بیوگرافی و زندگی نامه ابوالقاسم فردوسی

فردوسی و آرامگاه او

زندگی ابوالقاسم فردوسی

ابوالقاسم فردوسی طوسی را با عنوان‌های «حکیم سخن» و «حکیم طوس» نیز می‌شناسند. او شاعر حماسه‌سرای ایرانی است که کتاب مشهور جهانی شاهنامه را خلق کرده است. فردوسی نقش مهمی در حفظ و زنده‌نگاه‌داشتن زبان فارسی میانه داشت؛ زبانی که در دوره ساسانیان رواج داشت و ادامه‌دهندهٔ زبان فارسی باستان بود و تا حد زیادی از نابودی آن جلوگیری کرد.

او در جوانی فردی ثروتمند بود و زندگی مرفهی داشت، اما در سال‌های پایانی عمر از فقر و تنگدستی خود سخن گفته است. فردوسی را بزرگترین شاعر فارسی‌زبان می‌دانند که آوازه‌ای جهانی دارد. شاهنامه، حماسهٔ ملی ایرانیان، اثر جاودانهٔ اوست. به پاس خدمات ارزشمندش، او را با نام‌های حکیم سخن و حکیم طوس می‌خوانند و همواره از او به نیکی یاد می‌شود.

منوی دسترسی سریع

**خلاصه‌ای از زندگی حکیم ابوالقاسم فردوسی**

**زندگی‌نامه**
ابوالقاسم فردوسی، شاعر بزرگ ایرانی، در قرن چهارم هجری در روستای پاژ در نزدیکی توس به دنیا آمد. او سال‌های زیادی از عمر خود را صرف سرودن شاهنامه، این اثر جاودان فارسی، کرد. فردوسی در دوران کهنسالی و در زادگاهش درگذشت.

**دختر ابوالقاسم فردوسی**
در منابع تاریخی اطلاعات دقیق و روشنی درباره خانواده فردوسی، از جمله داشتن دختر، ثبت نشده است. آنچه بیش از همه مورد توجه است، خود شاهنامه و میراث فرهنگی اوست.

**آثار**
مهمترین و یگانه اثر برجسته فردوسی، کتاب شاهنامه است. او با خلق این کتاب، حماسه‌های ملی ایران باستان را در قالب شعر زیبای فارسی احیا کرد. علاوه بر این، برخی اشعار پراکنده نیز به او نسبت داده می‌شود.

**آرامگاه**
آرامگاه این شاعر بزرگ در شهر توس، در استان خراسان رضوی واقع شده است. این بنا به عنوان نماد فرهنگ و هویت ایرانی، همواره مورد احترام و بازدید دوستداران ادب و فرهنگ است.

**بزرگداشت**
هر ساله در ۲۵ اردیبهشت ماه، مراسم‌های بزرگداشتی برای پاسداشت مقام فردوسی و شاهنامه در سراسر ایران و حتی در میان فارسی‌زبانان دیگر کشورها برگزار می‌شود.

**زبان و ادب فارسی در روزگار فردوسی**
در دوره‌ای که فردوسی زندگی می‌کرد، زبان فارسی در خطر کمرنگ شدن بود. او با سرودن شاهنامه به زبان سره و روان فارسی، باعث نجات و احیای این زبان شد و آن را برای همیشه زنده نگه داشت.

**توجه به فردوسی در روزگار نو**
در جهان امروز، فردوسی تنها یک شاعر تاریخی نیست. او به عنوان نماد هویت ملی، فرهنگ غنی و زبان فارسی شناخته می‌شود و پژوهش‌های زیادی درباره آثار و افکار او در دانشگاه‌های سراسر جهان انجام می‌گیرد.

**مذهب**
فردوسی مسلمان و شیعه بود و باورهای دینی خود را در لابه‌لای ابیات شاهنامه نشان داده است. او در اشعارش به پیامبر اسلام و اهل بیت (ع) ابراز ارادت کرده است.

**حکمت و اندیشه فردوسی**
شاهنامه تنها یک داستان حماسی نیست، بلکه سرشار از پندها و درس‌های زندگی است. مفاهیمی مانند دادگری، میهن‌پرستی، خردورزی، راستگویی و آزادگی، از پایه‌های اصلی اندیشه فردوسی هستند.

**اثرپذیری فردوسی از دیگران**
فردوسی برای خلق شاهنامه از منابع و داستان‌های کهن ایرانی که پیش از او نوشته شده بودند، استفاده کرد. او کار شاعرانی مانند دقیقی را ادامه داد و آن را به کمال رساند.

**اثرگذاری فردوسی بر دیگران**
شاهنامه فردوسی الهام‌بخش بسیاری از شاعران، نویسندگان و هنرمندان پس از او در سرتاسر جهان بوده است. نقاشان، مجسمه‌سازان و فیلمسازان زیادی آثار خود را بر اساس داستان‌های شاهنامه خلق کرده‌اند.

**جایگاه جهانی**
شاهنامه تنها به ایران تعلق ندارد، بلکه به عنوان یک اثر حماسی بزرگ جهان شناخته می‌شود و به بسیاری از زبان‌های زنده دنیا ترجمه شده است.

**تاسیس نهادهایی به نام فردوسی**
برای پاسداشت این شاعر بزرگ، نهادهای فرهنگی، دانشگاه‌ها، دبیرستان‌ها و کتابخانه‌های زیادی در ایران و دیگر کشورها به نام “فردوسی” نام‌گذاری شده‌اند.

**اندیشه سیاسی**
در نگاه فردوسی، یک پادشاه یا فرمانروا باید پیش از هر چیز عادل، خردمند و خدمت‌گزار به مردم باشد. او ستمگری و خودکامگی را به شدت نکوهش می‌کند و بر اهمیت اخلاق در حکومت‌داری تاکید دارد.

فردوسی و آرامگاه او

خلاصه زندگی نامه

نام اصلی: ابوالقاسم حسن منصور بن محمد بن اسحاق شرفشاه طوسی
نام هنری: فردوسی
شناخته شده به عنوان: استاد سخن و حکیم طوس
سال تولد: ۳۲۹ هجری قمری
زادگاه: روستای پاژ، در ناحیه طوسِ خراسان
محل زندگی: طوس و روستای پاژ
دلیل شهرت: سرودن شاهنامه
شغل: شاعر و کشاورز
حوزه فعالیت: شعر و ادبیات
ملیت: ایرانی
دوره حکومتی هم‌زمان با: سامانیان و غزنویان
سبک ادبی: سبک خراسانی
منابع الهام: آیین‌های مزدیسنا، زروانی و مهرپرستی، نهضت شعوبیه، و شاعرانی مانند رودکی و دقیقی
اثرگذاری: بر ادبیات فارسی و ادبیات جهانی
سال درگذشت: ۴۱۶ هجری قمری در طوس
مدفن: استان خراسان رضوی، ایران

زندگی نامه

فردوسی کیست؟

ابوالقاسم فردوسی طوسی در سال ۳۲۹ هجری قمری به دنیا آمد و در سال ۴۱۶ هجری قمری از دنیا رفت. او را با لقب‌های «حکیم سخن» و «حکیم طوس» می‌شناسند. فردوسی شاعر حماسه‌سرای ایرانی و خالق شاهنامه است؛ کتابی که امروزه در سراسر جهان شناخته شده و به عنوان حماسه ملی ایران از آن یاد می‌شود.

بسیاری از ادیبان، فردوسی را بزرگترین شاعر زبان فارسی می‌دانند که آوازه‌ای جهانی دارد و تأثیر بسیار زیادی بر ادبیات گذاشته است.

نام کامل او ابوالقاسم حسن منصور بن محمد بن اسحاق شرف شاه است. او در روستای پاژ، در ناحیه طابران طوسِ خراسان، در زمان حکومت سامانیان و در سال ۳۲۹ هجری قمری چشم به جهان گشود.

پدرش ابومنصور، از کشاورزان ثروتمند خراسان بود و مادرش گردویه زهرا، دختر یکی از شاهزادگان مازندرانی به نام اسپهبدان بود. فردوسی سه خواهر تنی نیز داشت.

خانواده‌اش اهل دانش و فرهنگ بودند و به آموزش اهمیت زیادی می‌دادند. به همین دلیل، او از کودکی در مکتب‌خانه‌های پاژ و طوس درس خواند و پایه‌های علم را نزد پدرش فرا گرفت. سپس برای ادامه تحصیل به مدرسه‌ای در شهر طوس رفت و از همان نوجوانی به داستان‌های تاریخی و حماسی علاقه‌مند شد.

در مدرسه با محمد بن حسن آشنا شد که بعدها نام «دقیقی» را برای خود برگزید. این دوستی چهل سال ادامه یافت.

ابوعبدالله محمد بن حسن معروفی بلخی در سال ۳۲۵ هجری قمری در بلخ متولد شد. او در سرودن غزل، قصیده و مثنوی مهارت داشت و دیوان شعر از خود به جای گذاشته است.

فردوسی حدود سال‌های ۳۷۰ یا ۳۷۱ هجری قمری کار سرودن شاهنامه را آغاز کرد. «نظم» در زبان فارسی به معنای کنار هم چیدن دانه‌های جواهر است و در ادبیات به سخنی گفته می‌شود که وزن و قافیه داشته باشد؛ یعنی همان شعر.

فردوسی در آغاز کار ثروت زیادی داشت و از نظر مالی در وضعیت خوبی به سر می‌برد. برخی از بزرگان خراسان نیز که به تاریخ ایران باستان علاقه داشتند، از او حمایت می‌کردند. اما به مرور زمان و پس از سال‌ها کار روی شاهنامه، دارایی خود را از دست داد و دچار فقر و تنگدستی شد.

او در جوانی وضع مالی خوبی داشت و می‌توانست وقت زیادی را به مطالعه تاریخ ایران اختصاص دهد. هرچه بیشتر می‌خواند، علاقه‌اش به تاریخ ایران بیشتر می‌شد.

دوران کودکی فردوسی همزمان با حکومت سامانیان بود. پادشاهان این سلسله به ادبیات فارسی علاقه زیادی داشتند و فضای مناسبی برای رشد ادیبان فراهم کرده بودند. فردوسی در چنین محیطی پرورش یافت و به داستان‌ها و افسانه‌های قدیم ایران علاقه‌مند شد. همین علاقه او را بر آن داشت تا مجموعه‌ای بزرگ از داستان‌های اساطیری ایران را به نظم درآورد.

او از جوانی به شاعری علاقه داشت و دوست داشت از طریق شعر، نام پهلوانان و پادشاهان بزرگ ایران را زنده نگه دارد. این عشق و علاقه، در نهایت به خلق شاهنامه انجامید.

شعر فردوسی نرم و زیباست و در عین حال شور و احساسات میهنی در آن موج می‌زند. او عاشق ایران و قهرمانانش بود و این عشق در سراسر شاهنامه دیده می‌شود.

در شعرهای فردوسی هیچ نشانه‌ای از دشنام، دروغ، چاپلوسی یا سخنان بی‌ارزش دیده نمی‌شود. او شاعری بااخلاق و فضیلت‌دوست بود و به همین دلیل نامش در ادبیات حماسی ایران جاودانه شده است.

مهمترین اثر فردوسی، شاهنامه است که حدود ۶۰ هزار بیت دارد. این کتاب یکی از بزرگترین و اصیل‌ترین آثار ادبیات فارسی به شمار می‌رود.

پژوهشگران معتقدند فردوسی شاهنامه خود را با الهام از «شاهنامه ابومنصوری» نوشته است. او از حدود ۳۰ سالگی کار روی این اثر را آغاز کرد و توانست شاهکاری بی‌نظیر خلق کند.

نخستین کتاب نثر فارسی که به صورت مستقل نوشته شد، «شاهنامه ابومنصوری» بود. این کتاب در سال ۳۴۶ هجری قمری به دستور ابومنصور محمد بن عبدالرزاق طوسی و توسط وزیرش ابومنصور معمری تألیف شد.

شاهنامه ابومنصوری به تاریخ ایران پیش از اسلام می‌پرداخت و منبع اصلی فردوسی در سرودن شاهنامه بود. اصل این کتاب امروزه در دسترس نیست، اما مقدمه پانزده صفحه‌ای آن سال‌ها به عنوان پیشگفتار شاهنامه فردوسی copied می‌شد. همین مقدمه، بر ارزش شاهنامه افزوده است.

مقدمه شاهنامه ابومنصوری و کتاب تاریخ بلعمی – که ترجمه‌ای از تاریخ طبری است – از کهنه‌ترین نثرهای فارسی هستند که تا امروز باقی مانده‌اند و از گنجینه‌های ارزشمند زبان فارسی به شمار می‌روند.

شاهنامه فردوسی، حماسه‌ای منظوم است که بین ۵۰ تا ۶۱ هزار بیت دارد و از بزرگترین سروده‌های حماسی جهان است. سرودن این اثر دست کم سی سال زمان برد. شاهنامه، مجموعه‌ای عظیم از داستان‌های ملی و تاریخ پادشاهان و پهلوانان ایران باستان است و در آن از شجاعت، مردانگی و دینداری قهرمانان ایرانی سخن گفته شده است.

فردوسی سی و پنج سال از عمرش را صرف نوشتن شاهنامه کرد و تمام توان خود را به کار گرفت تا اثری کامل و بی‌نقص خلق کند.

پس از پایان شاهنامه، آن را به سلطان محمود غزنوی – فرمانروای قدرتمند غزنوی – تقدیم کرد تا شاید پاداشی درخور زحماتش دریافت کند. سلطان محمود در ابتدا وعده داد شصت هزار دینار به او بدهد، اما پس از چندی از قول خود برگشت و تنها شصت هزار درهم – معادل یک دهم مبلغ وعده داده شده – برایش فرستاد.

