق جاری می‌شد و هنگامی که سوار بر مرکبم در خیابان‌های مدینه حرکت می‌کردم، هیچ کسی از من با عزت‌تر و محترم‌تر نبود.»

همچنین امام هشتم درباره جایگاه علمی خود در مدینه چنین بیان کرده‌اند:
«من در مسجد پیامبر می‌نشستم و وقتی دانشمندان مدینه در حل مسئله‌ای ناتوان می‌ماندند، همه آنان به من مراجعه می‌کردند و پرسش‌های خود را نزد من می‌فرستادند و من به تمام سوالاتشان پاسخ می‌دادم.»

خلفای معاصر امام رضا

دوران رهبری امام رضا، که هشتمین پیشوای شیعیان است، هم‌زمان با حکومت سه خلیفه از خلفای عباسی به نام‌های هارون الرشید، امین و مأمون بود.

در عصر هارون الرشید

تمام زندگی امام رضا (علیه السلام)، از زمان تولد تا جوانی و بزرگسالی، و همچنین پس از شهادت پدر بزرگوارش، امام موسی بن جعفر (علیه السلام)، که مسئولیت رهبری و هدایت مسلمانان را به عهده گرفت، همزمان با حکومت خلفای عباسی بود.

خاندان عباسی با این ادعا که نسبشان به پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) می‌رسد و با استفاده از احساسات مردم علیه امویان، توانستند آنان را از قدرت برکنار کرده و خود جایگزین شوند. پس از سرکوب امویان و از بین بردن نفوذ آنان، تنها گروهی که عباسیان را تهدید می‌کرد، شیعیان بودند. شیعیان، حکومت خلفای زمان را قانونی نمی‌دانستند و به دنبال براندازی آنان بودند.

به همین دلیل، امامان شیعه در صدر فهرست دشمنان حکومت عباسی قرار داشتند. تمام امامان معصوم، از زمان حضرت علی (علیه السلام) به بعد، توسط حاکمان ستمگر به شهادت رسیدند. عباسیان که ویژگی اصلی‌شان ستم و بی‌عدالتی بود، با ایجاد رعب و وحشت، آزار و اخراج شیعیان، آنان را تحت فشار شدید قرار دادند. این فشارها به حدی بود که حتی تاریخ‌نویسان هم از بیان آن شرم دارند.

امام رضا (علیه السلام) ده سال با خلافت هارون الرشید همزمان بود. در این سال‌ها، فرصت مناسب برای مبارزه علنی برای ایشان پیش نیامد و بیشتر فعالیت‌هایشان به صورت پنهانی انجام می‌شد. اما قیام‌های پی در پی شیعیان در مناطق مختلف، باعث سردرگمی حکومت عباسی شده بود. پس از شهادت امام موسی کاظم (علیه السلام)، حکومت توجه خود را به امام رضا (علیه السلام) معطوف کرد و افرادی که در شهادت امام هفتم نقش داشتند، هارون الرشید را تحریک به کشتن امام هشتم می‌کردند. در گفت‌وگویی میان هارون و اطرافیانش آمده است:
– «ای هارون! این علی بن موسی است که جای پدرش نشسته و خود را رهبر شیعیان می‌داند. چه باید کرد؟»
– «همان اشتباهی که در کشتن پدرش موسی مرتکب شدیم، برای ما کافی است! یعنی می‌خواهی همه آنان را بکشی؟! مگر می‌شود؟»

پس از شهادت امام موسی بن جعفر (علیه السلام)، هارون مأمورانی را گماشت تا فعالیت‌ها و ارتباطات امام رضا (علیه السلام) را زیر نظر بگیرند. در این شرایط، امام به آموزش احکام دین و مسائل امامت مشغول بودند. با این حال، بسیاری از شیعیان نگران بودند که مبادا هارون به ایشان آسیبی برساند. محمد بن سنان، یکی از یاران امام، می‌گوید: به امام گفتم: «تو خودت را به عنوان امام معرفی کرده‌ای و جای پدرت نشسته‌ای، در حالی که هارون شما را می‌کشد.» امام در پاسخ فرمودند: «چیزی که مرا به این کار جرأت داد، سخن پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) است که فرمود: اگر ابوجهل بتواند حتی یک مو از سر من کم کند، من پیامبر نیستم. من هم به تو می‌گویم اگر هارون بتواند یک مو از سر من کم کند، بدانید که من امام نیستم.»

بر اساس برخی روایات، خاندان برمک در ایجاد شرایط سخت برای امام موسی کاظم و امام رضا (علیهما السلام) نقش داشتند. آنان هارون الرشید را علیه این دو امام تحریک می‌کردند. امام رضا (علیه السلام) از نقشه‌های آنان آگاه بود و از خداوند در برابر مکرشان یاری می‌خواست. محمد بن فضل نقل کرده است: «در سالی که هارون الرشید برمکیان را کشت، امام رضا (علیه السلام) در عرفات ایستاده بود و دعا می‌کرد. وقتی از ایشان پرسیدند، فرمود: از خداوند درباره برمکیان و آنچه با پدرم کردند، دعا می‌کردم و امروز خداوند دعایم را مستجاب کرد.» طولی نکشید که بلای الهی بر جعفر و یحیی برمکی نازل شد.

پس از آن، هارون الرشید به عیسی بن یزید جلودی دستور داد تا به خانه علویان حمله کرده و لباس و زیورآلات زنانشان را غارت کند. جلودی به خانه امام رضا (علیه السلام) یورش برد. امام همه زنان و حتی دختران پیامبر (صلی الله علیه و آله) را در یک اتاق جمع کرد و خود مقابل درب ایستاد. جلودی به امام گفت: «راهی نیست، باید وارد شوم و طبق دستور هارون، لباس زنان را بگیرم.» امام پاسخ داد: «من خودم لباس و زیورآلات آنان را به تو می‌دهم. به خدا قسم همه آنچه پوشیده‌اند را به تو خواهم داد.» سپس ایشان همه لباس‌ها، جواهرات، گوشواره‌ها و خلخال‌های زنان را جمع کرده و به جلودی تحویل داد تا نزد هارون ببرد.

در عصر امین عباسی

پس از فوت هارون الرشید، پسرش محمد امین طبق وصیت پدر، زمامدار حکومت اسلامی شد. اما تقریباً همه تاریخ‌نویسان معتقدند او شایستگی این مقام مهم را نداشت. محمد امین به دلیل علاقه شدید به خوش‌گذرانی و دنبال کردن هوس‌هایش، از دانش و آگاهی بهره‌ای نبرده بود. در زمانی که او با برادرش مأمون بر سر قدرت درگیر اختلاف شد، فرصت بیشتری برای امام رضا علیه‌السلام پیش آمد تا با آزادی عمل بیشتری، مسئولیت‌های سنگین امامت را انجام دهد.

در عصر مأمون

می‌توان با اطمینان گفت که مأمون عباسی یکی از قدرتمندترین و دانشمندترین خلفای عباسی بود. او برخلاف بسیاری از حاکمان پیشین که به دنبال خوشگذرانی و بازی بودند، علاقه زیادی به علم و گسترش آن داشت. با این حال، مأمون نیز مانند دیگر خلفای ستمگر عباسی به خوبی می‌دانست که حضور امامان معصوم علیهم‌السلام خطری جدی برای تثبیت حکومت او محسوب می‌شود. بنابراین لازم دید تا برای کنترل آنان چاره‌ای بیندیشد. او برخلاف روش نیاکانش که امامان را زندانی یا شکنجه می‌کردند، راه دیگری در پیش گرفت و آن، پیشنهاد ولایتعهدی به حضرت امام رضا علیه‌السلام بود.

مأمون در میان خلفای عباسی رویکردی متمایز داشت؛ حتی برای رسیدن به قدرت، برادرش امین را کشت و از سر راه خود برداشت. او در برخورد با شیعیان، به ویژه شخص امام رضا علیه‌السلام، روشی جدید در پیش گرفت و تدابیر تازه‌ای اندیشید.

در این بخش لازم است نگاهی به نظرات مورخان درباره شخصیت پیچیده مأمون بیندازیم تا بتوانیم موقعیت دشوار امام رضا علیه‌السلام را در برابر انسانی حیله‌گر درک کنیم.

یکی از تاریخ‌نویسان می‌گوید:
او در زمینه دوراندیشی، همت بلند، صبر، دانش، هوش، عظمت، جسارت و شجاعت، در میان همه خاندان عباسی رتبه اول را داشت.

دیگری نوشته است:
همان‌طور که در مجالس شادی و بزم حاضر می‌شد، علاقه زیادی نیز به کتاب‌خوانی، فلسفه، مناظره‌های علمی و مباحث فقهی داشت.

مورخ دیگری بیان می‌کند:
گاه همچون فردی متدین، مردم را به خاطر کوتاهی در نماز و غرق شدن در لذت‌های دنیوی سرزنش می‌کرد و از عذاب الهی بیم می‌داد؛ و گاهی نیز در مجلس لهو و عیش حاضر می‌شد.

یکی دیگر ادعا کرده است:
مأمون باهوش‌ترین خلیفه عباسی و دانشمندترین آنان در زمینه فقه و کلام بود.

و از این یکی بشنو که می‌گوید:
گاهی مأمون خود را پیرو مذهب تشیع می‌خواند و عشق خود به حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام را آشکارا نشان می‌داد. اما در زمانی کوتاه، نقاب از چهره برمی‌داشت و آن‌قدر در این راه افراط می‌کرد که حتی به شخصیت‌های شروری مانند حجاج بن یوسف هم اجازه انتقاد نمی‌داد.

با این توصیفات درمی‌یابیم که رویارویی با چنین فردی پیچیده و غیرقابل پیش‌بینی که هیچ هدفی جز تحکیم پایه‌های حکومت عباسی نداشت، اما در عین حال بزرگ‌ترین چهره مخالف خود، یعنی امام رضا علیه‌السلام را به ولایتعهدی برگزید، چقدر نیازمند زیرکی و هوشمندی بود!

به هر ترتیب، مأمون با این ویژگی‌ها، پس از رسیدن به قدرت، مصمم شد برای استحکام بخشیدن به حکومتش، رویکرد جدیدی در برابر امام رضا علیه‌السلام در پیش گیرد. بنابراین با فرستادن نامه‌ای، آن حضرت را به عنوان ولیعهد خود انتخاب کرد. امام رضا علیه‌السلام در ابتدا از پذیرش این پیشنهاد خودداری کرد، اما وقتی مأمون اصرار ورزید و امام همچنان امتناع می‌کرد، مأمون دو نفر از نمایندگان خود در خراسان را به مدینه فرستاد تا در حضور امام هشتم، هدفش را عملی کنند.
آنان گفتند:
_مأمون به ما دستور داده شما را به همراه خود به خراسان بیاوریم._

از آنجا که امام رضا علیه‌السلام به خوبی با روش خلفای عباسی آشنا بود و می‌دانست مأمون حتی از کشتن برادرش نیز دریغ نکرده، ناچار به پذیرش این درخواست شد.

با توجه به پاسخ‌هایی که مأمون به مخالفان و منتقدان عباسی درباره این اقدام خود داد، و همچنین سخنان امام هشتم علیه‌السلام در این زمینه، می‌توان اهداف اصلی مأمون را چنین برشمرد:

– جلب کردن پیروان و شیعیان امام رضا علیه‌السلام به سوی خود و حکومت عباسی
– به رسمیت شناخته شدن حکومت عباسیان از سوی علویان
– تحت نظر گرفتن و کنترل تمام اقدامات کوچک و بزرگ امام رضا علیه‌السلام
– کاستن از مقام و منزلت امام رضا علیه‌السلام در دید شیعیان
– سرکوب کردن قیام‌ها و حرکت‌های انقلابی علویان

سفر به خراسان

امام رضا علیه‌السلام در سال ۲۰۰ یا ۲۰۱ هجری قمری، شهر مدینه را به قصد مرو ترک کرد. بر اساس نوشته‌های یعقوبی، فرستاده مأمون برای همراهی و خدمت‌رسانی به امام رضا علیه‌السلام از مدینه تا خراسان، فردی به نام رجاء بن ابی‌ضحاک بود که از خویشاوندان فضل بن سهل به شمار می‌رفت. او امام را از مسیر بصره به مرو رساند.

کلینی نیز در روایتی از یاسر خادم و ریّان بن صلت این گونه نقل می‌کند: «پس از پایان یافتن کار امین و تثبیت حکومت مأمون، او نامه‌ای برای امام علیه‌السلام فرستاد و از ایشان خواست تا به خراسان بیایند. امام رضا علیه‌السلام به دلیلی متوسل شد و عذرخواهی کرد، اما مأمون همچنان نامه می‌نوشت تا اینکه امام دریافت چاره‌ای ندارد و مأمون از تصمیم خود کوتاه نمی‌آید. به همین دلیل، ایشان از مدینه خارج شد.»