فردوسی از این پیمان‌شکنی بسیار ناراحت شد و از غزنین خارج شد. پس از سفرهای چند، به زادگاه خود خراسان بازگشت.

فردوسی مردی خداپرست و معتقد به وحدانیت خدا بود و پیرو مذهب شیعه. او در شاهنامه با بیان زیبا به ستایش خدا پرداخته است. اما سلطان محمود سنی مذهب بود و علاوه بر این، در شاهنامه از نیاکان ترک تبار او به بدی یاد شده بود. این دلایل باعث شد سلطان محمود به وعده خود عمل نکند.

چندی بعد، سلطان محمود از کرده خود پشیمان شد و دستور داد شصت هزار دینار را به طوس ببرند و به فردوسی بدهند. اما وقتی هدیه سلطان به طوس رسید، فردوسی با عزت و سربلندی از دنیا رفته بود. دختر بااخلاق او نیز از پذیرفتن این پاداش سرباز زد و آن را بازگرداند.

دختر فردوسی انسانی نیکوکار بود که پس از پدر، کارهای خیر بسیاری انجام داد و نامش در تاریخ ماند. آثار نیکوکاری او تا سال‌ها در خراسان برجا ماند، هرچند نامش به طور مشخص ثبت نشده است.

تولد:

اغلب پژوهشگران معتقدند که فردوسی در سال ۳۲۹ هجری قمری معادل با سال ۹۴۰ میلادی، در روستای پاژ شهرستان طوس خراسان متولد شده است. نظامی عروضی سمرقندی نویسنده و شاعر ایرانی سده ششم هجری قمری، اولین پژوهنده ای که بر اساس استدلال‌های شخصی‌اش درباره زندگی فردوسی مطالبی نوشت و محل تولد فردوسی را روستای پاژ دانسته است.

از منابع جدیدتر نوشته‌هایی منتشر شده است که در آنها روستاهای شاداب و رزان را به عنوان جایگاه زایش فردوسی در نظر گرفته اند اما اغلب پژوهشگران و محققان امروزی، این مطلب را بی‌پایه و اساس دانسته و آنها را رد کرده اند.

منابع با اطمینان خاطر از سال تولد فردوسی صحبت می‌کنند و در این مورد هیچ شک و تردیدی وجود ندارد، این اطمینان خاطر از آن جهت است که فردوسی در سه قسمت متفاوت از سرودهایش به سن و سال خود اشاره کرده است، اولین بار در داستان (جنگ بزرگ کیخسرو) به تهی دستی و فقر در سن شصت و پنج سالگی‌اش اشاره می‌کند و پس از آن اضافه می‌کند که در پنجاه و هشت سالگی و زمانی که جوانی‌اش تمام شده بود، فریدون دوباره زنده شده و جهان را به دست گرفت که منظور از این جمله، به تخت نشستن و آغاز فرمانروایی سلطان محمود غزنوی است.

بدان گه که بد سال پنجاه و هشت

نوان تر شد چون جوانی گذشت

خروشی شنیدم ز گیتی بلند

که اندیشه شد تیز و تن بی‌گزند

که ای نامداران و گردن کشان

که جست از فریدون فرح نشان

فریدون بیدار دل زنده شد

زمان و زمین پیش او بنده شد

از آنجا که سلطان محمود غزنوی در سال ۳۸۷ هجری قمری بر شرق ایران چیره شد، متوجه می‌شویم که فردوسی در سال ۳۲۹ هجری قمری متولد شده است. با توجه به این موضوع فردوسی در سال ۳۸۷ هجری قمری پنجاه و هشت ساله بوده است، می‌توان درست بودن این نظریه را اثبات کرد و آن را با اطمینان خاطر پذیرفت. دومین بار در داستان (پادشاهی بهرام بهرامیان) به سن خود اشاره کرده و از واژه شصت و سه برای بیان آن استفاده می‌کند، این تاریخ را در حدود ۷۳۰ بیت بعدی دوباره اعلام می‌کند و اضافه می‌کند که در آن هنگام، روز اول بهمن ماه مصادف با روز جمعه است. علیرضا شاپور شهبازی باستان شناس و تاریخ نگار می‌فرمایند که تنها در سال ۳۷۱ هجری قمری معادن ۱۰۰۳ میلادی، روز اول بهمن ماه، روز جمعه است. اگر شصت و سه سال از این تاریخ کم کنیم، سال تولد فردوسی یعنی ۳۲۹ هجری قمری به دست می‌آید.

سومین بار فردوسی در پایان شاهنامه به سن خود اشاره کرده و عدد هفتاد و یک را بیان می کند، بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که اگر شاهنامه در سال ۴۰۰ هجری قمری به پایان رسیده باشد، چنانچه هفتاد و یک سال از آن کم کنیم، برای سومین بار با عدد ۳۲۹ هجری قمری روبرو می‌شویم.

با وجود تمام این اطلاعات موثق که از خود شاهنامه استخراج شده اند، برخی از فردوسی پژوهان سال‌های دیگری را برای سال تولد فردوسی ذکر کرده‌اند،  برای مثال تئودور نلدکه بیان می‌کند که او اندکی پس از سال ۳۲۰ هجری قمری متولد شده است و رکن الدین همایون فرخ پژوهشگر ایرانی حوزه ایران شناسی و ادبیات فارسی معتقد است که فردوسی در سال ۳۱۳ هجری قمری متولد شده است.

تقویم فردوسی:

فردوسی در سال ۳۲۹ هجری قمری به دنیا آمد.
پسر او در سال ۳۵۹ هجری قمری متولد شد.
بعد از درگذشت دقیقی — که از نخستین کسانی بود که تلاش کرد داستان‌های ملی ایران را به شعر درآورد — فردوسی کار ناتمام او را ادامه داد و شروع به سرودن شاهنامه بر پایهٔ متن شاهنامهٔ ابومنصوری کرد. این رویدادها در دوران فرمانروایی نوح دوم سامانی، در سال ۳۷۰ هجری قمری رخ داد.

در سال ۳۷۷ هجری قمری، امیرک منصور، فرزند ابومنصور عبدالرزاق — که حاکم طوس بود — کشته شد. فردوسی در شاهنامه از کسی با عنوان «دوست مهربان» یاد کرده و گمان می‌رود که منظور او همین امیرک منصور باشد.

اولین ویرایش شاهنامه سه سال پیش از تاج‌گذاری سلطان محمود غزنوی، در سال ۳۸۴ هجری قمری به پایان رسید.
سلطان محمود در سال ۳۸۷ هجری قمری به عنوان امیر به تخت نشست.
پسر فردوسی در سال ۳۹۶ هجری قمری از دنیا رفت.
ویرایش دوم شاهنامه وقتی پایان یافت که فردوسی ۷۱ سال داشت، یعنی در سال ۴۰۰ هجری قمری.

در سال ۴۰۱ هجری قمری، سلطان محمود غزنوی، ابوالعباس اسفراینی را از وزارت برکنار کرد و احمد میمندی را جایگزین او نمود.
ابوالعباس اسفراینی در سال ۴۰۴ هجری قمری به دستور سلطان محمود، زیر شکنجه کشته شد.

فردوسی پیش از سال ۴۰۹ هجری قمری، شعرهایی در نکوهش سلطان محمود و پیمان‌شکنی او در دادن پاداش سرود.
احمد میمندی نیز بین سال‌های ۴۱۲ تا ۴۱۶ هجری قمری از وزارت برکنار و زندانی شد.
فردوسی در سال ۴۱۶ هجری قمری درگذشت.

کنیهٔ او ابوالقاسم و تخلصش فردوسی است. نام اصلی و پیشینهٔ خانوادگی او به طور قطعی مشخص نیست و تمام آنچه گفته شده تنها حدس و گمان است.
در منابع مختلف نام‌های گوناگونی برای او ثبت شده؛ مثلاً در برخی نسخه‌های خطی شاهنامه نامش منصور، در برخی حسن یا احمد آمده است. نام پدرش نیز در برخی منابع حسن، در برخی احمد یا علی و نام پدربزرگش شرفشاه ذکر شده.

تنها نام قطعی که برای او می‌شناسیم، «ابوالقاسم فردوسی طوسی» است.
دلیل انتخاب تخلص «فردوسی» نیز روشن نیست. برخی گمان می‌برند که این لقب را سلطان محمود به او داده، به این معنا که «او مردی از بهشت (فردوس) است».

در منابع قدیمی مانند کتاب عجایب المخلوقات زکریای قزوینی و تاریخ گزیده حمدالله مستوفی، نام او «حسن» نوشته شده، اما در منابع دیگری مانند ترجمهٔ عربی شاهنامه توسط بنداری اصفهانی یا پیشگفتار شاهنامهٔ بایسنقری، نام «منصور» دیده می‌شود.
قدیمی‌ترین کتابی که از نام و زادگاه فردوسی سخن گفته، گرشاسب‌نامه اثر اسدی طوسی است.

محمدامین ریاحی — پژوهشگر معاصر — پس از بررسی منابع کهن، نام «حسن بن علی» را برای فردوسی منطقی‌تر دانسته است. او و بسیاری از محققان دیگر، فردوسی را فردی بی‌طرف و بدون تعصب مذهبی می‌دانند.

در برخی منابع کم‌اعتبارتر، برای پدر فردوسی لقب «فخرالدین» نیز ذکر شده، اما این لقب در آن دوره معمولاً به امیران و بزرگان داده می‌شد و بعید است پدر فردوسی چنین لقبی داشته است.

عمر فروخ — ادیب لبنانی — نام کامل فردوسی را «ابوالقاسم منصور بن احمد بن فرخ فردوسی» ثبت کرده است.

حاکم نیشابوری — که هم‌دورهٔ فردوسی بوده — دربارهٔ نام‌های آن دوران می‌گوید: معمولاً کسانی که کنیهٔ ابوالحسن دارند، نام اصلی‌شان علی است و آنان که ابوعبدالله خوانده می‌شوند، نامشان محمد است.
با توجه به این قاعده و اینکه کنیهٔ فردوسی «ابوالقاسم» بوده، می‌توان حدس زد که نام او احتمالاً «حسن» بوده است.

پرورش و بالندگی:

بر اساس آنچه از فردوسی می‌دانیم، او در یک خانواده دهقان به دنیا آمد و خود نیز دهقان بود.
دهقانان در زمان‌های قدیم، پیش از اسلام و در سده‌های دوم و سوم هجری، صاحب زمین بودند. آنان برای حفظ موقعیت مالی و اجتماعی خود، اسلام آوردند و در عین حال، علاقه زیادی به آیین‌ها و سنت‌های ایرانی داشتند و برای نگهداری از آن‌ها بسیار کوشیدند.
کودکان این خانواده‌ها با فرهنگ و آداب ایرانی بزرگ می‌شدند و همین باعث می‌شد تا از میراث ملی خود پاسداری کنند و آن را گسترش دهند.

از دوران کودکی، نوجوانی و جوانی فردوسی اطلاعات دقیقی در دست نیست، زیرا خود او در این باره چیزی نگفته و منابع قدیمی نیز سخنی نپرداخته‌اند. بنابراین، هر پژوهشی در این زمینه تنها به افسانه‌ها و حدس‌ها می‌رسد.
با این حال، با نگاهی به محتوای شاهنامه و اندیشه‌های آن می‌توان دریافت که فردوسی از کودکی به دانش و خواندن شعر علاقه داشته و با مطالعهٔ فراوان، گنجینه‌ای بزرگ از دانستنی‌ها گرد آورده است؛ گنجینه‌ای که بعدها در سرودن شاهنامه از آن بهره برد.

فردوسی در روزگار سامانیان بزرگ شد. پادشاهان سامانی به ادبیات علاقه داشتند و فضای مناسبی برای رشد ادب فارسی پدید آمد. در آن دوره، داستان‌های کهن ایرانی بسیار محبوب بودند و فردوسی نیز در اثر خود به این داستان‌ها پرداخته و آن‌ها را بازگو کرده است.

آموزش و دانش:

با نگاهی به شاهنامه درمی‌یابیم که فردوسی با زبان عربی و شعر شاعران عرب، و همچنین با زبان پهلوی آشنایی داشته است. تئوذور نلدکه بر این باور است که فردوسی آگاهی عمیق و تخصصی از دانش‌های زمان خود، به ویژه مباحث دینی و فلسفی، نداشته و دانش او بیشتر جنبه خودآموز و عمومی داشته است. او حتی معتقد است فردوسی با زبان پهلوی آشنا نبوده است. خالقی مطلق نیز با نظر نلدکه موافق است و آن را تأیید می‌کند.

در مقابل، برخی پژوهشگران مانند حسن تقی‌زاده و شیرانی عقیده دارند که فردوسی به شکل گسترده و عمیقی با علوم روزگار خود آشنا بوده است. همچنین افرادی مانند بدیع‌الزمان فروزانفر و احمد مهدوی دامغانی معتقدند که فردوسی نه تنها با دانش زمان خود، بلکه با شعر و نثر عربی نیز آشنایی کامل داشته است.

در مورد آشنایی فردوسی با زبان پهلوی، دیدگاه‌های متفاوتی وجود دارد. برخی مانند سعید نفیسی، حبیب یغمایی و لازار بر این باورند که او با این زبان آشنا بوده، اما عده‌ای دیگر مانند تئودور نلدکه، محمدتقی بهار، شاپور شهبازی و جلال خالقی مطلق این موضوع را رد می‌کنند. صفر عبدالله نیز معتقد است آشنایی فردوسی با زبان پهلوی تنها در حد تعدادی واژه و عبارت بوده و فراتر از آن نرفته است.

به نظر می‌رسد منطقی‌ترین برداشت این باشد که فردوسی با زبان عربی آشنایی داشته، اما توانایی سرودن شعر یا نوشتن متن به این زبان را نداشته است. همچنین او نمی‌توانسته متون پهلوی را به‌تنهایی بخواند، اما اگر کسی متن را برایش می‌خواند، می‌توانست مفهوم آن را درک کند. بنابراین می‌توان گفت فردوسی با زبان پهلوی آشنا بوده، اما توانایی خواندن آن را از روی نوشته نداشته است.

در شاهنامه هیچ نشانه‌ای که اثبات کند او متن پهلوی می‌خوانده، وجود ندارد. با این حال، نشانه‌های زیادی در شاهنامه دیده می‌شود که حاکی از آگاهی فردوسی از دانش‌هایی مانند ستاره‌شناسی و فلسفه است؛ هرچند نمی‌توان میزان تسلط او بر این علوم را به‌درستی سنجید.

هرکس حتی با نگاهی گذرا به شاهنامه متوجه می‌شود که فردوسی آگاهی گسترده‌ای از فرهنگ، تاریخ و آیین‌های ایران باستان داشته و تسلط کاملی بر زبان فارسی داشته است. با این حال، این نوع دانش در زمان او چندان مرسوم نبوده و امروز نیز کمتر به این دانش نهفته در شاهنامه توجه می‌شود.

خانواده:

از جزئیات زندگی فردوسی در سال‌های پیش از سرودن شاهنامه، اطلاعات دقیقی در دست نیست. تنها می‌دانیم که پسرش در سال ۳۵۹ قمری به دنیا آمده، بنابراین باید پیش از سال ۳۵۸ قمری ازدواج کرده باشد.

در مورد همسر فردوسی نیز تاریخ اطلاعات روشنی ارائه نمی‌دهد. برخی از پژوهشگران مانند حبیب یغمایی، محمدتقی بهار و ذبیح‌الله صفا بر این باورند که توصیف زنی که در آغاز داستان بیژن و منیژه آمده، ممکن است اشاره‌ای به همسر خود فردوسی باشد. با توجه به این داستان، به نظر می‌رسد همسرش زنی اصیل، بااخلاق و زیبا بوده است. او چنگ می‌نواخته و مانند فردوسی در خانواده‌ای دهقان‌زاده بزرگ شده و همان آموزش‌های رایج دختران آن روزگار را فراگرفته بود.

پسر فردوسی در سال ۳۹۶ قمری و در سن ۳۷ سالگی از دنیا رفت، در حالی که پدرش در آن زمان ۶۷ سال داشت. این واقعه تأثیر عمیقی بر فردوسی گذاشت و او را بسیار اندوهگین کرد. از اینکه پسرش پیش از او رخت از جهان بربسته بود، ناراحت بود و از این موضوع شکایت داشت. او از خداوند خواست تا گناهان فرزندش را ببخشد و او را مورد رحمت خود قرار دهد.

به روایت نظامی عروضی، فردوسی تنها یک دختر داشت و انگیزه اصلی او از دریافت پاداش شاهنامه، تأمین آینده و آسایش همان دختر بود. اما پس از درگذشت فردوسی، دخترش آن هدیه را نپذیرفت و به جای آن، هزینه آن را صرف کارهای نیک از جمله بازسازی کاروانسرای چاه کرد.

سروده‌های فردوسی:

درست است که فردوسی نوشتن شاهنامه را بر اساس کتاب شاهنامه ابومنصوری از حدود سی سالگی شروع کرد، اما این فکر که او تا قبل از این سن از استعدادهایش استفاده نمی‌کرده، کاملاً اشتباه است. اگر به توانایی‌های فوق‌العاده فردوسی و ذهن پربارش توجه کنیم، مطمئناً می‌توانیم بفهمیم که او حتی در سال‌های جوانی هم شعر می‌سروده است. بعضی از کارشناسان باور دارند بخش‌هایی از شاهنامه در همان دوران جوانی و بر اساس داستان‌های قدیمی که در میان مردم رواج داشت، نوشته شده است.

این نظریه از اینجا قوت می‌گیرد که نسخه‌های خطی زیادی از شاهنامه وجود دارد که با هم تفاوت‌هایی دارند. علاوه بر این، افسانه‌هایی هست که می‌گوید فردوسی بعضی داستان‌ها را جداگانه می‌سروده و نسخه‌هایی از آنها پخش می‌شده و دست به دست می‌گشته. خود فردوسی هم در طول نوشتن شاهنامه به این موضوع اشاره کرده است. از میان داستان‌هایی که گمان می‌رود در جوانی فردوسی سروده شده‌اند، می‌توان به داستان‌های چند پادشاهی نخست، بیژن و منیژه، رستم و اسفندیار، رستم و سهراب، داستان اکوان دیو و داستان سیاوش اشاره کرد.

تنها شعری که با اطمینان کامل می‌دانیم از فردوسی است، خود شاهنامه می‌باشد. اگرچه بعضی افراد می‌گویند نوشته‌های دیگری هم از او به جا مانده، اما بیشتر این ادعاها بی‌اساس و افسانه‌ای بیش نیستند. یکی از معروف‌ترین این آثار، مثنوی یوسف و زلیخا است که در مقدمه شاهنامه بایسنقری آمده و به فردوسی نسبت داده شده، اما پژوهشگرانی مانند مجتبی مینوی در سال ۱۳۵۵ این موضوع را رد کرده و نویسنده دیگری را برای آن معرفی می‌کنند.

شعرهای دیگری هم هستند که به فردوسی نسبت داده می‌شوند؛ مثل چند قطعه، چهارپاره، رباعی، قصیده و غزل. اما کارشناسان در مورد سراینده این آثار تردید زیادی دارند. این شک و تردید به خصوص در مورد قصیده‌ها بیشتر است، زیرا معمولاً خاستگاه قصیده‌ها را به دوره صفویان مربوط می‌دانند. کتاب‌های قدیمی مانند مخزن الغرائب، لباب الالباب، تذکره آتشکده، هفت اقلیم، ریاض الشعرا و تذکره بتخانه، برخی قصیده‌ها، قطعه‌ها و رباعی‌ها را به فردوسی نسبت داده‌اند که صحت بسیاری از آنها مورد تردید است. در این میان، احتمال اینکه یک غزل، دو قطعه و دو رباعی از آن میان واقعاً از فردوسی باشد، زیاد است.

استاد تقی‌زاده باور دارند که بسیاری از این شعرهای مورد شک، نمی‌توانند از فردوسی باشند چون شیوه بیان و زبان آنها با سبک فردوسی و دیگر شعرهای سده چهارم هجری قمری تفاوت دارد و به آن دوره تعلق ندارند.

سرایش شاهنامه:

شاهنامه جزو یکی از مشهورترین و بزرگترین نوشته‌های ادبیات فارسی است، شهرت این اثر آنقدر زیاد است که نویسنده آن، فردوسی هم به شهرت رسیده و امروزه کمتر کسی در جهان پیدا می‌شود که حداقل یک بار اسم فردوسی به گوشش نخورده باشد. فردوسی زمانی شاهنامه را سرود که زبان فارسی دری به اندازه کافی در میان مردم رواج یافته بود اما در شکل و فرم آن تفاوت‌هایی وجود داشت، برای مثال در لهجه هر شهر و ناحیه، واژه‌ها و مسائل این چنینی تفاوت‌هایی وجود داشت، می‌توان گفت با اینکه سراسر سرزمین‌های فارسی زبان به زبان فارسی دری صحبت می‌کردند اما در نحوه استفاده از آن یکپارچگی خاصی وجود نداشت، گردآورندگان کتاب مصالک و ممالک به برخی نکته‌ها در این زمینه اشاره کرده‌اند.

فردوسی در روزگار منصور بن نوح، امیر سامانی، چند داستان سروده بود. پس از آن در حدود سال ۳۷۰ هجری قمری در روزگار نوح دوم پسر منصور، زمانی که دقیقی از دنیا رفته بود، به نظم درآوردن متن شاهنامه ابومنصوری را آغاز کرد. از منابع گوناگون این گونه استدلال می‌شود که دقیقی به دستور شاه سامانی، به نظم درآوردن شاهنامه را آغاز کرده بود و فردوسی هم برای دنبال کردن کار دقیقی تصمیم گرفت تا به بخارا، پایتخت سامانیان، سفر کند تا هم شاه سامانی فرمان ادامه کار را صادر کند و هم از ایشان پشتیبانی مالی دریافت کند، او از این کار هدف دیگری هم داشت، او می‌خواست از نسخه منثور شاهنامه ابومنصور محمد بن عبدالرزاق که در آن زمان برای استفاده دقیقی در کتابخانه دربار سامانی قرار داشت و در همان جا مانده بود، بهره‌مند شود تا اینکه یکی از دوستانش که او هم اهل خراسان بود (کسی که در پیشگفتار بایسنقری، محمد لشکری نام برده شده است) دست‌نویسی از کتاب شاهنامه ابومنصوری را در اختیار فردوسی گذاشت، بعد از این اتفاق فردوسی از سفر پشیمان شد و به نظم درآوردن شاهنامه را در شهر و دیار خودش آغاز کرد، او در آغاز از طرف امیرک منصور، فرزند ابومنصور محمد بن عبدالرزاق پشتیبانی مالی دریافت می‌کرد اما این دوران دوام زیادی نداشت و با کشته شدن امیرک منصور پایان یافت.

فردوسی سرایش شاهنامه را در سال ۳۸۴ هجری قمری یعنی سه سال قبل از به تخت نشستن سلطان محمود غزنوی به پایان رساند، این نسخه، اولین ویرایش از شاهنامه بود و فردوسی نزدیک به شانزده سال دیگر، ویرایش دوم شاهنامه را به پایان رساند، او در ویرایش دوم، سروده‌های شاهنامه را پرمایه‌تر کرده و در پیراسته کردن آن کوشید.

در این سال‌ها که فردوسی وقت و انرژی‌اش را صرف سرایش شاهنامه می‌کرد، سلسله سامانیان سقوط کرده و غزنویان روی کار آمدند و سلطان محمود غزنوی فرمانروا شد و به تخت نشست، با توجه به خط زمانی در می‌یابیم که در ویرایش اول شاهنامه، سلطان محمود غزنوی مورد حمد و ستایش قرار نگرفته بود، چون در آن زمان هنوز به قدرت نرسیده بود و در ویرایش دوم این قسمت اضافه شده است و احتمال می‌دهند سروده‌ای که در باب ستایش منصور بن ابومنصور گفته شده بود، طولانی‌تر از آن چیزی باشد که اکنون وجود دارد، حتی این امکان هم وجود دارد که این مدح و ستایش در ویرایش اول برای امیرک منصور گفته شده باشد.

فردوسی در سال ۳۹۴ هجری قمری زمانی که خودش شصت و پنج ساله بود، تصمیم گرفت که شاهنامه را به سلطان محمود غزنوی تقدیم کند به همین دلیل شاهنامه را برای بار دوم ویرایش کرد، فردوسی در ویرایش دوم بخش‌های مربوط به پادشاهی سلسله ساسانیان را تکمیل کرد. ویرایش دوم شاهنامه در ۲۵ اسفند سال ۴۰۰ هجری قمری برابر با ۸ مارس ۱۰۱۰ میلادی، زمانی که فردوسی هفتاد و یک ساله بود به پایان رسید.

چو سال اندر آمد به هفتاد و یک

همی زیر بیت اندر آرم فلک

تن شاه محمود آباد باد

سرش سبز و جان و دلش شاد باد

چنانش ستایم که تا در جهان

سخن باشد از آشکار و نهان

مرا از بزرگان ستایش بود

ستایش‌ ورا در فزایش بفاز

که جاوید باد آن خردمند مرد

همیشه به کام دلش کار کرد

همش رای و هم دانش و هم نسب

چراغ عجم، آفتاب عرب

سرآمد کنون قصه یزدگرد

به ماه سپندار مذ روز ارد

ز هجرت شده پنج هشتاد بار

به نام جهان داور کردگار

علی دیلم در شاهنامه نام یکی از کاتبان شهر طوس است که از متن شاهنامه رونوشت برمی‌داشت. او به همراه بودلف که راوی شاهنامه بود، ظاهراً از این کار خود مزدی هم دریافت می‌کردند. طبق گفته‌های عروضی سمرقندی، علی دیلم شاهنامه را در هفت دفتر نوشت و فردوسی به همراه بودلف آن را به دربار غزنه نزد سلطان محمود برد.

در آنجا به کمک احمد بن حسن میمندی، وزیر سلطان محمود، شاهنامه را به سلطان محمود تقدیم کرد اما به خاطر بدگویی حسودان راجب فردوسی و اینکه فردوسی پیرو مذهب شیعه بود، سلطان محمود از شاهنامه استقبال نکرد و به جای پاداش نخستین شصت هزار دینار که وعده‌اش را از پیش داده بود، مبلغی بسیار کم و بی‌ارزش را برای او در نظر می‌گیرد و سرانجام هم بیست هزار درهم بیشتر به فردوسی نمی‌دهد، به همین دلیل فردوسی تا پایان عمرش، بخش‌های دیگری را هم به شاهنامه اضافه کرد که در آنها از سلطان محمود گله و شکایت کرده و به نکوهش و سرزنش او پرداخته است، ما در این بخش‌ها اضافه می‌کند که سراینده (خودش) از اوضاع زمانه و شرایط پیش آمده ناراحت است. به این بخش که در آن به نکوهش سلطان محمود پرداخته شده است، حجو نامه می‌گویند. بیتی در حجم نامه وجود دارد که فردوسی در سال‌هایی پس از سرایش شاهنامه به سن خود اشاره می‌کند و خود را هشتاد ساله خوانده است:

کنون عمر نزدیک هشتاد شد

امیدم به یک باره بر باد شد

نظامی عروضی و فریدالدین عطار، اشاره می‌کنند که سرودن شاهنامه حدود بیست و پنج سال طول کشیده است ولی در سه قسمت مختلف از حجونامه به عدد سی اشاره شده و یک بار دیگر هم به سی و پنج سال اشاره شده است.