روز شماری حرکت

امام رضا از مدینه تا مرو (۲۰۰ قمری یا ۲۰۱ قمری)

پانزدهم محرم: خروج از شهر مدینه
سوم صفر: رسیدن به شهر بصره
هشتم صفر: ترک بصره
شانزدهم صفر: ورود به اهواز
شانزدهم ربیع‌الاول: حرکت از اهواز
بیست‌وششم ربیع‌الاول: رسیدن به فارس (شیراز)
یکم ربیع‌الثانی: عزیمت از فارس (شیراز)
پانزدهم ربیع‌الثانی: ورود به یزد
بیستم ربیع‌الثانی: ترک یزد
هفتم جمادی‌الاول: رسیدن به نیشابور
یکم جمادی‌الثانی: حرکت از نیشابور
سوم جمادی‌الثانی: ورود به طوس
هشتم جمادی‌الثانی: رسیدن به سرخس
بیست‌وسوم جمادی‌الثانی: خروج از سرخس
بیست‌ونهم جمادی‌الثانی: ورود به مرو
هفتم رمضان: اعلام ولایتعهدی

وداع با خانواده

وقتی که امام رضا(ع) چاره‌ای جز پذیرش این سفر ندید، برای نشان دادن نارضایتی خود از این سفر، پیش از حرکت، چندین بار به زیارت قبر پیامبر اکرم(ص) رفت و در آنجا با حضرت محمد(ص) خداحافظی کرد. این کار به گونه‌ای بود که همه حاضرین متوجه شدند ایشان به اجبار این سفر را می‌پذیرد.

یکی از شاهدان این ماجرا نقل کرده: «امام رضا(ع) را در حال زیارت قبر پیامبر(ص) دیدم. نزدیک رفتم و چون می‌دانستم به سفر می‌رود، تبریک گفتم. اما امام در پاسخ فرمود: مرا به حال خود بگذار! من از کنار قبر جدم پیامبر(ص) دور می‌شوم و در غربت از دنیا خواهم رفت.»

پس از این، امام هشتم(ع) همه بستگان و خانواده خود را جمع کرد و به آنها فرمود: «برای من گریه کنید، چون دیگر به مدینه بازنخواهم گشت.»

همچنین وقتی امام رضا(ع) پذیرفت که به خراسان برود، هیچ یک از اعضای خانواده خود را همراه نبرد. این کار به تنهایی نشان می‌داد که از نظر امام، این سفر پایان خوشی ندارد. حسن بن علی وشّاء روایت کرده که امام رضا(ع) به او فرمود: «وقتی می‌خواستند مرا از مدینه بیرون ببرند، خانواده‌ام را جمع کردم و از آنها خواستم برایم گریه کنند. سپس میان آنها دوازده هزار دینار پخش کردم و گفتم دیگر به سوی شما بازنمی‌گردم.»

این رفتارها نشان می‌دهد امام رضا(ع) به خوبی از نیت پلید مأمون آگاه بود، اما چاره‌ای جز پذیرش درخواست او نداشت.

امام رضا(ع) پیش از حرکت به سوی خراسان، به مسجد پیامبر(ص) رفت و دستش را روی قبر گذاشت. سپس فرزندش امام جواد(ع) را به قبر چسبانید و از پیامبر(ص) برای او طلب محافظت و یاری کرد. بعد به فرزندش فرمود: «به همه وکیلان و خدمتکارانم گفته‌ام از تو اطاعت کنند.» و به یارانش معرفی کرد که امام جواد(ع) جانشین او خواهد بود.

بدین ترتیب، امام هشتم(ع) همراه فرستادگان مأمون از مدینه خارج شد و به سوی خراسان حرکت کرد. شهری که مأمون آن را پایتخت خود قرار داده بود.

رجاء بن ابی ضحاک، نماینده مأمون که همراه امام بود، می‌گوید: «امام رضا(ع) در طول سفر همواره مشغول عبادت، شب‌زنده‌داری و پند دادن به مردم بود و به سوالاتشان پاسخ می‌داد.» او شرح داده که امام از صبح تا ظهر میان مردم حاضر می‌شد و برای آنها سخنرانی و حدیث نقل می‌کرد. همچنین در هیچ شهری توقف نمی‌کرد مگر اینکه مردم به استقبالش می‌آمدند و دانشمندان دینی سوالات خود را می‌پرسیدند و امام به آنها پاسخ می‌داد و احادیث بسیاری از پدران و امامان پیشین نقل می‌کرد.

بسیاری معتقدند مأمون مسیر خاصی را برای سفر امام رضا(ع) به مرو انتخاب کرد تا از شهرهایی که شیعیان زیادی داشتند عبور نکند. چون از اجتماع شیعیان دور امام هراس داشت. بنابراین دستور داد امام را از مسیر کوفه و قم نبرند و فقط از راه بصره، خوزستان، فارس و نیشابور حرکت دهند.

در مورد مسیر دقیق سفر امام رضا(ع) به خراسان نظرات مختلفی وجود دارد. برخی از مسیرهای محتمل این‌ها هستند:

– مدینه، بصره، اهواز، فارس (شیراز)، اصفهان، ری، سمنان، دامغان، نیشابور، توس، سرخس، مرو
– مدینه، بصره، اهواز، اصفهان، کوه آهوان، سمنان، نیشابور، توس، سرخس، مرو
– مدینه، بصره، اهواز، اصفهان، یزد، طبس، نیشابور، توس، سرخس، مرو
– مدینه، بصره، اهواز، فارس (شیراز)، کرمان، طبس، نیشابور، توس، سرخس، مرو

همچنین در کتاب اطلس شیعه، این مسیر برای سفر مشخص شده است:
مدینه، نقره، هوسجه، نباج، حفر ابوموسی، بصره، اهواز، بهبهان، اصطخر، ابرقوه، ده شیر (فراشاه)، یزد، خرانق، رباط پشت بام، نیشابور، قدمگاه، ده سرخ، طوس، سرخس، مرو

به گفته شیخ مفید، فرستادگان مأمون، امام رضا(ع) و تعدادی از بنی‌هاشم را از راه بصره به مرو بردند. در این سفر، مأمون برای امام رضا(ع) خانه جداگانه‌ای در نظر گرفته بود و دستور داده بود به او احترام زیادی بگذارند.

بیان حدیث سلسله الذهب

حضرت امام رضا علیه السلام طی این سفر، در هر فرصتی که به او دست میداد، تلاش می‌کرد تا اصول اسلام، قرآن، مذهب تشیع، اخلاق اسلامی، راه و رسم دینی و تعالیم شرع را به مردم ساکن در شهرها و روستاهای بین مسیر بشناساند. یکی از ارزشمند ترین و مهمترین سخنان آن حضرت، هنگامی بود که کاروان حامل امام به شهر نیشابور رسیده و گفتار به یاد ماندنی ایشان در بین عده کثیری از مردم و محدثان آن دیار، بیان شد.

پیدا کردن شناخت از این بیانات و معرفت به حدیث مذکور برای همه مسلمین قابل توجه می باشد.

این گفتار به سلسله الذهب معروف است. در ابتدای امر شما را با شرایط و نحوه بیان این حدیث، آشنا کرده و پس از آن به علت انتخاب چنین نامی برای آن می پردازیم.

دو نفر از راویان حدیث سرشناس و نام آور شهر نیشابور به حضور امام شرف یاب شده و گفتند:

«اى بزرگوار! اى بازمانده از دودمان امامان! اى سلاله پاک پاکان! اى فرزند پیامبر!

به حق پدران و اجداد پاک و نیاکان نیکومقام سوگندت مى دهیم که پرده را بردارى ، رخسار خود را به ما نشان دهى و حدیثى از نیاکان خود را براى ما بازگو فرمایى … تا خاطره اى فراموش نشدنى از شما داشته باشیم.»

بنا به امر امام رضا علیه السلام، کاروان از حرکت باز ایستاد و ایشان پرده کجاوه را به یک طرف کنار زد.‌ در این هنگام خیل کثیری از جمعیت حاضر، تلاش می کردند تا هر یک خودشان را به حضرت امام علیه السلام نزدیک گردانند.

افرادی که مهیای کتابت حدیث بودند، مردم را به آرامش دعوت کرده تا طنین صدای امام رضا علیه السلام به همه جمعیت رسانده شده و آن ها قادر باشند تا این عبارات ارزشمند را برای انسانهای پس از خود در طول تاریخ درج کرده و در خاطر زنده کنند.

سپس امام رضا علیه السلام اینگونه بیان داشتند:

«پدرم بنده شایسته خدا، موسى بن جعفر،

از پدرش جعفر بن محمد،

و او از پدرش محمد بن على ،

و او از پدرش على بن الحسین،

و او از پدرش حسین بن على ،

و او از پدرش على بن ابى طالب،

نقل کرده که از پیامبر(ص) شنیده است،

و پیامبر از جبرئیل دریافت کرده

که خداوند فرموده است:

«کلمه لا اله الا الله دژ استوار من است. هر کس که وارد آن دژ شود از عذاب من ایمن خوهد بود.

«اللَّه جَلَّ جَلَالُهُ یقُولُ لَا إِلَهَ‏ إِلَّا اللَّهُ‏ حِصْنِی‏ فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی قَالَ فَلَمَّا مَرَّتِ الرَّاحِلَهُ نَادَانَا بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا»

ابن بابویه، کتاب التوحید، صفحه ۴۹

در این حین حاضرین همه وجودشان گوش شده و حدیث مذکور را با همه وجود شنیده و قلم ها یادداشت کردند. پس از آن در بین مردم هیاهو ایجاد شد. ده‌ها هزار نفر از مردان و زنانی که این سخنان را درک کردند، آن را برای دیگری نقل می نمودند. پس از آن کاروان امام مجدداً به حرکت درآمد، ولی آن حضرت صدا زده و امر به توقف نموده و در ادامه فرمود: «با شرایط آن… و من از شرطهاى آن هستم.»

حضرت امام رضا علیه السلام در محتوای این حدیث مختصر و مجمل، مطالب ظریف و ارزشمندی را به مردم ارائه کردند که می توان به آن‌ها اشاره کرد.

  • ارزش موضوع وحدانیت و مرکزیت داشتن آن در افکار و اندیشه اسلامی
  • اتصال و استمرار علوم و حکمت خاندان امامت به وجود متبرک نبی مکرم اسلام صلی الله و پس از آن به منبع وحی الهی
  • پیوستگی خلل ناپذیر موضوع توحید با امامت
  • اثبات جایگاه امامت حضرت امام رضا علیه السلام و انکار نظریه افرادی که اعتقادی به مقام امامت آن حضرت نداشتند.

ولی علت آنکه حدیث مذکور به نام سلسله الذهب شهرت یافت، چنین بود که در هنگامی که عبارت و یا بیاناتی از فرد مشخصی روایت می شود، در برخی اوقات چند نفر در بیان آن گفتار به عنوان واسطه حضور دارند که آن جملات را به نقل از افراد دیگری بیان می کنند. در علم حدیث این اشخاص به سلسله سند حدیث خوانده می شوند. برای نمونه در حدیث مذکور که امام هشتم علیه السلام این گفتار را از زبان پدران و نیاکان خود روایت می کند، آن اشخاص سلسله سند این حدیث نامیده مى شوند. با توجه به اینکه تک تک راویان هر یک در زمره امامان و پیشوایان مقدس و والامقام مسلمانان و شیعیان هستند، لذا حدیث مذکور در تاریخ به عنوان حدیثی که همه سلسله سند آن طلایى و زرّین هستند، شهرت یافت و از آن به نام سلسله الذهب، یعنى رشته طلایى یاد می شود.

از هنگامی که این حدیث از زبان متبرک امام رضا علیه السلام بیان شد، در طول تاریخ به طور مستمر مدنظر و توجه محدثان، تاریخ نگاران و هنرمندان قرار گرفت. در حال حاضر نیز هنرمندان مختلف، به طرق متفاوت این حدیث را درج کرده و به مردم ارائه می کنند.‌

ولایت عهدی امام رضا (ع)

یکی از رویدادهای مهم و به یاد ماندنی در زندگی امام رضا علیه‌السلام، پذیرش ولایتعهدی توسط ایشان بود. این اتفاق باعث شد محل زندگی امام از مدینه به شهر مرو تغییر کند. وقتی امام رضا علیه‌السلام به مرو رسیدند، مأمون، خلیفه عباسی، دستور داد تا از ایشان استقبال رسمی به عمل آید. به همین دلیل، مأمون خود به همراه نظامیان، مقامات و مردم شهر به پیشواز امام آمدند. مأمون در صف اول ایستاد و پشت سر او وزیرش سهل بن فضل و دیگر مسئولان حاضر شدند.

در کتاب عیون اخبار الرضا علیه‌السلام نوشته شیخ صدوق آمده که طرح ولایتعهدی امام رضا را خود مأمون ریخت. زمانی که مأمون در دوران خلافت برادرش امین، از رسیدن به قدرت ناامید شده بود، با خدا عهد بست که اگر بر برادرش چیره شود و او را از سر راه بردارد، خلافت را به علی بن موسی الرضا علیه‌السلام واگذار کند. پس از کشته شدن امین و به دست آوردن خلافت، وزیر مأمون، فضل بن سهل، او را به یاد عهدش با خدا انداخت. اما در کتاب بحارالانوار علامه مجلسی، این ایده اولیه به فضل بن سهل نسبت داده شده؛ چرا که او به خاندان علوی علاقه داشت و می‌خواست حکومت را از عباسیان به علویان منتقل کند.