اگر شروع سرایش شاهنامه را سال ۳۶۷ هجری قمری و پایان سرایش آن را سال ۴۰۰ هجری قمری در نظر گیریم، متوجه می‌شویم که سرودن شاهنامه سی و سه سال زمان برده است. جلال خالقی مطلق هم با اشاره به بازنگری شاهنامه پس از سال ۴۰۰ هجری قمری و اینکه بیژن و منیژه بعد از سال ۴۰۰ هجری قمری سروده شد، به این نتیجه می‌رسد که فردوسی سی و پنج سال از عمر خویش را بر سر سرایش شاهنامه گذاشته است.

سروده دیگری که احتمال می‌دهند از جانب خود فردوسی باشد، حجونامه‌ای در باب سرزنش و نکوهش سلطان محمود است.

نظامی عروضی می‌فرمایند که هجو نامه در اصل صد بیت داشته است ولی تنها شصت بیت از آن باقی مانده است. ویرایش‌های گوناگونی برای این حجونامه ارائه شده است که شمار ابیات آنها از ۳۲ بیت تا ۱۶۰ بیت متغیر است. برخی از پژوهشگران معتقدند که این حجونامه متعلق به فردوسی نیست برای مثال محمود شیرانی با در نظر گرفتن اینکه بسیاری از ابیات این حجونامه از خود شاهنامه یا مثنوی‌های دیگر کپی برداری شده‌اند و بیت‌های غیر تکراری از ارزش ادبی پایینی برخوردارند ادبیاتشان در خور فردوسی نمی‌باشد، به این نتیجه رسید که این حجونامه ساختگی است و اشتباها به نام فردوسی درآمده است اما محمد امین ریاحی با در نظر گرفتن اینکه از این حجونامه شهریارنامه عثمان مختاری، از ستایشگران مسعود سوم غزنوی نواده محمود که پیش از چهار مقاله نظامی عروضی نوشته شده است، نام برده شده پس می‌توان سروده شدن حجونامه به دست فردوسی را پذیرفتنی اعلام کرد.

پژوهشگرانی مانند نلدکه، تقی‌زاده و صفا بر این باورند که حجونامه متعلق به خود فردوسی است و اغلب ابیات آن اصالت داشته و توسط خود فردوسی سروده شده است، نلدکه برای این نظریه خود دلیل منطقی می‌آورد، او می‌گوید که در ابیات حجونامه بارها از کلمه (این نامه) استفاده شده است، او از این کلمه اینگونه برداشت می‌کند که فردوسی به پیوست شاهنامه، حجونامه را آورده است تا با این کار همه بیت‌های پراکنده در شاهنامه را که در ستایش سلطان محمود بوده‌اند را زیر سوال ببرد. همچنین جلال خالقی مطلق بر این باور است که در حجونامه بیت‌های بسیار زیبایی وجود دارند که از اصالت زیادی برخوردار بوده و ارزش ادبی فراوانی دارند، ایشان معتقدند که برخی افراد مانند محمود شیرانی به خاطر طرفداری از سلطان محمود، حجو‌نامه را متعلق به فردوسی نمی‌دانست.

بیتی در حجونامه وجود دارد که در آن فردوسی به هشتاد سالگی خود اشاره می‌کند بنابراین می‌توان فهمید که حجونامه قبل از سال ۴۰۹ هجری قمری سروده شده است.

پشتیبانان فردوسی:

فردوسی در شاهنامه از شش نفر به نیکی یاد کرده و آن‌ها را ستایش نموده است. این افراد عبارت‌اند از: منصور بن ابومنصور محمد که فرمانروای طوس بود، سلطان محمود، ابوالعباس اسفراینی که وزیر سلطان محمود محسوب می‌شد، نصر بن سبکتکین برادر کوچک‌تر محمود و فرمانده نظامی خراسان، ارسلان جاذب حاکم طوس، و حیی بن قتیبه که مسئول امور مالیاتی طوس بود.

در میان این شش تن، فردوسی منصور را به عنوان شخصی سخاوتمند، وفادار و بااخلاق معرفی می‌کند و برای او احترام زیادی قائل است. تنها باری که فردوسی صادقانه و بدون هیچ چشمداشتی از کمک مالی کسی یاد می‌کند، درباره منصور است. از آنجا که این ستایش پس از درگذشت منصور نوشته شده، نمی‌توان گفت که فردوسی به قصد جلب محبت او این مطالب را بیان کرده است. همچنین او حتی پس از مدح سلطان محمود، این بخش از ستایش منصور را از شاهنامه حذف نکرد. همه این موارد نشان می‌دهد که فردوسی برای منصور ارزش بسیاری قائل بوده، تا جایی که در داستان ایرج، وقتی از کشنده ایرج انتقاد می‌شود، گویی ایرج را با منصور مقایسه می‌کند.

به جز منصور، تنها کسی که از فردوسی پشتیبانی مالی کرد، حیی بن قتیبه بود. او نه تنها به فردوسی کمک کرد، بلکه مالیات زمین او را نیز بخشید. به همین دلیل، گمان می‌رود که او مسئول جمع‌آوری مالیات بوده است. فردوسی نیز با احترام از او یاد کرده و او را “آزاده” خطاب می‌کند.

پس از این دو نفر، فردوسی در شاهنامه از کمک مالی هیچ شخص دیگری نام نبرده است. علاوه بر این شش تن، او از افراد دیگری مانند ابومنصور عبدالرزاق، دقیقی، علی دیلم و بودلف نیز در پایان شاهنامه یاد می‌کند، اما هیچ‌کدام از این یادکردها به معنای ستایش و مدح آنان نیست.

عروضی سمرقندی، علی دیلم و بودلف را دو نفر جداگانه می‌داند و می‌نویسد که علی دیلم شاهنامه را در هفت جلد برای فردوسی پاکنویس کرد و بودلف نیز راوی او بود. به گفته عروضی، این دو از طریق نوشتن و نقل کردن شاهنامه برای بزرگان طوس، درآمدی کسب می‌کرده‌اند.

نظامی عروضی همچنین بیان می‌کند که احمد بن حسن میمندی، وزیر سلطان محمود، همواره از فردوسی حمایت کرده و در دربار از او پشتیبانی می‌نموده است. اما در صحت این گفته تردید وجود دارد؛ زیرا با وجود مقام بالای میمندی در دربار، هیچ نام و اشاره‌ای به او در شاهنامه دیده نمی‌شود. از سوی دیگر، گفته شده که میمندی فردی متعصب بود و با شیعیان و قرمطیان — که شاخه‌ای از شیعیان اسماعیلی به شمار می‌رفتند و به بازگشت امام محمد بن اسماعیل اعتقاد داشتند — دشمنی آشکاری داشت. گمان می‌رود که او در برکناری و کشته شدن ابوالعباس اسفراینی (وزیر پیشین سلطان محمود) در سال‌های ۴۰۱ و ۴۰۴ هجری قمری، و نیز در اعدام حسنک وزیر در سال ۴۲۲ هجری قمری — که او را “رافضی” می‌خواندند — نقش داشته است.

میمندی پس از اسفراینی به وزارت رسید و دستور داد نامه‌های دولتی را که به فارسی نوشته می‌شدند، به عربی ترجمه کنند. او تا سال ۴۱۲ یا ۴۱۶ هجری در این مقام بود، سپس برکنار و زندانی شد. پس از او، حسنک میکان وزیر شد و طبق روایات، همین حسنک وزیر بود که سلطان محمود را از رفتارش با فردوسی پشیمان کرد.

داستان‌های زندگی:

در مورد زندگی فردوسی و کتاب شاهنامه، اطلاعات دقیق و کاملی در دسترس نیست. آنچه وجود دارد، پراکنده و گاه противоречи است و همین باعث شده نقاط تاریک و ناشناخته‌ی زیادی باقی بماند. این موضوع، همراه با علاقه‌ی شدید مردم به فردوسی و داستان‌سرایی برخی راویان، باعث شده افسانه‌های زیادی درباره‌ی او و اثرش ساخته شود. بیشتر این داستان‌ها پایه و اساس محکمی ندارند و با منابع تاریخی و خود متن شاهنامه همخوانی ندارند.

از جمله این افسانه‌ها می‌توان به این موارد اشاره کرد: داستان سفر نسخه‌ای از شاهنامه از تیسفون به حجاز و حبشه و هند و سپس بازگشت آن به ایران به دست یعقوب لیث، رقابت فردوسی با شاعران دربار غزنوی مانند عنصری، فرار او به بغداد، هند یا طبرستان پس از نوشتن هجونامه برای سلطان محمود، پیشکش کردن شاهنامه به محمود به دلیل فقر و نیاز مالی برای تهیه جهیزیه دخترش، و همچنین داستان فرستادن پاداش از طرف سلطان محمود که به پیشنهاد وزیرش، احمد بن حسن میمندی، به جای طلا نقره فرستاده شد و فردوسی آن را به یک حمامی و یک فروشنده نوشیدنی بخشید. در ادامه این داستان آمده که محمود پشیمان شد و زمانی پاداش طلا را فرستاد که فردوسی از دنیا رفته بود.

جلال خالقی مطلق، پژوهشگر برجسته‌ی ادبیات و شاهنامه، اشاره می‌کند که اطلاعات موثق درباره زندگی فردوسی پس از سال ۴۰۰ قمری بسیار اندک است. به همین دلیل، اگرچه درستی برخی روایات، مانند آنچه نظامی عروضی سمرقندی نوشته، جای شک دارد، اما دلیل محکمی برای رد کامل آنها نیز وجود ندارد. حتی برخی از این روایات با بررسی دیگر منابع تاریخی تأیید می‌شوند؛ مانند داستان سفر فردوسی به غزنه و دیدارش با محمود که در کتاب تاریخ سیستان محمدتقی بهار آمده، یا اشاره‌های شاعرانی مانند حکیم نظامی گنجوی و عطار نیشابوری به ناسپاسی محمود و بخشیدن پاداش توسط فردوسی.

خالقی مطلق معتقد است که برخی اتفاقات، مانند شراب نوشی فردوسی، بخشیدن پاداش محمود، فرار او از غزنه به هرات و سفرش به طبرستان نزد اسپهبود شهریار باوندی، با استفاده از همان منابع محدود قابل اثبات هستند. اما او سفرهای دیگری مانند رفتن به بغداد یا اصفهان را که در برخی مقدمه‌های الحاقی به شاهنامه ذکر شده، افسانه می‌داند.

افزون بر اینها، در پیشگفتار نسخه بایسنقری، داستانی از سفر ناصرخسرو نقل شده که می‌گوید او در سال ۴۳۷ قمری، در مسیر سرخس به طوس، کاروانسرای بزرگی در روستای چاهه دیده است. درباره این کاروانسرا گفته می‌شد که با پاداشی که سلطان محمود برای فردوسی فرستاده بود ساخته شده، چون فردوسی در آن زمان زنده نبود و دخترش نیز این هدیه را نپذیرفته بود. اگرچه این روایت در نسخه‌های اصلی سفرنامه ناصرخسرو وجود ندارد، اما سید حسن تقی‌زاده در کتاب «تحقیقی در احوال ناصر خسرو قبادیانی» احتمال درستی آن را مطرح کرده است.

تئودور نلدکه، خاورشناس بزرگ آلمانی و نویسنده کتاب تاریخ قرآن، در ابتدا با توجه به شواهد، این داستان را پذیرفت، اما بعدها نظر خود را تغییر داد و از آن عقب نشینی کرد.

فردوسی از نگاه دیگر:

فردوسی در خانواده‌ای از زمینداران اصیل ایرانی متولد شد. او در دوره‌ای به دنیا آمد که حکومت سامانیان بر ایران حکمرانی می‌کرد. در آن زمان، جنبش ملی‌گرایی و هویت‌یابی در میان ایرانیان در حال شکل‌گیری بود. پادشاهان سامانی به زبان فارسی علاقه داشتند و از آن پشتیبانی می‌کردند. این حمایت‌ها باعث شد فضای مناسبی برای رشد زبان فارسی و فرهنگ ایرانی ایجاد شود. فردوسی در چنین فضایی پرورش یافت و تحت تأثیر آن قرار گرفت.

او از تلاش‌های پیشینیان خود، به ویژه کسانی که در سده‌های سوم و چهارم هجری برای تقویت زبان فارسی کوشیده بودند، الهام گرفت. با استفاده از میراث ارزشمند آنان، فردوسی موفق شد اثر بزرگی خلق کند که در تاریخ بی‌همتا و بسیار درخشان است.

با نگاهی به نوشته‌های باقی‌مانده از فردوسی و بررسی دانش او، می‌توان فهمید که او با زبان عربی نیز آشنایی داشت، اما توانایی سرودن شعر به این زبان را نداشت و نتوانست اثر منظومی به عربی از خود به جا بگذارد.

شاهنامه بایسنقری یک نسخه بسیار ارزشمند و نقاشی‌دار از شاهنامه است که به دستور شاهزاده بایسنقر میرزا ایجاد شد و به همین دلیل به این نام شهرت یافت. این کتاب، مشهورترین شاهنامه مصور در جهان است. در مقدمه این نسخه، از فردوسی با عنوان “حکیم” یاد شده که به باور برخی، اشاره به فلسفه و عرفان ایران باستان دارد.