پس از اسکان امام رضا علیه‌السلام در مرو، مأمون به طور رسمی مقام خلافت را به ایشان پیشنهاد کرد. اما امام که از نیت پنهان مأمون آگاه بود – کسی که برای رسیدن به قدرت، برادرش را کشته و بغداد را ویران کرده بود – این پیشنهاد را نپذیرفت و فرمود: «اگر این خلافت مال تو است جایز نیست خودت را خلع کنى و لباسى را که خدا به تو پوشانده به دیگرى بدهى، و اگر خلافت مال تو نیست، چیزى که مال تو نیست جایز نیست آن را به من بدهى.» بسیاری از پژوهشگران معتقدند این پاسخ، پایه‌های حکومت مأمون را متزلزل کرد. سید جعفر مرتضی عاملی نیز بر این باور است که مأمون قصد جدی برای واگذاری خلافت نداشت، بلکه می‌خواست با این کار، موقعیت خود را تحکیم کند.

پس از این، مأمون تصمیم گرفت مقام ولایتعهدی را به امام رضا علیه‌السلام پیشنهاد کند، اما این بار نیز با مخالفت امام روبرو شد. در این موقعیت، مأمون با زبان تهدید گفت: «عمر بن خطاب، شورا را در شش نفر قرار داد که یکی از آنان جدّ تو امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب بود. عمر شرط کرد هرکدام از آنان مخالفت کرد گردنش زده شود!. چاره‌ای نیست جز اینکه آنچه از تو می‌خواهم بپذیری که من گزیری از آن نمی‌یابم.» امام در پاسخ به نیت واقعی مأمون فرمود: «از این طریق تو مى‌خواهى مردم بگویند که على بن موسى الرضا خود را از دنیا کنار نکشید، بلکه دنیا بود که خود را از او کنار کشید، آیا نمى‌بینید چگونه ولیعهدى را به طمع رسیدن به خلافت قبول کرد؟»

وقتی مأمون با مقاومت امام در پذیرش ولایتعهدی روبرو شد، خشمگین شد و گفت: «تو همیشه مرا به کارى وادار مى‌کنى که از انجامش متنفرم، و گویى از قدرت و شوکت من باک ندارى و خود را ایمن مى‌دانى. به خدا قسم باید ولیعهدى را قبول کنى، یا اینکه تو را به قبول آن مجبور مى‌کنم. تو باید این کار را بکنى وگرنه گردنت را می‌زنم.» در نهایت، امام رضا علیه‌السلام با این شرط پذیرفتند: «من می‌پذیرم بدین شرط که نه فرمان دهم و نه باز دارم، نه فتوا دهم و نه قضاوت کنم، نه کسی را به کاری گمارم و نه عزل کنم و نه چیزی را از جایگاهش تغییر دهم.» مأمون این شرایط را پذیرفت.

پیمان ولایتعهدی میان امام رضا علیه‌السلام و مأمون در اسناد رسمی ثبت شد و هر دو آن را امضا کردند. بزرگان و مقامات نیز شاهد این رویداد بودند و بسیاری از تاریخ‌نویسان آن را نقل کرده‌اند. بدین ترتیب، در روز دوشنبه هفتم رمضان سال ۲۰۱ قمری، مأمون با امام رضا علیه‌السلام به عنوان ولیعهد پس از خود بیعت کرد. پس از آن، مأمون دستور داد مجلس بزرگی تشکیل شود و همه مقامات و مردم با امام بیعت کنند. همچنین فرمان داد که لباس سیاه عباسیان را کنار بگذارند و به جای آن لباس سبز، که نماد علویان بود، بپوشند.

مأمون همچنین دستور داد سکه‌ها به نام امام رضا علیه‌السلام ضرب شود و به مناسبت این روز، دخترعموی اسحاق بن موسی را به عقد او درآورد. علاوه بر این، از امام خواست تا به عنوان امیرالحاج همراه گروهی از مردم به سفر حج بروند و در هر شهری که وارد می‌شوند، برای مردم سخنرانی کنند. مأمون این دستورات را به تمام مناطق تحت فرمان خود ابلاغ کرد و از همه خواست تا در خطبه‌ها نام امام رضا علیه‌السلام را بیاورند و همگان لباس سبز بپوشند؛ به جز اسماعیل بن جعفر بن سلیمان بن علی هاشمی که از این دستور سر باز زد.

یوسفی در دستگاه فرعونیان

یکی از همراهان امام رضا (علیه السلام) می‌گوید: وقتی مسئله ولایتعهدی ایشان قطعی شد، دیدم که دست‌هایش را به آسمان بلند کرده و با خدا چنین راز و نیاز می‌کند:
«خدایا، تو می دانی که من در مورد قبول ولایت عهدی ناگزیر شدم. پس مرا مورد بازخواست قرار نده، چنان که بنده و پیامبرت یوسف علیه السلام را هنگامی که حکومت مصر را به دست گرفت، بازخواست نکردی»

فعالیت امام رضا در زمان ولایت‌ عهدی

یکی از روش‌های مهم امام رضا (علیه السلام) در زمان ولایتعهدی، سفر به شهرها و مناطق مختلف و دیدار با مردم آن دیار بود. ایشان پیش از شروع هر سفر، افرادی را به آن منطقه می‌فرستاد تا مردم از آمدن ایشان باخبر شوند و خود را برای این ملاقات مهم آماده کنند. این کار باعث می‌شد افراد بیشتری از حضور ایشان بهره ببرند و در عین حال، ترس و نگرانی حاکمان وقت نیز افزایش یابد. دوران ولایتعهدی امام رضا (علیه السلام) سه سال طول کشید که تمام آن در زمان حکومت مأمون عباسی سپری شد.

مناظرات

وقتی مأمون، امام رضا (علیه السلام) را به شهر مرو آورد، جلسات علمی و گفت‌وگوهای زیادی با حضور عالمان و دانشمندان مختلف ترتیب داد. در این جلسات، بحث‌ها و مناظره‌های متعددی بین امام رضا (علیه السلام) و دیگران صورت می‌گرفت که معمولاً درباره مسائل دینی و اعتقادی بود. طبرسی در کتاب «احتجاج» بخشی از این گفت‌وگوها را نقل کرده است. برخی از این مناظره‌ها درباره این موضوعات بودند:

مناظره امام رضا (ع) در باب توحید
احتجاج در باب امامت
مناظره امام رضا (ع) با سلیمان مروزی
مناظره امام رضا (ع) با ابو قره
مناظره امام رضا (ع) با جاثلیق
مناظره امام رضا (ع) با رأس الجالوت
مناظره امام رضا (ع) با عالم زرتشتی
مناظره امام رضا (ع) با عمران صابی

هدف اصلی مأمون از قرار دادن امام رضا (علیه السلام) در این مناظرات، این بود که تصویر زیبا و باور مردم نسبت به اهل بیت (علیهم السلام) را که آنان را دارای دانش ویژه‌ای مانند «علم لدنی» می‌دانستند، زیر سؤال ببرد و از بین ببرد. شیخ صدوق در این باره می‌گوید: «مأمون بزرگان و دانشمندان هر گروه را در برابر امام قرار می‌داد تا با این کار، استدلال‌های محکم ایشان را تضعیف کند و این به خاطر حسادت او به مقام علمی و اجتماعی امام بود. اما هر کس که با امام روبرو می‌شد، به برتری علمی ایشان اعتراف می‌کرد و استدلال‌های امام را می‌پذیرفت.»

به تدریج، این جلسات برای مأمون مشکلات بزرگ‌تری به وجود آورد. وقتی او فهمید که ادامه این گفت‌وگوها برایش خطرناک است، سعی کرد امام رضا (علیه السلام) را تحت فشار قرار دهد. در روایتی از عبدالسلام هروی آمده که مأموران به مأمون گزارش دادند: «امام رضا (علیه‌السلام) جلسات علمی برگزار می‌کند و مردم را به خود جذب می‌کند.» سپس مأمون به محمد بن عمرو طوسی دستور داد تا مردم را از حضور در این جلسات منع کند. پس از این اتفاق، امام در حق مأمون نفرین کردند.

نماز باران امام رضا (ع) روایت علم لدنّی و مستجاب‌الدعوه بودن

همانطور که در پیش از این نقل شد، امام هشتم حضرت رضا علیه السلام به فرمان مستقیم مأمون خلیفه عباسی به خراسان آمد. جریان این مهاجرت و ترتیب دادن این سفر یالاجبار بوده که به جزئیاتی از آن پرداختیم.‌ مدت اندکی از استقرار حضرت رضا علیه السلام در شهر مرو سپری نشده بود که خشکسالی و بی آبی موقعیت بغرنج و نابهنجاری را برای ساکنین آن پدید آورد. در این شرایط در بین مردم زمزمه هایی بر علیه مأمون  رواج یافت که دهان به دهان می‌گشت که مبنای آن انتقاداتی بود که مردم به علت فرمان مأمون به انتقال حضرت علی بن‌ موسی الرضا علیه السلام به شهر مرو و این رفتار غیر متعارف را عامل اصلی خشکسالی می دانستند. مأمون پس از اطلاع از این دیدگاه، به حضور امام رضا علیه السلام پیشنهاد کرد که ایشان نمازی جهت طلب باران به درگاه الهی بخوانند تا گشایشی صورت گیرد.

در وهله اول حضرت رضا علیه السلام این پیشنهاد را نپذیرفت، ولی در مواجهه با اصرار و پافشاری مأمون ایشان قبول کردند که نماز باران را برپا دارند. ولی در این زمینه یک شهر قائل شد و آن که حضرت رضا فرمودند که: «من نماز باران را به صورتی می‌خوانم که جدم رسول خدا(ص) خواندند.» مأمون تصمیم داشت که نماز باران در روز جمعه صورت گیرد، ولی حضرت رضا علیه السلام آن را در روز دوشنبه مقرر نمود. مأمون علت این امر را از آن حضرت جویا شد که چرا روز جمعه را مناسب نماز باران ندانستند؟ امام علیه السلام در جواب به خواب و رویای خود اشاره کرده و بیان داشتند: «من رسول خدا (ص) و حضرت امیر (ع) را در عالم رؤیا دیدم و پیامبر (ص) به من فرمودند:

«فرزندم این نماز را در روز دوشنبه بخوان.»

امام با این رویکرد در درجه اول کنترل و تسلط مأمون را از تعیین وقت جهت انجام این کار سلب نموده و در عین حال در زمانی که امام هشتم علیه السلام نام پیامبر اسلام صلی الله و حضرت علی علیه السلام را بر زبان جاری می کرد، عبارت «فرزندم» که نبی مکرم اسلام صلی الله خطاب به حضرت رضا علیه السلام بیان می‌کرد، اهمیت زیادی دارد. بدین ترتیب نماز باران در روز دوشنبه برپا شد و حضرت رضا علیه السلام کنترل و مدیریت تعیین وقت را از عوامل حکومتی گرفت. در روز مقرر امام هشتم علیه السلام در شکل و شمایلی از منزل خارج شد که کفشی به پا نداشته و پای برهنه بوده و لباس شان نیز کاملاً معمول بود. البته موارد ظریف و موشکافانه ای در نماز آن روز حضرت رضا علیه السلام پنهان است که هم در موضوعات اعتقادی و همچنین در زمینه مباحث سیاسی بسیار قابل توجه می باشد.

پس از آن، امام رضا علیه السلام قبل از قرائت نماز خطبه ای خواند. از آن جهت که ایشان، پیشاپیش از مأمون این پیمان گرفت که در صورت برپا داشتن نماز توسط او، لازم است تا همچون پیامبر اسلام صلی الله آن را به جا آورد، از این رو آن حضرت در بالای منبر حضور یافتند. مطلب دوم چنین بود که امام هشتم علیه السلام در این موقعیتی که جمعیت کثیر در آنجا گرد آمده بود، از برتری و فضیلت های اهل بیت پیامبر علیه السلام مطالبی را مطرح می‌کرد. در ادامه آن حضرت اینگونه به درگاه خدا دعا کردند: «خدایا باران رحمت خود را بر ما بفرست و خدایا، بارانی بفرست که به اندازه و مفید باشد.» حتی امام هشتم علیه السلام در دعای خود اینگونه ذکر کردند که: «خدایا باران رحمتت را وقتی نازل کن که مردم به خانه‌های خود رسیده باشند.» آن حضرت در این دعا چگونگی (کیفیت) و حتی مقدار آن (کمیت) را کاملاً با جزئیات درخواست نمودند.

کیفیتی که آن حضرت در این دعا نقل فرمودند از آن جهت بود که آسیبی با خود به همراه نداشته و پیامد آن همچون سیل برای ساکنین وارد نشود و هنگام وقوع آن نیز بعد از رسیدن مردم در منازل شان باشد. در هنگامی که دعای حضرت رضا علیه السلام به پایان رسید، مردم ابرها را در آسمان مشاهده کرده و شروع به تکبیر گفتن نمودند. امام هشتم علیه السلام خطاب به انبوه جمعیت فرمود: «آرام باشید، این ابری که بالای سر شماست برایتان باران ندارد و این ابر، مسافر شهر دیگری است و به شهر دیگری باران را می‌برد.» هر جزء این رویداد نشانگر مقام والای اهل بیت علیه السلام بوده و باطل شدن فتنه و مکر زمامداران حکومتی را بیان می کند. پس از آن برای دومین بار ابری بر فراز این جمعیت قرار گرفت و غوغایی به پا شد.