فردوسی پیرو مذهب شیعه بود و در شاهنامه، فرهنگ ایران قبل از اسلام را با فرهنگ ایران پس از اسلام پیوند داد. با مطالعه شاهنامه می‌توان دریافت که او از آیین‌های باستانی ایران مانند زروانی، مهرپرستی و مزدیسنا تأثیر پذیرفته است، اگرچه برخی از پژوهشگران معتقدند این تأثیرات از منابعی نشأت می‌گیرد که فردوسی از آن‌ها استفاده کرده و به آن‌ها پایبند بوده است.

فردوسی در خانواده‌ای اصیل بزرگ شد و به دلیل ریشه‌ای که داشت، با فرهنگ و آیین‌های ایران باستان آشنا شد. علاقه او به این موضوع باعث شد که دانش خود را در این زمینه گسترش دهد. این دانش آن‌قدر عمیق شد که پایه‌های علمی شاهنامه را تشکیل داد و زمینه را برای خلق چنین اثر ارزشمندی فراهم کرد.

شعرهای فردوسی نه تنها زیبا و روان بودند، بلکه از پشتوانه علمی محکمی نیز برخوردار بودند. به همین دلیل، نمی‌توان شاهنامه را صرفاً یک داستان تخیلی دانست، زیرا این نگاه، از ارزش واقعی آن می‌کاهد.

فردوسی بر این باور بود که خرد، اساس همه نیکی‌ها و زیبایی‌هاست. زیرا تنها با اندیشیدن می‌توان خوب را از بد تشخیص داد و راه درست را انتخاب کرد. اگر راه درست را برگزینیم، هم در این جهان زندگی خوبی خواهیم داشت و هم در آخرت به رستگاری خواهیم رسید.

فردوسی با دقت و ظرافت منابع خود را بررسی می‌کرد و بهترین آن‌ها را برمی‌گزید. مهم‌ترین منبع الهام او، کتاب شاهنامه ابومنصوری بود. او از میان انبوه اطلاعاتی که در اختیار داشت، مطالبی را انتخاب می‌کرد که از اصالت بیشتری برخوردار بودند و مردمان بیشتری را در بر می‌گرفتند. هدف او این بود که خود و اثرش در خاطر ایرانیان، ترکان و هندیان زنده بماند و توجه آنان را جلب کند.

سلطان محمود غزنوی و فردوسی:

فردوسی از کشاورزان طوس بود، او فردی دانا و اهل درایت بود که به علم و دانش علاقه زیادی داشت، این علاقه به علم و دانش در کنار علاقه به فرهنگ ایران زمین باعث شد که او داستان‌های پیشینیان را مطالعه کرده و کتابی با این موضوع بنویسد، فردوسی تمام تلاش خود را کرد تا تاریخ اساطیری ایران را به صورت نظم یا همان شعر درآورده و آن را به بهترین شکل به رشته تحریر درآورد، او برای این کار به وقت و هزینه زیادی احتیاج داشت بنابراین وی نزدیک به سی سال از عمر و هزینه خود را روی فرهنگ ایران گذاشت تا اینکه توانست شاهنامه را بسراید.

حکیم فردوسی شرح حال خود را در سرودن شاهنامه چنین بیان می‌کند:

بسی رنج بردم در این سال سی

عجم زنده کردم بدین فارسی

بناهای آباد گردد خراب

ز باران و از تابش آفتاب

پی افکندم از نظم کاخی بلند

که از باد و باران نیابد گزند

فردوسی سرودن شاهنامه را پیش از دوران سلطنت سلطان محمود آغاز کرده بود. او در حین سرودن شاهنامه، به مرور زمان، ثروت و جوانی خود را از دست داد و دچار فقر و تنگدستی شد. تنگدستی و فقر، فردوسی را به این فکر انداخت که شاهنامه را به نام سلطان محمود درآورد تا از این طریق علاوه بر حفظ اثر خود در کتابخانه سلطنتی، سلطان نیز او را تامین مالی کند و به او پاداش دهد، به همین دلیل فردوسی شاهنامه را به نام سلطان محمود کرد و به سمت غزنه پایتخت غزنویان حرکت کرد تا شاهکاری که خلق کرده بود را ارائه کند، دریغ از اینکه نمی‌دانست سلطان محمود به تاریخ و فرهنگ علاقمند نبوده و بیشتر به اشعاری که در مدح و ستایش پادشاهان نوشته می‌شوند علاقمند است به همین دلیل وی شاهنامه را آنطور که باید ستایش نکرد و قدر او را چنان که شایسته بود، ندانست و او را سبک و بی‌ارزش کرد.

دلایل متفاوتی از سمت منابع گوناگون ارائه شده است و هر یک دلیل اینکه سلطان محمود، فردوسی و شاهنامه‌اش را آنطور که شایسته بود، ستایش نکرد را متفاوت ذکر کرده‌اند. برخی بر این باورند که رقیبان و شاعران هم دوره فردوسی به فردوسی حسادت کرده و با بدگویی از فردوسی، تلاش کردند تا نظر سلطان را راجع به فردوسی خراب کنند تا سلطان به او بی‌توجهی کرده و به آنها توجه نماید. برخی دیگر نیز بر این عقیده‌اند که فردوسی پیرو مذهب شیعه و سلطان محمود پیرو مذهب سنی بود و احترامی برای شیعیان قائل نبود، به همین دلیل سلطان محمود شاهنامه را اثری ارزشمند ندانسته و بر فردوسی خشم گرفت و گفت:

شاهنامه خود هیچ نیست به جز حدیث رستم و اندر سپاه من، چند هزار مرد چون رستم است.

فردوسی هیچ قصد و نیت ناشایستی از انجام این کار نداشت، تنها هدف او این بود که کتابی که برای نگارشش سالیان زیاد از عمر و جوانی اش را صرف کرده است، حفظ کرده و کاری کند که بعد از مرگش و در اثر گذر زمان به فراموشی و نابودی دچار نشود، هدف دیگری که فردوسی از این کار داشت تامین مالی زندگی‌اش بود و همه این‌ها باعث شد که او کتابش را به سلطان محمود غزنوی تقدیم کند و با چنین ناملایماتی روبرو شود.

فردوسی از بی‌توجهی و رفتار ناشایست و تحقیرآمیز سلطان محمود ناراحت و آزرده خاطر شد و ابیاتی را در حجو و نکوهش سلطان محمود سرود و از ترس اینکه دوباره مورد ظلم و ناملایمتی قرار گیرد، غزنه را ترک کرد و مدتی را در شهرهای هرات و طبرستان و ری سپری کرد و از شهری به شهر دیگر می‌رفت.

فردوسی در این باره چنین سرود:

آیا شاه محمود کشورگشاست

ز کس گر نترسی، بترس از خدا

تو بد دین و بد کیش خوانی مرا

منم شیر نر، میش خوانی مرا

یکی بندگی کردم ای شهریار

که ماند ز تو در جهان یادگار

چو بر باد دادند گنج مرا

نشد حاصلی سی و پنج مرا

شنیدم که شه، مطبخی زاده است

به جای طلا، نقره ام داده است

اگر شاه را، شاه بودی پدر

به سر برنهادی مرا تاج زر

و گر مادر شاه، بانو بدی

مرا سیم و زر تا به زانو بدی

پرستارزاده نیاید به کار

و گرچند دارد پدر شهریار

بعد از گذشت چند سال، سلطان محمود از رفتار خود پشیمان شد و دستور داد برای فردوسی هدایایی بفرستند و از او قدردانی کنند، او قصد داشت گذشته را جبران کند و از این طریق از فردوسی دلجویی کند و پشیمانی اش را ابراز کند اما حیف که ایشان اندکی دیر اقدام کردند چون در همان روز فردوسی وفات یافت و دختر فردوسی نیز هدیه سلطان محمود غزنوی را بازپس فرستاد و استقبالی از آن نکرد.

از آن روز به بعد شاهنامه جزو مهم‌ترین کتاب‌ها برای فارسی زبانان و ایرانی تباران قرار گرفت چون شاهنامه به زیبایی هرچه تمام‌تر از تاریخ و فرهنگ ایران سخن می‌گفت و آن را به تصویر می‌کشید.

شاهنامه نه تنها بزرگترین مجموعه شعر بازمانده از عصر سامانیان و غزنویان بود بلکه عظیم‌ترین میراث فرهنگی و تاریخی بود که از دوران قدیم ایران بر جای مانده بود، فردوسی بسیار وطن پرست و وطن دوست بود و به میهن خود عشق می‌ورزید، او عاشق ایران بود و همین علاقه را پایه و اساس نوشته‌هایش قرار داد.

ستایش سلطان محمود در شاهنامه:

فردوسی در زمان سرودن شاهنامه، هر فرصتی را برای تمجید از سلطان محمود غزنوی غنیمت شمرد. او بیش از هر کس دیگری که نامش در شاهنامه آمده، به ستایش سلطان محمود پرداخته است. اگرچه دیگرانی نیز در این کتاب ستوده شده‌اند، اما بیشتر این تحسین‌ها در لابه‌لای ابیاتی است که ویژهٔ سلطان محمود سروده شده است.

تعداد این ابیات در مدح سلطان محمود به حدود ۲۵۰ بیت می‌رسد که برخی از آن‌ها اغراق‌آمیز و بزرگ‌نمایی شده به نظر می‌رسند. نام کامل سلطان، ابوالقاسم محمود بن ندیم بوده و فردوسی بارها—نزدیک به سی بار—هم به نام و هم به کنیهٔ او (ابوالقاسم) در شاهنامه اشاره کرده است. با این حال، صداقت و صمیمیتی که در اشعار مربوط به ستایش منصور بن ابومنصور محمد دیده می‌شود، هرگز با ابیات مدح سلطان محمود قابل مقایسه نیست و آن میزان خلوص و صفا در ستایش‌های مربوط به سلطان وجود ندارد.

فردوسی در ضمن این اشعار، پندها و سفارش‌هایی نیز به سلطان محمود می‌دهد. برخی از پژوهشگران معتقدند دلیل این همه تمجید، امید فردوسی به حمایت مادی سلطان و دریافت پاداشی درخور اثر بزرگش، شاهنامه، بوده است؛ اما در هیچ جای کتاب نشانه‌ای از دریافت چنین کمکی دیده نمی‌شود.

گروهی دیگر دلیل این ستایش‌ها را متفاوت می‌دانند. به باور آنان، فردوسی در شاهنامه به شرح داستان نیاکان خود و پیروزی‌های آنان بر خاندان‌های ترک‌تبار پرداخته بود. او برای آنکه در قلمرو سلطان محمود—که خود ترک‌تبار و سلطانی مقتدر و سنی‌مذهب بود—در امان بماند، تنها چند راه پیش رو داشت: یا زادگاهش را ترک کند، یا پس از به قدرت رسیدن محمود، از ادامهٔ سرایش شاهنامه دست بکشد. از آنجا که هیچ یک از این کارها برایش ممکن نبود، تصمیم گرفت شاهنامه را به نام محمود غزنوی کند و او را با زیباترین واژه‌ها توصیف نماید تا بدین وسیله، هم خود را از گزند در امان نگه دارد و هم مانع بدبینی و تمسخر سلطان نسبت به کارش شود.

دختر ابوالقاسم فردوسی

حکیم ابوالقاسم فردوسی هشتاد و چهار سال زندگی پرباری داشت و از هر لحظه عمرش به خوبی استفاده کرد. او در یک خانواده اصیل و مرفه در خراسان متولد شد که به آنها «دهقان» می‌گفتند. با این حال، اطلاعات دقیق و کامل درباره زندگی خصوصی او بسیار اندک است. بر اساس پژوهش‌های انجام شده، می‌دانیم که فردوسی همسر و دو فرزند داشته، اما نام آن‌ها در تاریخ ثبت نشده است.

پژوهشگران و ادیبان بزرگی مانند حبیب یغمایی و محمدتقی بهار، با استناد به بخش‌هایی از شاهنامه مانند داستان بیژن و منیژه، همسر فردوسی را زنی بااصول، دانش‌دوست و اهل هنر توصیف کرده‌اند. این بانوی فرهیخته برای فردوسی دو فرزند به دنیا آورد: یک پسر که متأسفانه در سی و هفت‌سالگی و در زمان حیات پدرش درگذشت و فرزندی از خود به جای نگذاشت، و یک دختر که پس از مرگ پدرش زنده ماند و به دلیل کارهای نیکش در تاریخ ماندگار شد، هر چند نامش برجای نماند.

دختر فردوسی را می‌توان در زمره زنان نیکوکار و بزرگواری مانند گوهر شاد بیگم و پریزاد دانست که آثار خیرخواهانه‌شان هنوز در گوشه و کنار خراسان دیده می‌شود.

پس از وفات فردوسی، سلطان محمود غزنوی که پیش از این پاداش promised را به او نداده بود، مبلغی را برای خانواده او ــ که در آن زمان تنها دخترش زنده بود ــ فرستاد. اما دختر فردوسی این پاداش را نپذیرفت و تصمیم گرفت آن را در راه کارهای خیریه هزینه کند تا ثوابش به روح پدرش برسد و خود نیز در آخرت از پاداش آن بهره‌مند شود.

از جمله کارهای نیکی که از دختر فردوسی به یادگار مانده، می‌توان به کاروانسرای ماهی، سد گلستان و پل رودخانه کشف‌رود اشاره کرد.