امام علی علیه السلام فرمودند:

«آرام باشید، این ابر نیز باران دارد، اما برای شما نیست، بلکه مربوط به شهر دیگری است.»

زمانی که برای سومین بار ابری به پیش آمده و در آسمان ظاهر شد، امام رضا علیه السلام بیان داشتند: «این ابر از آن شماست.» و در ادامه فرمودند: «به منازل خود بازگردید.» ابر بر فراز شهر رسیده و صاعقه هایی از آن حاصل شد که امام مجدداً خطاب به مردم تاکید نمودند که به خانه‌های خود بازگردند. در زمانی که مردم از اطراف شهر به خانه‌های خود رسیدند در این حین، بارش باران آغاز گردید. حضرت رضا علیه السلام با دعای مذکور از جنبه کیفیت و کمیت دو مطلب بنیادی و اعتقادی را به پیروان خود انتقال دادند.‌ اول اینکه دعای معصومین در پیشگاه خدای متعال مستجاب می باشد و اشخاصی که در بین مردم ادعای درجات عرفانی دارند، یکی از راه های تشخیص حق و باطل آنها چنین است که نظاره کنیم دعای آنها به اجابت می رسد یا خیر! و در درجه دوم علم لدنی بوده که خدای متعال در وجود امامان به ودیعه گذاشته است.

پس از آنکه باران شروع به بارش کرد مردم شیدا و محب حضرت رضا علیه السلام طاقت ماندن در خانه را نداشتند، لذا به سمت منزل امام هشتم علیه السلام آمده و در زمان باریدن باران در آنجا اجتماع کردند. وقتی که امام از هیاهو و صدای مردم در بیرون از منزل اطلاع یافتند، از خانه خارج شده و همه مردم در آنجا به آن حضرت تبریک و شادباش گفتند. در حقیقت منظور اصلی مردم چنین بود که می گفتند: «ای فرزند پیامبر(ص)، این کرامتی که خدا به شما عنایت کرده را تبریک می‌گوییم.» حضرت رضا علیه السلام در مقابل جمعیت قرار گرفته و فرمودند: «ای مردم نعمت‌های خدا به سمت شما جریان دارد و هیچ‌وقت این نعمت‌ها را با گناه از بین نبرید و مانع رسیدن نعمت‌های خدا نشوید. وقتی شما به حضرت حق‌تعالی و مردم کفران کنید و معصیتی داشته باشید، نعمت‌ها به شما نمی‌رسد. دوم اینکه، همیشه شاکر خدا باشید و نعمات و خوبی ها را مد نظر قرار داده و همواره از خدا سپاسگزار باشید. سوم اینکه نعمت‌های خدا به سمت شماست و با کفران این نعمت‌ها را تضعیف نکنید.» در ادامه اضافه کردند: «حقوق اهل بیت(ع) را پاس بدارید و به احترام فرزندان پیامبر(ص) توجه کنید.»

آن حضرت در صحبت های خود مردم را ترغیب کردند که در زندگی این موارد را در اولویت قرار داده و به آن پایبند باشند. همچنین در صدد رفع حوائج و نیازهای یکدیگر تلاش کرده و از هم فروگذاری نکنند که بدین ترتیب هم اطاعت و فرمانداری از خدای بزرگ را به جا آورده و در عین حال آن نعمات الهی را در معرض کفر و غفران قرار ندهند. امام هشتم علیه السلام به مردم توصیه کردند که در مقابل تغییر و تحولات جامعه احساس خطر کرده و نسبت به آن بی توجه نباشند که در اینصورت عنایات و لطف الهی شامل حال همه آن مردم خواهد شد.

روایت زنده شدن شیرها به امر امام رضا (ع)

همانطور که در بخش پیشین گفته شد، در زمان حکومت مأمون عباسی، به دلیل خشکسالی شدیدی که پیش آمده بود و با اصرار زیاد مأمون، حضرت رضا علیه السلام به همراه گروه زیادی از مردم برای خواندن نماز باران به صحرا رفتند. پس از اینکه دعای ایشان مستجاب شد و باران رحمت الهی بارید، برخی از نزدیکان و درباریان مأمون شروع به سخن چینی و تهمت زدن به حضرت رضا علیه السلام کردند و به مأمون می‌گفتند که پس از این رویداد، ممکن است حکومت از خاندان عباسی به خاندان امام علی علیه السلام منتقل شود. یکی از کسانی که در این زمینه بسیار صحبت می‌کرد، حمید بن مهران بود. او در یک جمع، با زبانی تند و بی‌احترامی به امام رضا علیه السلام گفت:
«اى پسر موسى! پایت را از گلیمت درازتر کرده‌ای!‌ خداوند بارانی را در وقتش فرستاده و تو آن را کرامتی برای خود می‌پنداری! گویا مانند ابراهیم(ع)، مرغان تکه‌تکه شده را دوباره زنده کرده‌ای! در زنده کردن مرغان را انجام داده‌ای،… اگر می‌پنداری که راستگویی، تصویر این دو شیری که بر تخت مأمون است را زنده کرده و به جان من بینداز! این می‌تواند معجزه باشد نه بارش بارانی که هم در وقتش آمده و هم دیگران برای آن دست به دعا برداشته بودند!»

حضرت رضا علیه السلام در برابر این بی‌احترامی و سخنان زشت او، ناراحت شد و به دو تصویر شیر روی تخت مأمون فرمود: «این شخص شرور را پاره پاره کنید و چیزی از او باقی نگذارید!» پس از این دستور امام، آن دو تصویر به دو شیر واقعی تبدیل شدند و در برابر چشمان حاضران که در شگفت بودند، به آن مرد بی‌ادب حمله کرده و استخوان‌هایش را خرد کردند و حتی خون او را از روی زمین لیسیدند، تا جایی که هیچ اثری از او باقی نماند. سپس آن دو شیر در برابر حضرت رضا علیه السلام ایستادند و پرسیدند: «ای ولی خدا روی زمین! دستور شما درباره مأمون چیست؟ آیا او را نیز همین‌گونه نابود کنیم؟» مأمون با دیدن این صحنه، هوش از سرش پرید و بیهوش شد. حضرت امام علیه السلام به شیرها فرمودند که فعلاً دست نگه دارید و به دیگران گفتند که عطر و گلاب به صورت مأمون بپاشند تا به هوش آید. وقتی مأمون هوش آمد، شیرها دوباره از امام هشتم علیه السلام پرسیدند: «آیا اجازه می‌دهید او را نیز به سرنوشت همان مرد دچار کنیم؟» امام فرمودند: «نه! خداوند برای او نیز سرنوشتی مقرر کرده که محقق خواهد شد.» سپس شیرها پرسیدند: «پس چه دستوری می‌دهید؟» امام فرمودند: «به جای خود بازگردید و به شکل قبلی خود تبدیل شوید.»

نماز عید

پس از به رسمیت شناخته شدن پیمان ولایت‌عهدی امام رضا(ع) در هفتم ماه رمضان سال ۲۰۱ هجری، مدتی نگذشت که عید فطر همان سال فرارسید. مأمون به امام پیشنهاد داد که نماز عید فطر را اقامه کنند، اما امام به دلیل شرط‌هایی که پیش از این در پذیرش ولایت‌عهدی با مأمون گذاشته بود، از پذیرفتن این مسئولیت خودداری کرد. با این حال، پس از اصرارهای پیاپی مأمون، سرانجام امام این درخواست را پذیرفت و فرمود: «پس من مانند پیامبر خدا(ص) به نماز خواهم رفت.» مأمون نیز این شرط را قبول کرد و دستور داد تا نظامیان، کارگزاران حکومتی و همه مردم، صبح روز عید نزد خانه امام رضا(ع) جمع شوند و ایشان را تا محل نماز همراهی کنند.

امام رضا(ع) در صبح عید فطر در حالی از خانه بیرون آمدند که خوشبو کرده بودند، عبایی بر دوش داشتند، عمامه بر سر بسته بودند و عصایی در دست گرفته بودند. ایشان با پای برهنه و گام‌های استوار به سوی مصلّا حرکت کردند. مردم گمان می‌کردند که امام مانند حاکمان و درباریان، با تشریفات ویژه بیرون می‌آید، اما دیدند که ایشان با پای برهنه و با صدای بلند تکبیر راه می‌روند. بزرگان و دولتمردان که لباس‌های فاخر و رسمی پوشیده بودند، وقتی امام را در این حالت دیدند، ناگهان از اسب‌های خود پیاده شدند و کفش‌های خود را درآوردند و تحت تأثیر ایشان، با گفتن تکبیر پشت سر امام به راه افتادند. امام رضا(ع) در هر قدم سه بار تکبیر می‌گفتند.

روایت شده که فضل به مأمون گفت: «اگر امام رضا این گونه به مصلّا برسد، مردم شیفته او می‌شوند. بهتر است از او بخواهی بازگردد.» بنابراین، مأمون فرستاده‌ای نزد امام فرستاد و از ایشان خواست که بازگردند. امام رضا(ع) نیز پس از شنیدن این پیام، کفش‌های خود را پوشیدند و سوار اسب شده و به خانه بازگشتند.

داستان زیبای دعبل

یکی از شاعران و مداحان اهل بیت علیهم‌السلام که همواره مورد عنایت و محبت ائمه قرار داشت، دعبل خزاعی است. او نقل می‌کند: وقتی قصیده‌های معروف خود را در مدح اهل بیت علیهم‌السلام سرودم، تصمیم گرفتم به سوی خراسان رهسپار شوم و در ملاقات با امام رضا علیه‌السلام، این اشعار را برای ایشان بخوانم. پس آماده سفر شدم و به شهر مرو رسیدم. در آنجا، توفیق یافتم تا در محضر امام رضا علیه‌السلام، قصیده‌ام را ارائه دهم.

دعبل در سروده‌های خود که به “تائیه” معروف است، اغلب به پایمال شدن حقوق فرزندان و خاندان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم پرداخته است. در میان این ابیات، دو بیت چنان تاثیری بر امام رضا علیه‌السلام گذاشت که ایشان را سخت متأثر کرد، تا جایی که اشک از چشمان مبارکشان جاری شد.

بیت اوّل:

من می‌بینم که حق و میراث آنان را میان دیگران تقسیم کرده‌اند، در حالی که دست‌های خودشان از آنچه سزاوار آن هستند، خالی است.

هنگامی که امام رضا علیه السلام این اشعار را شنیدند، چشمانشان پر از اشک شد و فرمودند: «صَدَقْتَ یا خُزاعی. ای دعبل؛ راست گفتی.»

بیت دوّم:

هنگامی که به خاندان پیامبر ستم می‌شد، آنان دست‌های بسته‌ای به سوی یاری‌کنندگان خود دراز می‌کردند (و کسی به فریادشان نمی‌رسید).

امام رضا علیه السلام با شنیدن این بیت، دستان مبارک خود را برگرداند و با غم و اندوه فرمود: «به خدا سوگند که دست‌های ما بسته است.»

دعبل به سرودن شعر خود ادامه داد و به موضوع غصب حق امامان معصوم پرداخت تا به ابیاتی درباره ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه رسید.

راوی نقل کرده که دعبل می‌گفت: وقتی این ابیات را برای امام رضا علیه السلام خواندم:
«بی‌گمان امامی قیام خواهد کرد که با نام خدا و برکت او برمی‌خیزد.
حق و باطل را از هم جدا می‌کند و به هر کس آنچه سزاوار است پاداش یا کیفر می‌دهد.»

امام رضا علیه السلام این بار با اندوه بیشتری گریست و سپس فرمود:
«ای خزاعی! این ابیات را روح‌القدس بر زبان تو جاری کرده است. آیا می‌دانی این امام قیام‌کننده کیست و چه زمانی ظهور خواهد کرد؟»

عرض کردم: «نه ای آقای من! فقط شنیده‌ام که امامی از خاندان شما قیام می‌کند و زمین را از عدل و داد پر می‌نماید، همان‌گونه که از ستم پر شده باشد.»

امام فرمود: «ای دعبل! امام پس از من، پسرم محمد است و پس از او پسرش علی، و پس از علی پسرش حسن، و پس از حسن پسرش حجت خدا که قیام‌کننده است. او در دوران غیبتش باید انتظار کشیده شود و در زمان ظهورش باید اطاعت گردد. اگر از عمر دنیا تنها یک روز باقی مانده باشد، خداوند آن روز را چنان طولانی کند تا آن حضرت ظهور کند و جهان را از عدل پر نماید. اما زمان ظهورش را کسی جز خدا نمی‌داند. پدرانم از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نقل کرده‌اند که فرمود: «ظهور او همچون قیامت است که کسی زمانش را نمی‌داند و ناگهانی فرا می‌رسد.»»

پس از پایان شعر، امام چند بیت درباره شهادت خودش به قصیده من اضافه کرد و فرمود: «این شعر را برای کسی نخوان.»

در آن روزها مأمون، خلیفه عباسی، از حضور من در مرو آگاه شد و مرا خواست تا شعر را برایش بخوانم. من انکار کردم، اما مأمون امام رضا علیه السلام را نیز به مجلس آورد و گفت: «همان شعاری که در حضور امام خواندی، برای من نیز بخوان.»

به ناچار شعر را خواندم. مأمون در ظاهر خوشحال شد و به من پاداش داد. وزیرش نیز هدایایی برایم فرستاد. امام رضا علیه السلام نیز صد دینار به من داد و فرمود: «این را نگهدار که روزی به آن نیازمند خواهی شد.»

به امام گفتم: «یکی از پیراهن‌هایتان را به من بدهید تا هنگام مرگ، کفنم کنم.» امام پیراهنی را که پوشیده بود به من داد و فرمود: «این پیراهن همراه تو باشد تا در پناه برکتش در امان بمانی.»

امام در آن زمان فرمود: «این لباس را خوب نگهدار که من هزار شب، هر شب هزار رکعت نماز با آن خوانده‌ام و هزار بار قرآن را با آن ختم کرده‌ام.»

سپس از امام خداحافظی کردم و سوار بر اسبی که وزیر مأمون داده بود، از طوس خارج شدم. در راه، راهزنان به کاروان حمله کردند و همه چیز را غارت نمودند. ناگهان دیدم رئیس دزدان ابیاتی از شعر مرا زمزمه می‌کند.

نزدش رفتم و پرسیدم: «می‌دانی این شعر از کیست؟» گفت: «از دعبل خزاعی.» گفتم: «من خود دعبل هستم.» او ابتدا باور نکرد، اما وقتی دیگران تأیید کردند، دستور داد همه اموال غارت شده را به صاحبانشان بازگردانند. همان‌گونه که امام پیش‌بینی کرده بود، برکت پیراهن موجب نجات ما شد.

پس از نجات از دست راهزنان، به قم رفتم. مردم از من خواستند شعرهایم را برایشان بخوانم. وقتی داستان پیراهن امام را تعریف کردم، اصرار کردند که پیراهن را به آنان بفروشم، اما نپذیرفتم. حتی پیشنهاد کردند تکه‌ای از آن را به آنان بدهم، اما قبول نکردم.

وقتی از قم خارج می‌شدم، گروهی از جوانان پیراهن را از من گرفتند و فرار کردند. به قم برگشتم و تقاضا کردم پیراهن را برگردانند. سرانجام قبول کردند تکه‌ای از آن را به همراه هزار درهم به من بازگردانند.

وقتی به خانه بازگشتم، دیدم دزدان همه چیز را برده‌اند. به یاد فرمایش امام افتادم که گفته بود به آن پول محتاج خواهم شد. همسرم نیز بیمار شده و چشمانش آسیب دیده بود. پزشکان از درمانش ناتوان شده بودند. تکه پیراهن امام را روی چشمان همسرم بستم و فردایش چشمانش کاملاً بهبود یافته بود.

شهادت

امام رضا (علیه السلام)، امام هشتم شیعیان، بنا بر روایت‌های گوناگون در یکی از این روزها به شهادت رسیدند: روز جمعه یا دوشنبهِ آخر ماه صفر، یا هفدهم صفر، یا بیست و یکم رمضان، یا هجدهم جمادی‌الاول، یا بیست و سوم ذی‌القعده و یا آخر همان ماه. سال شهادت ایشان نیز به اختلاف، ۲۰۲، ۲۰۳ یا ۲۰۶ هجری قمری ذکر شده است. کلینی در کتاب خود نوشته که شهادت امام رضا (علیه السلام) در ماه صفر سال ۲۰۳ قمری و در ۵۵ سالگی روی داده است. بیشتر تاریخ‌دانان و پژوهشگران نیز سال ۲۰۳ قمری را صحیح می‌دانند. طبرسی هم آخرین روز ماه صفر را روز شهادت آن حضرت ثبت کرده است.

درباره طول عمر امام رضا (علیه السلام) به دلیل اختلاف در تاریخ تولد و شهادت، دو نظر اصلی وجود دارد: ۴۷ سال یا ۵۷ سال. اما بر اساس روایت مشهور، ایشان در زمان شهادت ۵۵ سال داشتند.

در آن دوران، مأمون، خلیفه عباسی، برای جلب رضایت خاندان عباسی و تحکیم قدرت خود، تصمیم گرفت پایتخت را از مرو به بغداد منتقل کند. به همین دلیل، از امام رضا (علیه السلام) خواست تا خود را برای سفر به بغداد آماده کند و سپس به همراه درباریان خود راهی عراق شد.

درباره چگونگی شهادت امام رضا (علیه السلام) روایت‌های مختلفی وجود دارد:
در تاریخ یعقوبی آمده که مأمون در سال ۲۰۲ قمری از مرو به سمت عراق حرکت کرد و در این سفر، امام رضا (علیه السلام) را به عنوان ولیعهد و فضل بن سهل را به عنوان وزیر همراه داشت. وقتی به طوس رسیدند، امام هشتم در روستای «نوقان» در آغاز سال ۲۰۳ قمری به شهادت رسید و تنها سه روز بیمار بودند. گفته شده علی بن هشام به دستور مأمون، انار زهرآلود را به ایشان خورانید. مأمون پس از این واقعه، بی‌تابی زیادی نشان داد. یعقوبی از قول ابوالحسن بن ابی عباد نقل کرده: «مأمون را دیدم که لباس سفید پوشیده بود و در تشیع پیکر امام رضا (علیه السلام) پیاده و با سرِ برهنه بین دو طرف تابوت راه می‌رفت و می‌گفت: ای اباالحسن، بعد از تو به چه کسی دل‌خوش باشم؟ سپس سه روز نزد قبرش ماند و هر روز فقط نان و نمک می‌خورد. در روز چهارم بازگشت.»

شیخ مفید نوشته است که عبدالله بن بشیر به دستور مأمون، ناخن‌هایش را برای مدتی کوتاه نکرد تا بلند شود. سپس مأمون ماده‌ای مانند تمرهندی به او داد تا با دستانش خمیر کند. وقتی مأمون نزد امام رضا (علیه السلام) بود، عبدالله را فراخواند و به او دستور داد با دستانش انار را بگیرد و آب آن را به امام بنوشاند. به این ترتیب، امام رضا (علیه السلام) دو روز پس از این حادثه به شهادت رسید.

شیخ صدوق نیز روایت‌های مشابهی نقل کرده که در برخی از آن‌ها، سم در انگور و در برخی دیگر هم در انگور و هم در انار بوده است. سید جعفر مرتضی عاملی نیز شش نظر مختلف درباره چگونگی شهادت امام رضا (علیه السلام) بیان کرده است.

ابن حِبّان، از محدثان و دانشمندان سده چهارم هجری، در شرح حال «علی بن موسی الرضا» نوشته: «علی بن موسی الرضا با سمی که مأمون به او خورانید، در روز شنبه سال ۲۰۳ قمری درگذشت.»

دلایل زیادی برای تصمیم مأمون به شهادت امام رضا (علیه السلام) بیان شده است. از جمله این که در نماز عید فطر، مردم مرو با شور و احساس زیاد از امام رضا (علیه السلام) استقبال کردند. مأمون با دیدن این صحنه، احساس خطر کرد و دریافت که دادن مقام ولایتعهدی به ایشان، موقعیت حکومت او را تضعیف کرده است. به همین دلیل، جاسوسان زیادی را برای مراقبت از امام گماشت. امام رضا (علیه السلام) هیچ‌گاه از مأمون ترس نداشت و اغلب با پاسخ‌های قاطع و روشنگرانه، او را نکوهش می‌کرد. این رفتار، خشم و کینه مأمون را برمی‌انگیخت، هرچند که او در ظاهر چیزی نشان نمی‌داد. در روایتی آمده که وقتی مأمون از یکی از پیروزی‌های نظامی کارگزارانش خوشحال شده بود، امام رضا (علیه السلام) به او فرمود: «ای امیر مؤمنان، از خدا در مورد امت محمد (ص) و آنچه به تو سپرده بترس. تو حقوق مسلمانان را ضایع کرده‌ای…»

امام رضا (علیه السلام) مدتی قبل از شهادت، به برخی از یارانش خبر داده بود که به زودی به دست مأمون کشته خواهد شد. از جمله به دو تن از همراهانش فرمود:
«اکنون زمان بازگشت من به سوی خدا فرا رسیده است تا به جدم رسول خدا (ص) و پدرانم ملحق شوم. عمر من به پایان رسیده. این حاکم ستمگر (مأمون) تصمیم گرفته مرا با انگور و انار زهرآلود به قتل برساند.»

در میان همه روایت‌های مختلف درباره تاریخ شهادت امام رضا (علیه السلام)، مشهور این است که ایشان در روز جمعه، آخرین روز ماه صفر سال ۲۰۳ هجری قمری و در ۵۵ سالگی به شهادت رسیدند.

تدفین امام رضا (ع)

به خواست و تدبیر خداوند، پیکر پاک امام جواد علیه‌السلام — نهمین پیشوای شیعیان و فرزند امام رضا علیه‌السلام — به صورت پنهانی و دور از چشم دشمنان، غسل داده شد و بر آن نماز خوانده شد. سپس بدن مطهر امام رضا علیه‌السلام با همراهی گروه زیادی از شیعیان و دودارانش در مشهد به خاک سپرده شد. از آن زمان تا امروز، پس از گذشت قرن‌ها، آرامگاه پاک ایشان همواره سبب برکت و رونق بوده و مایه افتخار و سربلندی مردم ایران است.

حرم امام رضا (ع)

ضریح امام رضا (ع)

مأمون، خلیفه عباسی، پس از شهادت حضرت علی بن موسی‌الرضا، امام هشتم شیعیان، پیکر پاکش را در خانه حمید بن قحطبه طائی در روستای سناباد به خاک سپرد. امروزه آرامگاه نورانی ایشان، که به حرم رضوی معروف است، در شهر مشهد مقدس در ایران قرار دارد. این مکان مقدس، هر ساله پذیرای میلیون‌ها زائر از کشورهای مختلف است که برای زیارت به اینجا می‌آیند.

انتظار امام از شیعیان

محدث قمی رحمه الله در روایتی از حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام نقل کرده که حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام فرمودند: «ای عبدالعظیم، سلام مرا به دوستانم برسان و به آنان بگو:
نگذارند افکار پوچ و وسوسه‌های شیطان در دلشان جا بگیرد. همیشه راست بگویند و در امانت‌داری کوشا باشند. از سخن گفتن درباره‌ی چیزهای بی‌فایده خودداری کنند و از بحث و جدل بیهوده پرهیز نمایند. با یکدیگر ارتباط و دیدار داشته باشند؛ زیرا این کار باعث نزدیکی به من می‌شود. آبروی یکدیگر را حفظ کنند؛ زیرا هر کس آبروی یکی از دوستان مرا بریزد و او را خشمگین کند، من دعا می‌کنم که خداوند او را در دنیا و آخرت عذاب دهد و در آخرت از زیانکاران باشد».

زندگی گوارا

علی بن شعیب می‌گوید: روزی به محضر امام رضا (علیه السلام) رسیدم. ایشان از من پرسیدند: «ای پسر شعیب، به نظر تو زندگی چه کسی از همه گواراتر و شیرین‌تر است؟» من گفتم: «پسر پیامبر خدا، شما خود بهتر از هر کس می‌دانید.»
امام فرمودند: «کسی که دیگران از زندگی او بهره ببرند و خوبی‌هایش به مردم برسد.»
سپس پرسیدند: «بدترین و تلخ‌ترین زندگی از آنِ کیست؟»
عرض کردم: «شما آگاه‌ترید.»
فرمودند: «کسی که مردم از زندگی او هیچ سود و خیری نبینند.»

شاگردان برجسته امام رضا (ع)

امام رضا علیه‌السلام در شهر مدینه، در کلاس‌های درس خود، شاگردان و دانش‌آموخته‌های زیادی را آموزش می‌داد و برای پرورش آنان تلاش فراوانی می‌کرد. دانشجویان زیادی دور آن بزرگوار جمع می‌شدند و از علم و دانش ایشان بهره می‌بردند. یکی از شاگردان مدرسه امام رضا علیه‌السلام، «زکریّا بن آدم» بود که به نمایندگی از امام در شهر قم به آموزش و هدایت مردم مشغول بود. امام رضا علیه‌السلام در نامه‌ای به او چنین نوشت:
«خداوند به سبب وجود تو بلا را از شهر قم دور می‌سازد، چنان که بلا را به علت وجود امام کاظم علیه‌السلام از مردم بغداد برطرف می‌گرداند»
از دیگر شاگردان مشهور امام رضا علیه‌السلام می‌توان به یونس بن عبدالرحمن، صفوان بن یحیی، حسن بن محبوب و علی بن میثم اشاره کرد.

داستان ضامن آهو

روایت ضامن آهو

یکی از ویژگی‌های شناخته‌شده‌ی امام رضا علیه‌السلام در میان مردم، لقب “ضامن آهو” است. دلیل این نامگذاری، ماجرای آهوی ماده‌ای است که برای نجات از دست شکارچی، به آن حضرت پناه برد و ایشان ضمانت و محافظت از او را بر عهده گرفت.

پناه بردن آهو به امام رضا علیه السلام

یک شکارچی در بیابان قصد کرد آهویی را شکار کند. پس از طی مسافتی بسیار و تعقیب طولانی، آهو به حضور اتفاقی حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام رسید و به ایشان پناه برد. وقتی شکارچی برای گرفتن آهو به امام رسید، حضرت از او خواستند که از آهو بگذرد و آن را آزاد کند. اما شکارچی که آهو را حق قانونی خود می‌دانست، بر پس گرفتن آن پافشاری کرد.