آثار

تنها شعری که با قطعیت می‌توان آن را از سروده‌های اصلی فردوسی دانست، کتاب شاهنامه است.
شاهنامه یکی از معروف‌ترین و محبوب‌ترین آثار فردوسی و از برترین کتاب‌های ادبیات فارسی به شمار می‌رود.
فردوسی نگارش شاهنامه را در سال ۳۸۴ هجری قمری، یعنی سه سال قبل از آغاز پادشاهی سلطان محمود غزنوی، به پایان رساند و سپس در ۲۵ اسفند سال ۴۰۰ هجری قمری، مطابق با ۸ مارس ۱۰۱۰ میلادی، در سن هفتاد و یک سالگی، نسخه دوم آن را کامل کرد.
شعرهای دیگری نیز به فردوسی نسبت داده شده‌اند، اما اغلب آن‌ها فاقد سند معتبر هستند و نمی‌توان با اطمینان گفت که توسط او سروده شده‌اند. یکی از این آثار مشهور، مثنوی یوسف و زلیخا است.
اثر دیگری که گاهی به فردوسی نسبت می‌دهند، قطعه‌ای با نام هجونامه است که در آن سلطان محمود غزنوی مورد انتقاد قرار گرفته است.
بر اساس کتاب‌شناسی فردوسی و شاهنامه، ایرج افشار ـ پژوهشگر تاریخ و فرهنگ ایران، ادیب، ایران‌شناس، کتاب‌شناس، نسخه‌پژوه، نویسنده و استاد دانشگاه ایرانی ـ با در نظر گرفتن آثاری که تا سال ۱۳۸۵ به فردوسی منسوب شده (از جمله یوسف و زلیخا)، تعداد ۵۹۴۲ اثر مختلف در این زمینه ثبت کرده است.

موضوع داستان‌های شاهنامه:

شاهنامه کتابی بسیار ارزشمند و باشکوه است که از مهم‌ترین آثار ادبی و فرهنگی ایران و جهان به شمار می‌آید.
این کتاب سرگذشت پیروزی‌ها، شکست‌ها و رشادت‌های ایرانیان را از روزگاران بسیار قدیم، از زمان نخستین پادشاه یعنی کیومرث، تا پایان حکومت ساسانیان به دست اعراب در سده هفتم میلادی روایت می‌کند. همچنین در شاهنامه به نبردها و درگیری‌های ایرانیان با همسایگانشان مانند هندیان در شرق، تورانیان در شمال شرق، رومیان در غرب و شمال غرب و تازیان در جنوب غرب نیز پرداخته شده است.

بسیاری از روایت‌های شاهنامه پشت سر هم و در یک خط زمانی مرتبط قرار دارند و به رویدادهای تاریخی و افسانه‌های کهن می‌پردازند. با این حال، داستان‌های مستقل و پراکنده‌ای نیز در این کتاب وجود دارند که به ترتیب تاریخی وابسته نیستند؛ مانند داستان‌های زال و رودابه، رستم و سهراب، بیژن و منیژه، بیژن و گرازان و هفتواد.

بعضی از این داستان‌ها، مانند رستم و سهراب، از شاهکارهای بی‌چون و چرای ادبیات جهان هستند و جایگاه والا و ویژه‌ای دارند.

زمینه تاریخی شاهنامه:

در سده‌های دوم و سوم هجری، بسیاری از مردم ایران، از جمله بزرگان و خاندان‌های اصیل و قدیمی، برای زنده نگاه داشتن فرهنگ و سنت‌های دیرینه ایران و برای رسیدن به حکومتی مستقل و آزاد، بسیار کوشیدند و قیام کردند.

همزمان با این جنبش، کتاب‌های مهمی مانند خدای‌نامه (که کتاب شاهان است و مهمترین اثر تاریخی دوره ساسانی به شمار می‌رود و در آن نام پادشاهان و رویدادهای تاریخ ایران همراه با داستان‌های افسانه‌ای ثبت شده؛ البته اصل این کتاب که به زبان پهلوی نوشته شده بود، امروز در دسترس نیست) و دیگر کتاب‌های پهلوی، به دست افرادی مانند ابن‌مقفع (نویسنده و مترجم بزرگ ایرانی که آثار زیادی را از فارسی میانه به عربی ترجمه کرد) و با پشتیبانی خاندان‌های ایرانی قدرتمندی مانند برمکیان و خاندان سهل (که در دربار عباسیان نفوذ زیادی داشتند و برخی نسب آنان به پادشاهان باستانی ایران می‌رسد) به عربی ترجمه شد. این فرآیند حدود صد سال طول کشید تا این آثار در سراسر ایران پخش و شناخته شود.

بر اساس پژوهش‌های مرتضی راوندی (تاریخ‌دان معاصر ایران)، صفاریان و یعقوب لیث، بنیانگذار این سلسله، نقش مهمی در گسترش زبان و ادبیات فارسی داشتند. با به قدرت رسیدن سامانیان، به ویژه در دوره حکومت نصر بن احمد (سومین امیر سامانی) که به گفته ریچارد فرای (ایران‌شناس مشهور آمریکایی)، دوران طلایی این حکومت بود، همه این ارزش‌های فرهنگی جمع‌آوری و مورد توجه قرار گرفت. در نتیجه، بخارا مرکز بزرگان و اندیشمندان شد؛ افرادی مانند خاندان جیهانی (که در دستگاه سامانیان وزارت و مناصب مهم داشتند و از خانواده‌های شناخته‌شده ایرانی در نزدیکی بخارا بودند) و خاندان بلعمی (که از خاندان‌های ایرانی خراسان بودند و در پرورش فرهنگ ایرانی و زبان فارسی بسیار کوشیدند و علاوه بر مقام علمی، گاه وزارت و فرماندهی سپاه را نیز بر عهده داشتند) و دانشمندانی چون ابوطیب مصعبی (ادیب، شاعر و سیاستمدار از خراسان بزرگ) در آنجا گرد آمدند.

ریچارد فرای اشاره می‌کند که شمار شاعران آن دوره، بر اساس کتاب‌هایی مانند یتیمةالدهر ثعالبی و لباب‌الالباب محمد عوفی، بسیار چشمگیر و قابل توجه است. دربار نصر بن احمد مملو از عالمان دینی، شاعران و تاریخ‌دانان نامدار بود. در آن زمان، کتاب‌های بسیاری به فارسی و عربی نوشته شد و کتابخانه بخارا مورد استفاده دانشمندان بزرگی مانند ابن‌سینا قرار گرفت.

در این دوره، اختلاف طبقاتی به کمترین حد خود رسید و این شرایط، بستری مناسب برای پیشرفت فراهم کرد. سامانیان با اقدامات خود نشان دادند که اسلام تنها به زبان عربی محدود نیست و می‌تواند به فرهنگی جهانی تبدیل شود. در این زمان، نوشته‌های دینی و غیردینی از عربی به فارسی دری ترجمه شد؛ برای نمونه، بلعمی تاریخ طبری را به فارسی برگرداند و کتاب‌های زیادی در زمینه پزشکی نوشته شد و خوارزمی نیز دایرةالمعارفی گردآوری کرد.

در این عصر، جایگاه شاعران و نویسندگان بسیار ارتقا یافت و مورد احترام بیشتری قرار گرفتند. در زمان نوح دوم سامانی، کار ترجمه به اوج خود رسید. او به دقیقی (شاعری که پیش از فردوسی کوشید تا داستان‌های ملی ایران را به شعر درآورد) دستور داد تا تاریخ ایران پیش از اسلام را به نظم درآورد، اما این کار با کشته شدن دقیقی ناتمام ماند و بعدها فردوسی این مأموریت را به پایان رساند و با این کار، زبان فارسی میانه را از فراموشی نجات داد.

در روزگار فردوسی، اگرچه از شدت جنبش شعوبیه (نهضتی که ایرانیان برای حفظ هویت خود در برابر سلطه اعراب پدید آوردند) کاسته شده بود، اما هنوز بسیاری از ایرانیان میهن‌دوست، دلبسته فرهنگ و آیین گذشتگان خود بودند.

به گفته قطب‌الدین راوندی (از عالمان شیعه سده ششم هجری)، این رویدادها سبب شد تا بسیاری از دانشمندان و نویسندگان ایرانی برای حفظ تاریخ کهن ایران گام بردارند. آنان همه نوشته‌های تاریخی، ادبی و اجتماعی را که از آسیب در امان مانده بود، گردآوری کردند و زمینه را برای نوشتن کتاب‌های تاریخی و شاهنامه فراهم ساختند.

ابوالموید بلخی، شاعر و نویسنده دوره سامانی، شاهنامه را به نثر نوشت که به نام‌های شاهنامه بزرگ، شاهنامه مویدی و شاهنامه بوالمؤید نیز شناخته می‌شود. مسعود مروزی، شاعر اواخر سده سوم و اوایل سده چهارم هجری، نخستین کسی بود که شاهنامه‌ای منظوم به زبان فارسی سرود.

فردوسی از کودکی شاهد کوشش اطرافیانش برای پاسداری از ارزش‌های کهن سرزمینش بود. او در چنین فضایی پرورش یافت و همزمان با رشد جسمی، فکر و روحش نیز با فرهنگ و ادب آمیخته شد و به فرهیختگی رسید. به همین دلیل، این راه را ادامه داد و شاهکاری بی‌همتا به نام شاهنامه آفرید.

آرامگاه

آرامگاه فردوسی، محل به خاک سپاری حکیم ابوالقاسم فردوسی، در شهر طوس قرار دارد. طراحی و بازسازی این بنا را هوشنگ سیحون، استاد برجسته معماری و رئیس اسبق دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، بر عهده داشت. او در کار خود از طرح اولیه‌ای که کریم طاهرزاده بهزاد (مهندس و معمار ایرانی و از مبارزان دوره مشروطه در تبریز) تهیه کرده بود استفاده کرد و تنها تغییراتی جزئی در ابعاد و تزئینات آن ایجاد نمود.

حسین لرزاده، معمار و هنرمند ایرانی، مسئول اجرای ساختمان آرامگاه بود. همچنین حسین حجارباشی زنجانی و تقی دورودیان به ترتیب ناظر و مدیر کارهای ساختمانی این پروژه محسوب می‌شدند.

آرامگاه فردوسی در سال ۱۳۱۳ خورشیدی (مصادف با ۱۹۳۴ میلادی) افتتاح شد.

تاریخ دقیق درگذشت فردوسی به طور قطعی مشخص نیست؛ اما آنچه مسلم است، این است که او در روزگار سختی و تحت شرایط مالی دشواری از دنیا رفته است. بر اساس روایت حکیم نظامی گنجوی، شاعر نامدار سده ششم قمری، مرگ فردوسی همزمان با زمانی بود که سلطان محمود غزنوی قصد داشت از او به خاطر زیر پا گذاشتن وعده‌اش عذرخواهی کند و پاداشی برای سرایش شاهنامه به او بپردازد.

در بسیاری از منابع آمده که فردوسی در سال ۴۱۶ قمری درگذشت. از آنجا که در آن زمان، دفن مسلمانان شیعه در گورستان عمومی طوس ممنوع بود، اجازه ندادند پیکر او در آنجا به خاک سپرده شود. در نتیجه، او در حیاط خانه شخصی خودش به خاک سپرده شد. یکی از فرمانروایان محلی غزنویان نیز بنای یادبودی بر مزار او ساخت. با گذشت زمان، این آرامگاه رو به خرابی رفت تا اینکه در دوره پهلوی و به دستور رضاشاه، انجمن میراث ملی از سال ۱۳۰۷ تا ۱۳۱۳ خورشیدی آن را کاملاً بازسازی کرد.

در سال ۱۳۱۳ و همزمان با مراسم «هزاره فردوسی» (مجموعه‌ای از برنامه‌های فرهنگی که به مناسبت هزارمین سال تولد فردوسی در تهران، طوس و دیگر شهرهای ایران برگزار شد و یکی از مهم‌ترین رویدادهای علمی و فرهنگی ایران در دوره معاصر به شمار می‌رود)، از آرامگاه تازه‌ساز فردوسی پرده‌برداری شد.

در سال ۱۳۴۸، هوشنگ سیحون — معمار، طراح، نقاش و پیکره‌ساز سرشناس ایرانی که طراحی آرامگاه‌های بوعلی سینا، خیام، نادرشاه افشار، فردوسی و کمال‌الملک را در کارنامه دارد — طرح آرامگاه را تکمیل کرد و شکل کنونی بنا حاصل طراحی اوست.

امروزه آرامگاه فردوسی در فاصله ۲۰ کیلومتری شمال غرب مشهد، در جاده منتهی به کلات نادری و نزدیک به شهر تاریخی طابران و بقعه هارونیه واقع شده است. روستای پاژ، زادگاه فردوسی، که امروزه با نام «فاز» شناخته می‌شود، در ۲۸ کیلومتری این آرامگاه قرار دارد.

مجسمه فردوسی که در آرامگاه نصب شده، اثر ابوالحسن صدیقی، نقاش و مجسمه‌ساز نامدار ایرانی و از شاگردان کمال‌الملک است. تندیس میدان فردوسی در تهران نیز از کارهای برجسته او به شمار می‌رود که از ارزش هنری بسیار بالایی برخوردار است و یک شاهکار هنری محسوب می‌شود.

محمدرضا شجریان، موسیقی‌دان و خواننده بزرگ موسیقی ایرانی، که از او با عنوان «استاد آواز ایران» و «خسرو آواز ایران» یاد می‌شود، در تاریخ ۱۹ مهرماه ۱۳۹۹ در محوطه آرامگاه فردوسی به خاک سپرده شد.