امام رضا علیه السلام پیشنهاد کردند که پولی بیشتر از قیمت معمول آهو به شکارچی بدهند تا او راضی شود. اما شکارچی نپذیرفت و گفت: «الا و بالله، من همین آهو را که حق خودم است، می‌خواهم و نه غیر آن را…»

در این هنگام، آهو به اذن خداوند در حضور امام سخن گفت و گفت: من دو بچهٔ شیرخوار دارم که گرسنه هستند و منتظرند تا به آن‌ها شیر بدهم. دلیل فرار من نیز همین بود. اکنون شما ضمانت من را نزد این شکارچی بکنید تا اجازه دهد بروم و به فرزندانم شیر دهم، سپس بازگردم تا در اختیار او باشم.

ضمانت آهو توسط امام رضا

امام رضا (علیه السلام) با شکارچی روبرو شد که می‌خواست یک آهو را شکار کند. ایشان جلو رفته و قول دادند که اگر آهو را آزاد کند، ضمانت می‌کنند که او بازگردد. آهو آزاد شد و به سمت بچه‌هایش رفت. پس از اینکه به آن‌ها شیر داد، با سرعت زیادی برگشت و خودش را به شکارچی رساند تا به قولی که داده بود عمل کند.

آزادی آهو

شکارچی که در ابتدا با وجود قول و تضمین امام رضا علیه‌السلام، باور نداشت که آهو دوباره نزد او برگردد، وقتی وفاداری آهو به عهدش با امام رضا علیه‌السلام را دید، بسیار شگفت‌زده و دگرگون شد و روحش به آشوب افتاد. در این هنگام تازه فهمید که گروگان نزد او، خودِ وجود مقدس حضرت رضا علیه‌السلام است. پس به پاهای آن بزرگوار افتاد و با گریه پوزش خواست و طلب بخشایش کرد. امام رضا علیه‌السلام نیز مبلغ زیادی پول به او بخشید و قول داد که در روز قیامت، نزد پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله برایش شفاعت کند. از این رو، شکارچی با قلبی پر از امید به راه خود رفت. سپس آهو که جانش را مدیون امام هشتم علیه‌السلام می‌دانست، با اجازه گرفتن از محضر ایشان، نزد فرزندانش در لانه بازگشت.

برکات حضور امام رضا در ایران

از زمانی که امام رضا علیه‌السلام به ایران آمدند، برکات فراوانی برای این سرزمین به همراه داشتند که در ادامه به برخی از آنها اشاره می‌شود.

پس از سکونت حضرت علی بن موسی‌الرضا علیه‌السلام در خراسان، بسیاری از بستگان، برادران و خویشان ایشان که از خاندان پیامبر بودند، به سوی ایران حرکت کردند. در میان این افراد، حضرت فاطمه معصومه سلام‌الله‌علیها، خواهر بزرگوار امام رضا، جایگاه ویژه‌ای داشت. ایشان برای دیدار با برادرشان راهی ایران شدند، اما پیش از رسیدن به خراسان، در شهر ساوه بیمار شدند. سپس تصمیم بر این شد که به قم بروند. وقتی به قم رسیدند، چند روزی در خانه یکی از شیعیان سرشناس این شهر به نام موسی‌بن‌خزرج اقامت کردند. پس از مدتی، ایشان در همان شهر از دنیا رفتند و در قم به خاک سپرده شدند.

پیش از این رویداد نیز قم محل گردهمایی شیعیان بود، اما پس از آمدن حضرت فاطمه معصومه سلام‌الله‌علیها، این شهر به مهم‌ترین مرکز علمی شیعیان تبدیل شد و این جایگاه را تا آغاز دوره غیبت کبری حفظ کرد. پس از آن نیز همواره یکی از پایگاه‌های اصلی علوم شیعه باقی ماند و در دوران معاصر هم پیشرفت‌های چشمگیری در زمینه دانش دینی شیعه در این شهر به وقوع پیوست.

همچنین احمد بن موسی، برادر امام رضا علیه‌السلام، که به «شاه‌چراغ» معروف است، از دیگر شخصیت‌های بزرگی بود که به ایران آمد و در شیراز وفات یافت. ورود فرزندان و نوادگان امامان معصوم، به ویژه فرزندان امام موسی بن جعفر علیه‌السلام، پس از آمدن امام رضا به ایران، باعث آشنایی بیشتر مردم با فرهنگ و سیره اهل بیت و گرایش گسترده به مذهب شیعه شد. به همین دلیل، حتی پیش از تشکیل حکومت صفویه، بخش بزرگی از ایران به برکت حضور امام رضا در این سرزمین، به تشیع گرویده بود.

از دیگر برکات حضور امام رضا علیه‌السلام، گسترش تفکر منطقی و استدلالی در میان دانشمندان بود. این امر نتیجه مناظره‌های علمی امام با اندیشمندان زمان خود بود. در این گفت‌وگوها، همه حاضرین می‌دیدند که امام رضا علیه‌السلام با استدلال‌های محکم و منطقی به پرسش‌ها پاسخ می‌دهند. در حالی که در آن زمان، برخی از عالمان اهل سنت، پس از رد کردن معتزله، استفاده از استدلال‌های عقلی و پرداختن به علوم را نادرست می‌دانستند و با علاقه‌مندان به دانش برخورد تندی می‌کردند. اما در ایران، به برکت مناظره‌های پربار امام رضا، نه تنها شیعیان، بلکه بسیاری از اهل سنت نیز به مباحث منطقی علاقه‌مند شدند. از آن پس، ایران تا زمان صفویه به مرکز بزرگ مناظره‌های عقلی، فلسفی و کلامی تبدیل شد و این روند در دوره صفویه به اوج خود رسید.

سیره رضوی

شخصیت اخلاقی امام

در مورد اخلاق خوب و رفتار نیک امام رضا(علیه السلام) داستان‌های زیادی نقل شده است. با نگاهی به برخی از این روایت‌ها می‌فهمیم که ایشان در برخورد با مردم، چه نرمی و مهربانی در گفتار و رفتارشان داشتند.

هرگز با حرفشان کسی را نمی‌رنجاندند.
حرف کسی را قطع نمی‌کردند.
به نیازمندان بسیار کمک می‌کردند.
با خدمتکارانشان پشت یک سفره می‌نشستند و با هم غذا می‌خوردند.
همیشه چهره‌ای بشّاش و خندان داشتند.
هیچگاه با صدای بلند و قهقهه نمی‌خندیدند.
هنگام نشستن، در حضور دیگران پای خود را دراز نمی‌کردند.
در جمع، به دیوار تکیه نمی‌دادند.
به عیادت بیماران می‌رفتند.
در مراسم تشییع جنازه شرکت می‌کردند.
شخصاً از مهمانانشان پذیرایی می‌کردند.
وقتی به سفره‌ای می‌رسیدند، اجازه نمی‌دادند به احترامشان از جا بلند شوند.
به تمیزی بدن، موی سر و لباس‌هایشان بسیار اهمیت می‌دادند.
بسیار باگذشت، صبور و شکیبا بودند.
در میان مردم، آراسته بودند و در تنهایی، زندگی ساده و بی‌آلایشی داشتند.

این موارد، بخشی از اخلاق و رفتار امام هشتم(علیه السلام) بود. چطور ممکن است کسی که اینچنین اخلاق و رفتار پسندیده‌ای دارد، خدا از او راضی و خوشنود نباشد؟ آیا لقب “رضا” برای آن حضرت برازنده نیست؟
آیا ممکن است کسی که خدا از او راضی است، مردم از او ناراضی باشند! به همین دلیل بود که لقب رضا را برای ایشان شایسته و زیبا دیدند.

سخاوت

امام رضا علیه‌السلام، مانند پدران و نیاکان پاک و بزرگوارش، به سخاوت و بخشندگی شناخته شده بود و محبت او همه را، از دوست گرفته تا دشمن، دربرمی‌گرفت.
روزی همزمان با روز عرفه، آن حضرت تمام دارایی و اموال خود را میان مردم تقسیم کرد.
یارانش با شگفتی از ایشان پرسیدند: آیا چنین بخششی درست است؟
امام در پاسخ فرمودند: «نه تنها درست است، که یک فرصت است؛ فرصتی برای به دست آوردن پاداش و مقام نزد پروردگار.»

فصاحت و بلاغت

هر بار که امام رضا(ع) برای روشن کردن موضوعی شروع به سخن می‌کرد، همه شنوندگان را مجذوب خود می‌ساخت و تأثیر عمیقی بر دل‌هایشان می‌گذاشت. ایشان در بیان مطالب، همچون پدران پاکشان، فصاحت و بلاغت کم‌نظیری داشتند.

تلاوت قرآن

یکی از مأموران خلیفه مأمون عباسی به نام «رجاء بن ضحاک» که وظیفه داشت امام رضا(ع) را از مدینه به خراسان بیاورد، خاطره‌ای را این گونه نقل می‌کند:
امام رضا(ع) هر شب بسیار قرآن می‌خواند. هرگاه به آیه‌ای می‌رسید که در آن از بهشت و جهنم سخن گفته شده بود، گریه می‌کرد و از خداوند بهشت را درخواست می‌کرد و می‌فرمود:
«پناه می‌برم به خدا از آتش دوزخ».

سیره عبادی

در توصیف شیوه و رفتار عملی امام رضا (علیه السلام) آمده است که هرگاه در جلسات علمی با حضور دانشمندان و صاحب‌نظران ادیان و مذاهب مختلف، صدای اذان به گوش می‌رسید، ایشان بدون معطلی بحث را رها کرده و برای نماز بیرون می‌رفتند. حتی وقتی برخی حاضرین تقاضا می‌کردند که گفت‌وگو ادامه یابد، امام با آرامش پاسخ می‌دادند: «نماز می‌گزاریم و بازمی‌گردیم.»
در روایت‌های بسیاری به راز و نیازها و عبادت‌های شبانه آن حضرت اشاره شده است. نمونه‌ای از این توجه ویژه به عبادت، وقتی است که امام رضا (علیه السلام) پیراهن خود را به دعبل خزاعی بخشیدند و به او فرمودند:
«از این پیراهن محافظت کن که من با آن، هزار شب، در هر شب هزار رکعت نماز خوانده‌ام و با آن هزار بار قرآن را ختم کرده‌ام.»
همچنین در نقل‌های تاریخی، از سجده‌های طولانی ایشان بسیار یاد شده است.

سیره اخلاقی

رفتارهای نیک و پر از مهربانی امام رضا (علیه السلام) در برخورد با مردم بسیار نقل شده است. ایشان با نرمی و محبت با همه رفتار می‌کردند و حتی با خدمتکاران و بردگان بر سر یک سفره می‌نشستند و همراه آنان غذا می‌خوردند. این ویژگی‌های اخلاقی پس از اینکه ایشان به ولایتعهدی رسیدند نیز ادامه یافت و ترک نشد.

ابن شهر آشوب روایت کرده است که روزی امام به حمام رفته بودند. مردی که در حمام بود و ایشان را نمی‌شناخت، از امام درخواست کرد تا او را کیسه بکشد. امام نیز این درخواست را پذیرفتند و مشغول کار شدند. افرادی که در آنجا بودند و این صحنه را دیدند، آن مرد را از هویت واقعی امام آگاه کردند. مرد با خجالت و شرمندگی شروع به عذرخواهی کرد. اما حضرت رضا (علیه السلام) او را آرام کردند و کار کیسه کشیدن را تا پایان به انجام رساندند.

سیره تربیتی

در شیوه تربیتی امام رضا(ع)، به نقش مهم خانواده و اثر آن در رشد فرزندان توجه ویژه‌ای شده است. ایشان بر انتخاب همسری شایسته، مراقبت‌های دوران بارداری، انتخاب نام خوب برای فرزند و احترام گذاشتن به کودکان بسیار تأکید داشتند. همچنین، امام رضا(ع) به ارتباط صمیمی با اعضای خانواده و خویشاوندان اهمیت زیادی می‌دادند. هرگاه فرصتی پیش می‌آمد، همه بستگان از کوچک تا بزرگ را نزد خود دعوت می‌کردند و با آنان هم‌نشینی و گفت‌وگو می‌نمودند.

قال الرضا(ع):
«لَا تَدَعُوا الْعَمَلَ الصَّالِحَ وَالِاجْتِهَادَ فِی الْعِبَادَهِ اتِّکَالًا عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ(ع‏)؛ لَا تَدَعُوا حُبَّ آلِ مُحَمَّدٍ(ع) وَ التَّسْلِیمَ لِأَمْرِهِمْ اتِّکَالًا عَلَى الْعِبَادَهِ فَإِنَّهُ لَا یُقْبَلُ أَحَدُهُمَا دُونَ الْآخَر؛»

حضرت رضا علیه السلام فرمودند: «انجام کار نیک و کوشش در عبادت را با تکیه بر دوستی آل‌محمد (ص) رها نکنید؛ دوستی آل‌ محمد (ص) و تسلیم بودن در برابر دستورات‌شان را نیز با تکیه بر عبادت وانگذارید، چرا که هیچ‌یک از این دو بدون دیگری پذیرفته نمی‌شود.»
بحار الأنوار، جلد ۷۵، صفحه ۳۴۸

سیره علمی

امام رضا(ع) هنگامی که در مدینه زندگی می‌کرد، در روضه نبوی (قسمتی از مسجد النبی) حاضر می‌شد و دانشمندانی که در پاسخ به پرسش‌های علمی و فلسفی درمانده می‌ماندند، از ایشان کمک می‌خواستند. پس از آنکه امام به مرو نقل مکان کرد، به دلیل گفتگوها و مناظره‌هایی که در آنها شرکت می‌کرد، به بسیاری از سوالات و شبهات پاسخ داد. همچنین امام رضا(ع) در خانه خود و نیز در مسجد مرو، جلسات علمی برگزار می‌کرد. اما وقتی استقبال مردم از این جلسات بسیار زیاد شد، مأمون دستور داد این مجالس تعطیل شود و امام او را نفرین کردند.

امام رضا(ع) در سخنان خود همواره به سلامت بدن اهمیت زیادی می‌دادند و نکاتی را برای حفظ آن بیان می‌کردند. ایشان در این زمینه به موضوعاتی مانند پیشگیری از بیماری، روش صحیح خوردن غذا و آشامیدنی‌ها، رعایت بهداشت و پاکیزگی فردی و عمومی، و همچنین درمان بیماری‌ها پرداخته‌اند. کتاب “طب الرضا” که به رساله ذهبیه معروف است، منسوب به ایشان می‌باشد و شامل توصیه‌هایی در این زمینه است.

همانطور که پیش از این اشاره شد، یکی از مهم‌ترین لقب‌های امام علی بن موسی الرضا(ع)، “عالم آل محمد” است. این نکته که در میان همه امامان معصوم، این لقب به ویژه برای امام رضا(ع) شهرت یافته، نشان‌دهنده جایگاه ویژه ایشان در دانش‌های رایج آن زمان و نیز فرصتی است که برای نمایش علم ایشان پدید آمد.

اباصلت، از یاران امام رضا(ع)، روایتی از برادرزاده امام نقل می‌کند که خواندنی است و نشان می‌دهد چگونه این لقب به ایشان نسبت داده شد.
امام موسی بن جعفر(ع) به فرزندانش می‌فرمود: «برادرتان علی بن موسی، دانشمند خاندان محمد(ص) است… مسائل دینی خود را از او بیاموزید و آنچه را به شما می‌آموزد، به خاطر بسپارید. زیرا پدرم امام صادق(ع) بارها به من می‌فرمود: دانشمند خاندان محمد در نسل توست و ای کاش من می‌توانستم او را ببینم.»

علاوه بر این حدیث، دو روایت دیگر نیز برای تأکید بر این لقب وجود دارد که یکی از آنها از زبان خود امام رضا(ع) و دیگری از یکی از یاران نزدیک ایشان نقل شده است. امام رضا(ع) در این باره می‌فرماید:
«در حرم پیامبر(ص) می‌نشستم و وقتی دانشمندان مدینه در مسئله‌ای به مشکل برمی‌خوردند و از حل آن ناتوان می‌ماندند، به سوی من می‌آمدند و پاسخ خود را دریافت می‌کردند.»

همچنین عبدالسلام هروی، از یاران امام رضا(ع) که در بیشتر جلسات علمی ایشان حاضر می‌شد، می‌گوید:
«هیچ کس را داناتر از امام رضا(ع) ندیدم و هر دانشمندی که او را دیده، به برتری علمی او گواهی داده است. در جلساتی که گروهی از دانشمندان، فقیهان و عالمان ادیان مختلف حضور داشتند، بر همه آنان چیره شد، تا جایی که همگی به ناتوانی خود و برتری علمی امام اعتراف کردند.»

یکی از نکات برجسته‌ای که در بررسی زندگی علمی امام رضا(ع) توجه را جلب می‌کند، این است که امام هشتم با هر گروهی از مردم، به زبان و گویش خودشان سخن می‌گفت. به گفته اباصلت، ایشان از بلیغ‌ترین و فرهیخته‌ترین افراد در هر زبان و فرهنگی بود. با اینکه اباصلت خود به این موضوع آگاه بود، اما وقتی با تسلط امام رضا(ع) روبرو شد، شگفت‌زده شد و وقتی حیرت خود را به ایشان بیان کرد، امام در پاسخ فرمودند:
«من حجت خدا بر مردم هستم. چگونه ممکن است چنین کسی زبان آنان را نداند؟ مگر نشنیده‌ای که امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود: به ما “فصل الخطاب” داده شده، و آن چیزی نیست جز آشنایی با زبان مردمان.»

همه آنچه گفته شد، تنها بخش کوچکی از شخصیت علمی بی‌کران امام رضا(ع) است که با بررسی جنبه‌های مختلف زندگی ایشان در اسناد و کتاب‌های تاریخی به دست آمده است. این موارد به طور گسترده‌ای مورد بحث قرار گرفته و رویدادهای بسیاری که نشان‌دهنده برتری علمی امام رضا(ع) است، ارائه شده است.

تقیه نکردن در بحث امامت

در زمان رهبری امام رضا علیه‌السلام، استفاده از روش «تقیه» نه تنها مناسب نبود، بلکه به ضرر جریان امامت تمام می‌شد. چون پس از تشکیل فرقه واقفیه و فعالیت برخی از بازماندگان فرقه قحطیه، امامت با خطرهای جدی روبه‌رو شده بود. به همین دلیل، امام هشتم علیه‌السلام کمتر از تقیه استفاده می‌کرد و با صراحت بیشتری به تبیین جایگاه امامت می‌پرداخت.
یکی از موضوعات مهم در این زمینه، «مفترض‌الطاعه» بودن امام بود؛ یعنی اینکه اطاعت از امام، بر همگان واجب است. این بحث از زمان امام صادق علیه‌السلام در محافل دینی مطرح شده بود، اما امامان پیشین معمولاً به دلیل شرایط سخت، از بیان آشکار آن خودداری می‌کردند. اما امام رضا علیه‌السلام بدون ترس از حاکمان ستمگر، به استناد روایات، خود را به روشنی امام واجب‌الاطاعه معرفی می‌کرد.
ایشان در عین حال به شیعیان توصیه می‌فرمود: «تقوا پیشه کنید و سخن ما را برای همگان پخش نکنید.»

مامون عباسی در نامه‌ای از امام رضا علیه‌السلام درخواست کرد که اصول اسلام ناب را برایش بنویسد. امام پس از بیان مسئله توحید و نبوت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله، به تبیین مسئله امامت و جانشینی حضرت علی علیه‌السلام و یازده امام پس از ایشان پرداخت و برای معرفی امام، از عبارت «القائم بامر المسلمین» استفاده کرد؛ یعنی کسی که اداره امور مسلمانان را بر عهده دارد.

آثار منسوب

بسیاری از تاریخ‌نویسان علاوه بر روایت‌ها و سخنانی که از امام رضا (علیه‌السلام) نقل شده—مانند پاسخ‌هایی که به پرسش‌های علمی و عرفانی مردم می‌دادند و در کتاب‌هایی مثل «عیون اخبار الرضا» آمده است—به نامه‌ها و نوشته‌هایی اشاره کرده‌اند که منتسب به ایشان هستند. اما درستیِ انتساب این آثار به امام رضا (علیه‌السلام) نیازمند مدارک و شواهد کافی است و حتی برخی از آن‌ها دلیل محکمی برای اثبات این ادعا ندارند.

برای مثال، کتاب «الفقه الرضوی» را در نظر بگیرید: پژوهشگران با فیلسوفان هم‌نظر نیستند و آن را نوشتهٔ امام رضا (علیه‌السلام) نمی‌دانند. همچنین کتاب «رسالهٔ ذهبیه» که دربارهٔ پزشکی و درمان است، به امام هشتم (علیه‌السلام) نسبت داده می‌شود. گفته شده که ایشان این رساله را در سال ۲۰۱ هجری قمری برای مأمون، خلیفهٔ عباسی، فرستادند و مأمون هم به پاس ارزش آن، دستور داد تا با آب طلا نوشته شود و در خزانهٔ دارالحکمه نگهداری گردد. به همین دلیل نام آن را «رسالهٔ ذهبیه» گذاشتند. بسیاری از دانشمندان و حکیمان نیز بر این رساله شرح و تفسیر نوشته‌اند.

از دیگر آثاری که نویسندهٔ آن را امام رضا (علیه‌السلام) دانسته‌اند، می‌توان به «صحیفهٔ الرضا» در زمینهٔ فقه اشاره کرد؛ اما این ادعا با توجه به شواهد و اسناد موجود، اثبات نشده است. کتاب «محض الاسلام و شرایع الدین» نیز به ایشان منتسب است، ولی دلایل کافی برای اثبات آن در دسترس نیست.

اصحاب

در کتاب رجال نوشته‌ی شیخ طوسی، نام سیصد و سی نفر از همراهان امام رضا (علیه السلام) ثبت شده است. پژوهشگران امروزی مانند عطاردی در کتاب «مسند الامام الرضا» شمار این یاران و راویان را سیصد و دوازده نفر می‌دانند. همچنین قرشی در کتاب «حیاه الامام علی بن موسی الرضا(ع)» تعداد راویان امام رضا (علیه السلام) را سیصد و شصت و هفت نفر برشمرده است. در کتاب دیگری با عنوان «الجامع لِرُواه اصحاب الامام الرضا» اثر محمد مهدی نجف، نام و کنیه‌ی هشتصد و سی و یک نفر بر پایه‌ی اسناد شیعه و روایت‌های گوناگون گردآوری و بیان شده است.

شیخ طوسی نام‌های برخی از یاران امام رضا (علیه السلام) را این‌گونه آورده است:

یونس بن عبدالرحمن
صفوان بن یحیی
محمد بن ابی‌عمیر
عبدالله بن مغیره
حسن بن محبوب
احمد بن ابی نصر بزنطی
حماد بن عثمان
احمد بن محمد بن عیسی اشعری
اسحاق بن موسی بن جعفر (ع)
ابراهیم بن هاشم قمی
علی بن مهزیار اهوازی
زکریا بن آدم
زکریا بن ادریس اشعری قمی
دعبل خزاعی
علی بن اسماعیل میثمی
ریان بن صلت

یکی از چهره‌های سرشناس شیعه به نام محمد بن عمر کشی که در سده‌ی چهارم هجری زندگی می‌کرد، شش تن از یاران امام هشتم، علی بن موسی الرضا (علیه السلام) را در گروه اصحاب اجماع معرفی کرده است. این شش نفر عبارتند از: یونس بن عبدالرحمن، صفوان بن یحیی، ابن ابی‌عمیر، عبدالله بن مغیره، حسن بن محبوب و بزنطی. او همچنین بر این باور است که حماد بن عثمان نه تنها از اصحاب اجماع بوده، بلکه از یاران امام جعفر صادق (علیه‌السلام) نیز به شمار می‌رفته است.

جایگاه نزد اهل سنت

در منابع تاریخی آمده است که بسیاری از دانشمندان و شخصیت‌های سرشناس اهل سنت، در سخنرانی‌ها و نوشته‌های خود، حضرت رضا علیه‌السلام را به دلیل اصالت خانوادگی، دانش و فضیلت‌های اخلاقی بسیار ستوده‌اند و بارها برای زیارت آرامگاه پاک ایشان به مشرف می‌شدند. رسول جعفریان، پژوهشگر تاریخ معاصر، در کتاب «تاریخ تشیع در ایران» اشاره کرده که تا قرن ششم هجری، شمار زیادی از اندیشمندان اهل سنت به زیارت مرقد امام رضا علیه‌السلام می‌رفته‌اند.

ابن حِبّان، که از محدثان اهل سنت در سده‌های سوم و چهارم هجری بود، نقل کرده که همواره برای زیارت امام هشتم به مشهد سفر می‌کرد و با توسل به آن حضرت، در مشکلات خود راه گشایش می‌یافت. همچنین ابن حجر عسقلانی روایت کرده که ابوبکر محمد بن خزیمه، از فقها و مفسران اهل سنت در همان سده‌ها، به همراه ابوعلی ثقفی و گروهی دیگر از اهالی نیشابور، برای زیارت مرقد مطهر امام رضا علیه‌السلام می‌رفته‌اند. راوی این رویداد که خود شاهد بوده، برای ابن حجر تعریف کرده که: «ابوبکر بن خزیمه آن‌قدر در برابر این آرامگاه، فروتنی و زاری می‌کرد که ما همه در شگفت می‌ماندیم.»

ابن نجار نیز درباره مقام علمی و معنوی امام رضا علیه‌السلام سخن بسیار گفته و تأکید کرده که: «ایشان چنان جایگاهی در دانش و دینداری داشتند که در جوانی، در مسجدالنبی اجازه فتوا دادن داشتند.»

به نوشته رسول جعفریان، حاکم نیشابور در قرن چهارم هجری که از فقیهان شافعی و متخصص در علم حدیث بود، کتابی با نام «مفاخر الرضا» درباره امام هشتم نوشت. این کتاب امروزه در دست نیست و تنها بخش‌های کوچکی از آن در کتاب «الثاقب فی المناقب» اثر ابن حمزه طوسی باقی مانده است.