درگذشت و آرامگاه:

برای چهار قرن پس از درگذشت فردوسی، هیچ سند معتبری که به تاریخ دقیق مرگ او اشاره کند وجود ندارد. اولین نوشته‌ای که در این مورد سخن گفته، مقدمه‌ای است که در نسخه بایسنقری شاهنامه آمده و سال ۴۱۶ هجری قمری را به عنوان سال وفات فردوسی ذکر کرده است. با این حال، امروزه محققان این دیباچه را قابل اعتماد نمی‌دانند و محتوای آن را رد می‌کنند، چرا که این نوشته هیچ منبع معتبر دیگری را نام نبرده و برای ادعای خود دلیل محکمی ارائه نداده است.

بعدها، تذکره‌نویسان —که به گردآوری شرح حال و آثار شاعران می‌پردازند— نیز همین تاریخ را تکرار کردند. حمدالله مستوفی و فصیح خوانی هم همین نظر را داشتند. اما نظامی عروضی با استناد به داستان وزارت حسنک میکان و پشیمانی محمود از رفتارش با فردوسی، سال درگذشت او را ۴۱۱ هجری قمری می‌داند. محمد امین ریاحی نیز با توجه به اشاره‌های فردوسی به کهولت سن و ناتوانی، نتیجه گرفته که وی بین سال‌های ۴۰۵ و ۴۱۱ هجری قمری از دنیا رفته است. در مقابل، همایون فرخ با در نظر گرفتن تولد فردوسی در سال ۳۱۳ هجری قمری و با فرض عمری ۷۲ یا ۷۳ ساله، سال مرگ او را ۳۸۵ یا ۳۸۶ هجری قمری ثبت کرده است.

به دلیل گرایش‌های مذهبی فردوسی و شیعه بودن او، اجازه ندادند پیکرش در قبرستان مسلمانان دفن شود. به همین خاطر، او را در باغ شخصی‌اش —درون شهر طابران طوس و نزدیک دروازه شرقی رزان— به خاک سپردند. آرامگاه او به مرور به زیارتگاه اهل دانش و معرفت تبدیل شد و با وجود تخریب‌های مکرر، هر بار دوباره بازسازی می‌شد.

گفته می‌شود اولین بنای ساخته شده بر مزار فردوسی، به دستور ارسلان جاذب، سپهدار طوس در همان دوره، بنا شد و نام او نیز در دیباچه شاهنامه آمده است. سال‌ها بعد، عبیدالله خان ازبک که دشمنی آشکاری با شیعیان داشت، بین سال‌های ۹۳۱ تا ۹۳۷ هجری قمری دستور تخریب آرامگاه را صادر کرد. قاضی نورالله شوشتری، عالم و شاعر شیعه دوره صفوی، نیز زمانی از این آرامگاه دیدن کرد.

در دوران صفویان، با رونق گرفتن شهر مشهد و مناطق اطراف آن، آرامگاه ویران شده فردوسی نیز دوباره ساخته شد. بعدها بین سال‌های ۱۳۰۷ تا ۱۳۱۳ خورشیدی، به دستور رضاشاه، بازسازی و مرمت اساسی روی آن انجام گرفت. طراحی اولیه این بنا را آندره گدار، معمار و باستان‌شناس فرانسوی، بر عهده گرفت و طرح او به شکل هرمی شبیه اهرام مصر بود؛ اما این طرح مورد پذیرش ذکاءالملک فروغی، رئیس انجمن آثار ملی، قرار نگرفت و تصمیم بر این شد که یک معمار ایرانی با الهام از معماری اصیل ایرانی کار را ادامه دهد.

حسین لرزاده، معمار برجسته ایرانی، مأمور طراحی و اجرای آرامگاه فردوسی شد. او در مدت هجده ماه، پروژه را به پایان رساند و آرامگاه را همزمان با جشن هزاره فردوسی آماده کرد. از آنجا که فردوسی پیرو مذهب شیعه بود، لرزاده در بالای ضریح، چهار کاسه به نشانه ارکان اربعه شیعه نصب کرد که متأسفانه در مرمت‌های بعدی این بخش از بنا تخریب شد. سال‌ها بعد در دهه ۳۰ خورشیدی، هوشنگ سیحون استحکام‌بندی این آرامگاه را بر عهده گرفت.

خلاصه توضیحات:

نام: آرامگاه فردوسی
کشور: ایران
استان: خراسان رضوی
شهرستان: مشهد
منطقه: طوس، ناحیه دوازده مشهد
زمان ساخت: دوره پادشاهی ایران
سازنده: انجمن آثار ملی (این انجمن که بعدها به انجمن آثار و مفاخر فرهنگی تغییر نام داد، یک نهاد فرهنگی است که در سال ۱۳۰۱ توسط گروهی از فرهیختگان ایرانی با هدف نگهداری از یادگارهای تاریخی ایران و شناساندن آنها در تهران پایه‌گذاری شد)
مالک فعلی: سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری. این سازمان دیگر فعال نیست و بین سال‌های ۱۳۸۲ تا ۱۳۹۸ زیر نظر معاون رئیس جمهور در زمینه میراث تاریخی، صنایع دستی و گردشگری فعالیت می‌کرد.
شماره ثبت: ۱۱۷۶
تاریخ ثبت ملی: ۱۸ آذر ۱۳۵۴
امکان بازدید: دارد.

آرامگاه فردوسی چندین بار در طول تاریخ ساخته شده و سپس ویران گشته است.
بر اساس نوشته‌های پژوهشگران ایرانی و خارجی در دویست سال گذشته، مقبره فردوسی در گذشته بنایی ساده و کوچک در میان مزارع گندم توصیف شده است. بعدها، در شروع سده چهاردهم خورشیدی (این سده از اول فروردین ۱۳۰۱ آغاز و در پایان اسفند ۱۴۰۰ به پایان رسید) و همزمان با شکل‌گیری احساسات ملی‌گرایانه در ایران (ملی‌گرایی، اندیشه و جنبشی است که برای پیشبرد منافع یک ملت تلاش می‌کند)، کوشش‌ها برای ساختن آرامگاهی درخور فردوسی دوباره آغاز شد.

مساحت امروزی این مجموعه نزدیک به شش هکتار (هر هکتار معادل ده هزار متر مربع است) می‌باشد و شامل یک باغ، حوضچه، تندیسی از فردوسی ساخته‌ی ابوالحسن صدیقی در ورودی، بنای اصلی آرامگاه، ساختمان‌های اداری، کتابخانه، موزه، آرامگاه مهدی اخوان ثالث (شاعر، نویسنده و پژوهشگر موسیقی ایرانی) و آرامگاه محمدرضا شجریان است. در مورد طراحی درونی بنا نیز باید به کارهای کاشی‌کاری، نقش‌های برجسته سنگی الهام‌گرفته از داستان‌های شاهنامه و همچنین سنگ‌نوشته‌هایی از شعرهای فردوسی و دیگران اشاره کرد.

این بنا در تاریخ ۱۸ آذر ۱۳۵۴ با شماره ثبت ۱۱۷۶ در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.

جایگاه کنونی:

مجموعه فرهنگی باغ آرامگاه فردوسی در منطقه طوس، در شمال غربی مشهد واقع شده است. این مکان بین دو روستای طوس سفلی و اسلامیه قرار دارد و دسترسی به آن از طریق جاده‌ای فرعی که از بزرگراه مشهد به قوچان منشعب می‌شود، امکان‌پذیر است. این آرامگاه در نزدیکی شهر قدیمی طابران و بنای تاریخی هارونیه ساخته شده است. همچنین روستای پاژ، که زادگاه فردوسی است، در فاصله ۲۸ کیلومتری از این آرامگاه قرار دارد.

پیشینه آرامگاه:

احتمالاً شنیده‌اید که به خاطر شیعه بودن فردوسی، اجازه ندادند پیکر او را در قبرستان رسمی دفن کنند. به همین دلیل، او را در باغ شخصی‌اش در شهر طابران طوس، نزدیک دروازه شرقی روستای رزان به خاک سپردند. آرامگاه او امروزه به مکانی برای زیارت علاقه‌مندان به فرهنگ و ادب تبدیل شده است. این آرامگاه بارها تخریب شده، اما هر بار دوباره بازسازی شده است.

در مقدمه شاهنامه بایسنقری سخنی از آرامگاه فردوسی به میان آمده، اما درستی آن کاملاً قطعی نیست. در این مقدمه گفته شده که اولین بنای ساخته شده روی آرامگاه، به دستور ارسلان جاذب، فرمانده نظامی سلطان محمود غزنوی و حاکم طوس در زمان فردوسی، بنا شده است. نام این شخص در آغاز شاهنامه نیز آمده است. او به دلیل ارادتی که به فردوسی داشت، سقف مقبره را به شکل گنبدی مدور ساخت.

آرامگاه فردوسی تا سال‌ها پس از مرگش پابرجا بود و نظامی عروضی در سال ۵۱۰ هجری قمری از آن بازدید کرد. می‌گویند در زمان حمله قوم غز در سال‌های ۵۴۸، ۵۵۲ و ۵۵۳ قمری و همچنین در تهاجم لشکر چنگیزخان و پسرش تولی خان در سال‌های ۶۱۷ و ۶۱۸، این بنا همچنان standing بود. اما در دوران حکومت گرگوز، امیر مغول (بین سال‌های ۶۳۸ تا ۶۴۱ قمری)، آرامگاه ویران شد تا مصالح آن برای ساختن یک قلعه مورد استفاده قرار گیرد.

بعدها در زمان غازان خان، امیری به نام ایسن قتلغ بنایی روی آرامگاه فردوسی ساخت و خانقاهی در کنار آن بنا کرد. (خانقاه به محل زندگی و گردهمایی صوفیان و درویشان گفته می‌شود). هرچه بود، ساخت این بنا باعث شد قبر فردوسی به کلی فراموش نشود.

آرامگاه فردوسی تا میانه‌های سده هشتم قمری مشخص و شناخته شده بود؛ چنانکه در کتاب “نزهه‌القلوب” حمدالله مستوفی به محل تقریبی آن اشاره شده و آمده که آرامگاه فردوسی در شرق طوس و نزدیک به قبر محمد غزالی و معشوق طوسی قرار دارد. همچنین در “تذکره الشعرا” دولتشاه سمرقندی نوشته شده که مدفن فردوسی در طوس و در جوار بنایی به نام عباسیه واقع است.

محمد طباطبایی بر این باور است که واژه “عباسیه” در واقع تغییر یافته نام “آیسن” است و منظور از بنای عباسیه همان خانقاهی است که ایسن قتلغ ساخته بود. محل کنونی این بنا، که حدود هشتصد متر با آرامگاه فعلی فاصله دارد، امروزه به نام “هارونیه” شناخته می‌شود.

عبیدالله خان ازبک، چهارمین فرمانروای خاندان شیبانی و برادرزاده شیبک خان، بارها به خراسان حمله کرد و مشهد را گرفت. او که علاقه‌ای به شیعیان نداشت، دستور تخریب آرامگاه فردوسی را صادر کرد.

سید نورالله حسینی مرعشی شوشتری، معروف به قاضی نورالله شوشتری، که از عالمان و شاعران شیعه دوره صفوی بود و در هند به شهادت رسید، گزارش می‌دهد که در حدود سال ۱۰۰۰ قمری از آرامگاه فردوسی دیدن کرده و محل آن کاملاً مشخص بوده و مردم از نقاط مختلف، به ویژه شیعیان، برای زیارت به آنجا می‌رفته‌اند.

ویلیام فریز، نماینده شرکت هند شرقی، در سال ۱۲۳۶ قمری از آرامگاه دیدن کرد و در گزارش خود آن را بنایی ساده با یک گنبد کوچک توصیف کرد.
پس از او، خوانیکوف، پژوهشگر و کنسول روسیه، گفت که هیچ اثری از آرامگاه نیافته است.
اگر به گزارش لرد کرزن، سیاستمدار انگلیسی، توجه کنیم، درمی‌یابیم که آرامگاه تا حدود سال ۱۲۵۴ قمری به همان شکل که ویلیام فریز دیده بود، وجود داشته، اما پس از آن ناپدید شده است.

والنتین ژوکوفسکی، خاورشناس روس، که درباره ایران و اسلام تحقیق می‌کرد، گفته است که در سال ۱۸۹۰ میلادی، آرامگاه زیر تلی از آجر و کاشی‌های شکسته پنهان بوده است.

مدتی بعد، عبدالوهاب آصف‌الدوله، حاکم خراسان، به دستور ناصرالدین شاه مأمور شد تا آرامگاه فردوسی را پیدا کند. او از چند فرانسوی که قبلاً آرامگاه را دیده بودند کمک خواست و در نهایت موفق شد محل دقیق آن را پیدا کند. او با این امید که در آینده بنای شایسته‌ای ساخته شود، به طور موقت دو اتاق در آنجا ساخت.

محمدتقی بهار (ملک‌الشعرا) در سال ۱۳۱۸ قمری از آنجا بازدید کرد و آن را زمینی آماده برای ساخت‌وساز یافت. او در سال ۱۳۰۲ شمسی (مصادف با ۱۳۴۱ قمری) در مقاله‌ای، آرامگاه را به صورت یک سکوی بدون سقف و محصور توصیف کرده بود.

تاریخچه ساخت و بازسازی:

در اوایل قرن چهاردهم خورشیدی، با رشد احساسات ملی در ایران، دانشمندان و روشنفکران خواستار آن شدند که دولت مقبره‌ای شایسته برای فردوسی، شاعر ملی و حافظ هویت و تاریخ ایران، بسازد.

عبدالحسین خان سردار معظم (تیمورتاش) نخستین کسی بود که گام‌های عملی برای این کار برداشت. او در ۱۲ مرداد ۱۳۰۳، به عنوان نماینده نیشابور در مجلس شورای ملی، پیشنهاد کرد بودجه‌ای برای ساخت آرامگاه فردوسی در نظر گرفته شده و مقدمات آن فراهم گردد.

متن پیشنهاد او به مجلس چنین بود:
«هر ملتی مکلف است که نسبت به مفاخر تاریخی خود ابراز علاقه‌مندی کرده و از بروز قدردانی خودداری نکند. قدر و رتبه حکیم ابوالقاسم فردوسی تنها مایه فخر ایران نبوده بلکه یکی از مفاخر بشریت محسوب می‌شود، بر کسی مستور نیست و سزاوار نخواهد بود که مدفنش تقریبا از بین رفته و محو شود و با سایر خرابه‌های شهر طوس تفاوتی نداشته باشد.»

ملک‌الشعرای بهار نیز که در آن زمان نماینده تبریز در مجلس بود، با نوشتن چندین یادداشت، بر ضرورت ساخت این آرامگاه پافشاری کرد. او از رضاخان، نخست‌وزیر وقت، خواست که با ساخت این بنا، عرق ملی خود را نشان دهد.

او نوشت: «در غیر این صورت، ما مردمان خراسان خود این کار را انجام خواهیم داد.»

متأسفانه تا پایان آن دوره مجلس، هیچ اقدام عملی برای تأمین هزینه‌ها انجام نشد. سرانجام در اول بهمن ۱۳۰۴، به پیشنهاد نماینده سبزوار (افسر)، قانونی تصویب شد که بر اساس آن، تمبری به یادبود هزاره فردوسی چاپ شود و درآمد حاصل از آن، صرف ساخت آرامگاه گردد.

مسئولیت ساخت به عهده “انجمن آثار ملی” گذاشته شد. این انجمن تازه تأسیس بود و شخصیت‌های بزرگی مانند حسن پیرنیا، حسن مستوفی، محمدعلی فروغی، حسین علا، سید حسن تقی‌زاده و حسن اسفندیاری در آن عضویت داشتند. انجمن کار خود را از اردیبهشت ۱۳۰۵ آغاز کرد و از ارباب کیخسرو شاهرخ (نماینده زرتشتیان) خواست تا محل دقیق دفن فردوسی را پیدا کند. مقبره در باغی متعلق به حاج میرزا محمدعلی قائم‌المقام التوله شناسایی شد و در نهایت، تختگاهی به ابعاد شش در پنج متر و به بلندی چهار متر به عنوان مدفن مشخص گردید.

حاج میرزا محمدعلی، این باغ ۲۳ هزار متر مربعی را به رضاشاه پیشکش کرد و رضاشاه نیز آن را به انجمن واگذار نمود. علاوه بر این، حسین ملک نیز هفت هزار متر مربع از زمین‌های اطراف را به انجمن بخشید و در نتیجه، مساحت کل مجموعه به سی هزار متر مربع رسید. بر اساس کتیبه‌ای در غرب مجموعه، در سال ۱۳۰۹، ۲۵۲۵۰ متر مربع دیگر توسط حاج میرزا محمدعلی و در سال ۱۳۴۵، ۲۵۳۷۵ متر مربع نیز توسط فرزندانش به این مجموعه اضافه شد. هزینه اولیه ساخت، حدود بیست و پنج هزار تومان برآورد شد.

انجمن آثار ملی به پیشنهاد ارباب کیخسرو، اقدام به چاپ برگه‌هایی برای جمع‌آوری کمک‌های مردمی یا برگزاری قرعه‌کشی کرد. اما تا ۳۰ خرداد ۱۳۰۶، تنها ۳۷۳۸ تومان جمع‌آوری شد.

در این تاریخ، ارباب کیخسرو که مسئول امور اداری و مالی مجلس بود، از مجلس درخواست کرد ۲۰ هزار تومان از بودجه خود را به این پروژه اختصاص دهد. مجلس در ۲۹ تیر موافقت کرد، به شرطی که ارباب کیخسرو personally بر هزینه‌ها نظارت کند و ساخت‌وساز حداکثر دو ماه پس از دریافت بودجه آغاز شود.

در ابتدا، طراحی آرامگاه به ارنست امیل هرتسفلد، باستان‌شناس آلمانی سپرده شد، اما طرح او پذیرفته نشد. سپس این وظیفه به کریم طاهرزاده بهزاد محول گردید که طرح او نیز رد شد. پس از رد دو طرح، تصمیم بر برگزاری یک مسابقه طراحی گرفته شد.

شرکت‌کنندگان این مسابقه عبارت بودند از: ارنست امیل هرتسفلد، آندره گدار (معمار فرانسوی)، نیکولای مارکوف (معمار گرجی) و کریم طاهرزاده بهزاد. در نهایت طرح طاهرزاده بهزاد انتخاب و در سال ۱۳۰۷ به تصویب انجمن رسید.

این طرح که به سبک معماری هخامنشی با ستون‌های بلند و در سه طبقه در میان یک باغ بزرگ بود، به مرحله اجرا رسید، اما پس از مدتی متوقف شد و نیاز به طراحی جدیدی احساس گردید. در این مرحله، از آندره گدار که در فرانسه بود، درخواست شد طرح جدیدی ارائه دهد.

اجرای طرح گدار به حدود شصت هزار تومان بودجه نیاز داشت، در حالی که کل مبلغ جمع‌آوری شده تا آن زمان کمی بیش از بیست و هفت هزار تومان بود که نوزده هزار تومان آن تا بهار ۱۳۰۸ خرج شده بود. ارباب کیخسرو که مصمم به اتمام پروژه بود، دوباره از دولت کمک خواست و موفق شد بیست هزار تومان از دولت و ده هزار تومان دیگر از مجلس دریافت کند.

تیمورتاش اصرار داشت که سقف بنا به شکل هرم باشد. بنابراین طرح گدار تغییر کرد و آرامگاه با سقفی هرمی ساخته شد. اما برخی از اعضای انجمن معتقد بودند این سقف، یادآور معماری مصری است. با تغییر شرایط سیاسی و کاهش نفوذ تیمورتاش، این سقف پذیرفته نشد و برداشته شد. در نتیجه، بار دیگر به یک طراحی جدید نیاز بود. این بار از کریم طاهرزاده بهزاد دعوت شد تا با تغییر طرح گدار، سقفی پلکانی را جایگزین سقف هرمی کند.

نقشه جدید در ۲۸ مهر ۱۳۱۲ توسط انجمن تصویب شد.

از حسین لرزاده خواسته شد تا بر ساخت این طرح جدید نظارت کند. ساخت بنا حدود هشت سال طول کشید و سرانجام در سال ۱۳۱۳، همزمان با جشن هزاره فردوسی به پایان رسید.

به دلیل آنکه آرامگاه از استحکام کافی برخوردار نبود، به تدریج نشست کرد و آسیب‌پذیر شد. بنابراین، بازسازی و مرمت آن به هوشنگ سیحون سپرده شد و این کار در سال ۱۳۴۷ به پایان رسید.

در سال‌های اخیر، توجه به بازسازی فضای بیرونی آرامگاه جلب شد. شهرداری و شورای پنجم شهر مشهد این موضوع را پیگیری کردند و پس از امضای تفاهمنامه‌ای بین شهردار سابق مشهد، رئیس شورای شهر و مدیرکل میراث فرهنگی خراسان رضوی در اردیبهشت ۱۳۹۷، پروژه‌هایی برای زیباسازی محیط اطراف آرامگاه در نظر گرفته شد. پس از سال‌ها که برنامه‌ای برای این منظور وجود نداشت، بخشی از امکانات ساخته شده در اطراف آرامگاه، در تاریخ ۱۹ تیر ۱۳۹۹ توسط محمدرضا کلایی، شهردار مشهد، افتتاح گردید.

ویژگی‌های معماری مجموعه:

وسعت کنونی آرامگاه فردوسی در حدود شش هکتار، یعنی معادل شصت‌هزار متر مربع است. این مجموعه شامل باغ آرامگاه، یک استخر با سی فواره است که در سه ردیف ده‌تایی چیده شده‌اند و با گل‌های نیلوفر تزئین شده‌اند. این سی فواره نماد سی سال تلاش بی‌وقفه فردوسی برای سرودن شاهنامه است. علاوه بر این، در این مجموعه بنای یادبود، ساختمان‌های اداری، کتابخانه، موزه و همچنین آرامگاه مهدی اخوان ثالث و محمدرضا شجریان قرار دارد.

ورودی اصلی آرامگاه در سمت جنوب مجموعه قرار گرفته است و از دو طرف استخر مقابل در ورودی، راه به سوی بنای آرامگاه ادامه می‌یابد. در جلوی این استخر، تندیسی از فردوسی که توسط ابوالحسن صدیقی ساخته شده، نصب شده است. موزه طوس یا موزه فردوسی نیز در بخش شمال غربی آرامگاه واقع شده است. این بنا که توسط هوشنگ سیحون طراحی و در سال ۱۳۴۷ ساخته شده، در یک طبقه و با الهام از معماری اصیل ایرانی طراحی و اجرا شده است.

معماری بیرونی آرامگاه:

آرامگاه فردوسی ساختمانی چهارگوش است که مساحت آن ۱۰۴۳ متر مربع می‌باشد. این بنا از هر طرف دارای پلکان است.

ساختمان آرامگاه به شکل یک مکعب ساده با ارتفاع هجده متر روی یک سکو قرار گرفته است. این مکعب از هفت بخش کوچکتر تشکیل شده که به شیوه‌ای خاص روی هم چیده شده‌اند. اولین بخش که پایه اصلی بناست، طولی برابر با بیست و هشت متر و ارتفاعی در حدود هفتاد متر دارد. بخش بعدی با عرض چهار متر، دورتادور بنا را فرا گرفته است. بخش دوم با طول بیست متر و عرض دو متر، یک راهرو ایجاد کرده است. در غرب این بخش، دری قرار داشت که پیش از بازسازی، ورودی اتاق مقبره بود. در سمت شرق هم یک دریچه وجود داشت که پس از بازسازی و انتقال آرامگاه به زیرزمین، بسته شد.

بخش سوم با ابعاد پانزده در پانزده متر و بخش چهارم با ابعاد سیزده در سیزده متر ساخته شده‌اند. ارتفاع هرکدام حدود هفتاد متر است و با فاصله‌ای یک‌متری از هم و با نوارهای تزیینی روی هم قرار گرفته‌اند. روی دیوار جنوبی بخش چهارم، یک کتیبه وجود دارد که در آن، گزارش ساخت بنا و بزرگداشت فردوسی توسط انجمن آثار ملی نوشته شده است.

بخش پنجم با ارتفاع نزدیک به ده متر، نمای اصلی آرامگاه را تشکیل می‌دهد. روی چهار طرف این بخش، چهار لوح سنگی مرمرین به ابعاد تقریبی پنج در چهار متر نصب شده که بر روی هرکدام، دوازده بیت از شعرهای شاهنامه حکاکی شده است. در دو طرف هر کتیبه، دو ستون و در هر گوشه نیز یک ستون قرار دارد که در مجموع دوازده ستون را تشکیل می‌دهند.

ارتفاع پایه و سرستون‌های گوشه‌ها، پنج و هفت‌دهم متر است. اطراف کتیبه‌ها با طرح‌هایی به سبک معماری هخامنشی تزیین شده است. نقش دو سر گاو که به هم متصل شده‌اند، باعث استحکام نوارها و لبه‌های تزیینی شده است. در بالای بخش جنوبی، نماد فروهر دیده می‌شود. (نماد فر کیانی که به نماد فروهر مشهور است، نشان پیکر بالداری است، این پیکر در دیدگاه بعضی باستان شناسان و ایران شناسان به نماد اهورامزدا معرفی شده است.)

بخش‌های جلویی شامل بخش ششم با ارتفاع حدود هشتاد متر و طول شش متر، و بخش هفتم که سقف آرامگاه است، با ارتفاع یک متر و طول چهار متر روی هم قرار گرفته‌اند. ساختار این آرامگاه، یادآور زیگورات‌های باستانی است که هم استحکام و پایداری را نشان می‌دهد و هم حرکت به سمت بالا را. این بنا از نخستین سازه‌هایی است که با الهام از معماری ایران باستان ساخته شده است. (در تمدن‌های باستانی غرب آسیا، نیایشگاهی برای خدایان می‌ساختند که به آن زیگورات می‌گفتند. در ساخت زیگورات‌ها از بهترین مصالح آن زمان استفاده می‌شد. زیگورات‌ها شکلی هرمی داشتند و جنس آنها از خشت یا آجر گلی بود.)

نوشته سنگ قبر فردوسی:

به نام خداوند بخشنده مهربان. اینجا آرامگاه شاعر بزرگ فارسی، حکیم ابوالقاسم فردوسی طوسی است. او که داستان‌های کهن ایران را به زیباترین شکل سرود، با سخن خود ایران را زنده نگه داشت و یاد و نامش برای همیشه در دل مردم این سرزمین جاودانه ماند.

تاریخ تولد: ۳۲۹ هجری قمری
تاریخ وفات: ۴۱۱ هجری قمری
تاریخ بنای آرامگاه: ۱۳۵۳ هجری قمری

معماری درونی آرامگاه:

ورودی اصلی آرامگاه در ضلع غربی ساختمان قرار دارد. از دو طرف شمال و جنوب، پلکان‌هایی به سمت پایین و اتاق مقبره امتداد یافته‌اند. روی دیوارهای این پلکان‌ها، شش تابلوی سنگی کنده‌کاری شده نصب شده که پیش از بازسازی، در دو