معجزه زنده شدن مرده توسط امام رضا

خاطره از عبدالله

در یک روز عادی، مرد سالخورده‌ای وارد حرم امام رضا (علیه السلام) شد. او دختری را همراه خود داشت که روی یک پارچه کشیده می‌شد و با چادری پوشانده شده بود. من که در آنجا خدمت می‌کردم، جلو رفتم و پرسیدم: «قصد داری با این شرایط کجا بروی؟»

پیرمرد پاسخ داد: «این دختر من است. او را برای شفا گرفتن نزد امام آورده‌ام.» از او خواستم چادر را از صورت دختر کنار بزند. وقتی چادر کنار رفت، با تعجب دیدم که دختر جان ندارد و از دنیا رفته است. برای اطمینان، چند نفر از همکارانم را صدا زدم و از آن‌ها خواستم وضعیت را بررسی کنند. پس از معاینه، همه تأیید کردند که هیچ نشانه‌ای از زندگی در بدن او دیده نمی‌شود و او فوت کرده است.

با ناراحتی و عصبانیت به پیرمرد گفتم: «ای مرد! شما حرم را با قبرستان اشتباه گرفته‌اید. امام رضا مرده را زنده نمی‌کند، بلکه اگر مصلحت باشد، بیمار را شفا می‌دهد.»

پیرمرد با التماس و اصرار زیاد گفت: «اجازه بدهید او را به داخل حرم ببرم. این کار به شما آسیبی نمی‌زند. اگر شفا نگرفت، او را برمی‌گردانیم و دفن می‌کنیم.»

دلم برایش سوخت و فکر کردم حداقل برای زیارت خداحافظی اجازه دهم داخل حرم برود. حدود یک ساعت بعد، متوجه شلوغی و هیاهوی زیادی در داخل حرم شدم. با چشمان خود دیدم که همان دختر، زنده شد و جان دوباره گرفت.

اطاعت ملائکه از امام رضا (ع)

در کتابی به نام «دعوات» نوشته راوندی، روایتی از امام جواد (علیه السلام) نقل شده است. ایشان فرمودند: یکی از یاران پدرم بیمار شد. امام رضا (علیه السلام) به عیادت او رفتند و پرسیدند: «حالت چطور است؟» آن مرد گفت: «از وقتی شما آمدید، گویی مرگ را با چشمان خود دیده‌ام.» او می‌خواست با این حرف، شدت درد و رنج بیماری را به امام نشان دهد.

امام پرسیدند: «مرگ را چگونه دیدی؟»
مرد پاسخ داد: «سخت و طاقت‌فرسا.»
حضرت فرمودند: «این چیزی که دیدی، خود مرگ نبود. این فقط نخستین برخورد مرگ با تو بود که می‌خواهد کمی از حال و هوای خودش را به تو نشان بدهد. مردم در لحظه مرگ دو گروه می‌شوند: کسانی که با مردن، خودشان به آرامش می‌رسند، و کسانی که با مردنشان، دیگران از دست آنان راحت می‌شوند. ایمان و باور خود به خدا و ولایت را دوباره زنده کن تا از کسانی باشی که مرگ برایشان آرامش‌بخش است.»

مرد بیمار این سخنان امام رضا (علیه السلام) را با دل و جان شنید و پذیرفت. سپس گفت: «ای پسر پیامبر خدا! این‌ها فرشتگان پروردگارند که با درود و هدیه بر شما سلام می‌کنند. آن‌ها در برابر شما ایستاده‌اند. اجازه بفرمایید بنشینند.»
امام رضا (علیه السلام) فرمودند: «بنشینید، ای فرشتگان پروردگارم!»
سپس به آن مرد بیمار فرمودند: «از آن‌ها بپرس آیا دستور داشتند که در حضورم بایستند؟»
مرد بیمار پرسید و پاسخ شنید: «آن‌ها گفتند: اگر همه فرشتگانی که خدا آفریده است، در حضور شما باشند، برای شما ایستاده می‌مانند و تا زمانی که شما اجازه ندهید، نخواهند نشست. خداوند بزرگ به آن‌ها چنین فرمان داده است.»

در پایان، آن مرد چشمانش را بست و گفت: «درود بر تو ای پسر رسول خدا! این شما هستید که همراه با محمد (ص) و امامان پس از او، در برابر من ایستاده‌اید.» و پس از گفتن این کلمات، جان به جان‌آفرین تسلیم کرد.

شفای دختر بچه ساله

در ایوان طلای حرم امام رضا(ع)، یکی از خادمان را دیدم که دختربچه‌ای کوچک را در آغوش گرفته بود و می‌دوید. مردم و زائران زیادی هم پشت سر او حرکت می‌کردند. من هم برای کمک به او رفتم و بچه را به اتاق پلیس منتقل کردیم تا از ازدحام جمعیت در امان بماند.

با تعجب از پدرش پرسیدم: «چه اتفاقی افتاده؟»
او پاسخ داد: «دخترم در حال بازی بود که سماور آب جوش رویش ریخت. صورتش کاملاً زخمی شد و درمان نمی‌شد. چند وقت است که او را برای شفا گرفتن به حرم امام رضا(ع) آورده‌ایم و حالا دخترم کاملاً بهبود یافته و هیچ اثری از آن زخم بزرگ روی صورتش نیست!»
پدر با چشمانی پر از حیرت و ناباوری به چهره دخترش نگاه می‌کرد.

تا آن روز دیده بودم که افراد نابینا یا فلج در حرم رضوی شفا پیدا کنند، اما چنین معجزه‌ای برایم بسیار شگفت‌انگیز بود. صورت آن دختربچه می‌درخشید.

شیعه شدن خانم مسیحی با عنایت امام رضا (ع)

خانومی که پیرو دین مسیح بود، به دست آیت‌الله میلانی به شیعه گروید. نامش نیک اصلانیان بود و آیت‌الله میلانی، نام فاطمه را برای او انتخاب کرد. این خانم، دلیل گرایشش به تشیع را لطف امام رضا (علیه السلام) بیان می‌کرد و ماجرایش را این گونه تعریف می‌کرد:
من به بیماری سختی در کمرم دچار شدم و مدت زیادی در بیمارستان‌های تهران بستری بودم. آن قدر ناتوان شده بودم که هیچ کاری نمی‌توانستم انجام دهم. پس از بررسی‌های دقیق، پزشکان گفتند سه مهره از کمرم سیاه شده و به تدریج متوجه شدم که این بیماری درمانی ندارد.
می‌توانید تصور کنید چه حالی پیدا کردم. یکی از پرستاران که از وضع من کاملاً آگاه بود، به من پیشنهاد داد: «بروید به زیارت امام رضا (علیه السلام)، خوب می‌شوید.» گفتم: «من مسیحی هستم و ایشان امام شیعیان است. چگونه نزد او بروم و چه بگویم؟ از طرفی بیماری من که درمان ندارد.»
پرستار پاسخ داد: «ایشان درمانگر هر دردی هستند و قدرتشان فراتر از توان انسان‌هاست. علاوه بر این، امام رئوفی هستند و هیچ کس را ناامید نمی‌کنند؛ فرقی هم ندارد چه کسی باشد.» در نهایت ناامیدی، از خانواده‌ام خواستم به هر شکلی که می‌شود مرا به مشهد ببرند. آن‌ها با رزرو یک کوپه در قطار، من را روی صندلی خواباندند و در همان حالت به حرم امام رضا (علیه السلام) آورده و دخیل بستند.
در روز دوم حضورم در حرم، در خواب مرد بزرگواری را دیدم که از داخل ضریح بیرون آمد و به مهره‌های کمرم اشاره کرد. با این که پیش از این توان حرکت نداشتم، به آسانی از جا بلند شدم و نشستم. سپس ایستادم و حتی راه رفتم.
همه با نهایت تعجب به من نگاه می‌کردند و ناگهان صدای شادی و هیاهوی خانواده، اطرافیان و دیگر زائران بلند شد. جمعیت زیادی برای تبرک جستن به لباس‌هایم به سوی من آمدند.
بعد از این اتفاق به تهران بازگشتم و به بیمارستانی که قبلاً در آن بستری بودم، مراجعه کردم. پزشکان تمام آزمایش‌ها و عکس‌ها را دوباره انجام دادند و با کمال تعجب گفتند: با این که بیماری شما از نظر پزشکی درمان نداشت، اکنون کاملاً سالم هستید و هیچ مشکلی در بدنتان وجود ندارد.
پس از این ماجرا، من با تمام وجودم به عظمت و ولایت این خاندان پی بردم. زندگی من امروز، مدیون لطف و محبت امام رضا (علیه السلام) است و تمام سعی‌ام را می‌کنم که شیعه‌ای خوب برای ایشان باشم.

گزیده سخنان حضرت امام رضا (ع)

«خوشا به حال کسى که دلش به شکر نعمت، مشغول است.»
«قناعت کردن نه تنها شخصیت و عزت نفس انسان را حفظ می‌کند، بلکه بار سنگین حرص و وابستگی به دنیاپرستان را نیز از دوش آدمی برمی‌دارد. تنها دو گروه راه قناعت را می‌پیمایند: کسی که بیشتر به فکر پاداش آخرت است، و انسان بزرگی که خود را از افراد پست و فرومایه دور نگه می‌دارد.»
«اگر خوبی‌هایی که به دیگران می‌کنی را بشماری، دیگر آن کار خیر ارزش گذشته را نخواهد داشت.»
«مرگ پایان همه آرزوهاست، نیکی کردن سرمایه همیشگی است، و خوبی کردن دستاورد انسان‌های دوراندیش می‌باشد. سستی کردن در انجام کارها، باعث گرفتاری افراد توانا می‌شود، و بخیل بودن آبروی انسان را از بین می‌برد. دوستی و محبت، همراه با رنج‌ها و سختی‌هاست، و برترین و ارزشمندترین صفات، نیکی کردن به دیگران، یاری رساندن به افراد غم‌دیده، برآورده کردن آرزوهای نیازمندان، امید بخشیدن به ناامیدان، افزایش دوستان در دوران زندگی، و داشتن اشک ماتم‌داران پس از مرگ است.»
«گدایی کردن کلید مشکلات و سختی‌هاست.»
«در برخورد با حاکم، با احتیاط رفتار کن، با دوستانت متواضع باش، با دشمنان به صورت پرهیزکارانه برخورد کن، و با مردم عادی با چهره‌ای گشاده و خوشرو معاشرت نما.»
صوفیان به امام گفتند: مأمون حکومت را به تو بازگردانده و تو سزاوارترین فرد برای آن هستی، اما شخص بزرگی مانند تو باید لباس‌های پشمی و خشن بپوشد. پس حضرت فرمود: «وای بر شما، آنچه از یک رهبر جامعه انتظار می‌رود، عدالت اوست، اینکه وقتی سخن می‌گوید راست بگوید، وقتی قضاوت می‌کند عادل باشد، و وقتی وعده می‌دهد به آن عمل کند. «بگو چه کسى زینت هایى را که خدا براى بندگانش پدید آورده و روزى پاکیزه را حرام کرده است؟». بى گمان یوسف صدّیق، جامه دیباى زربفت پوشید و بر پشتى هاى خاندان فرعون تکیه زد.»

برخورد امام رضا (ع) با شیعیان غیرواقعی

حضرت امام رضا (ع) در دوران زندگی خود در مواجهه با انسان هایی که تنها ادعا داشته و در باطن و درون به ادعایشان پایبند نبودند، مقابله می نمود. در یکی از روزها عده‌ای از شیعیان به حضور امام رضا علیه السلام آمدند. در آن ایام آن حضرت در شهر مرو خراسان اقامت داشت. آن اشخاص از راه های دوری به حضور ایشان آمده و مسیر طولانی را طی کرده بودند. آنها به خادم امام گفتند: «ما شیعه هستیم.» واقعیت آن بود که آنها در عین شیعه بودن، بار گناهان زیادی را نیز بر دوش داشتند. این اشخاص به مدت یک ماه در مرو ماندگار شده و در هر روز دو بار به نزد امام می آمدند تا مگر مجالی برای دیدن آن حضرت به آن ها دست دهد. ولی آن حضرت این گروه را به حضور راه نمی داد. آنها به خادم امام گفتند: «به امام رضا بگو: ما شیعه هستیم از راه دور آمدیم. برویم بگوییم: ما یک ماه مشهد، خراسان بودیم و امام رضا با ما ملاقات نداشت. این ننگ ما است!» امام رضا علیه السلام بعد از گذشت سی روز به آنها اجازه ورود داد.‌ گفتند: «آقا یک ماه است، روزی دوبار آمدیم. شصت بار آمدیم شما ما را راه ندادید.» امام هشتم خطاب به آنها فرمود: « شما ادعا دارید که در زمره شیعیان ما هستید، ولی با این وجود گناهان بسیاری را مرتکب می شوید!» و امام در مقابل آنها، یک یک گناهان آنان را برایشان برشمرد و در ادامه فرمود: «مگر می شود هرکسی بگوید: من شیعه هستم؟»

امام رضا علیه السلام به خادمش فرمودند:

«به تعداد بارهایی که اینها آمدند و ما آنها را راه ندادیم، حالا تو برو سلام مرا ابلاغ کن.»

اگه حال کردی این پست رو با دوستات به اشتراک بذار:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *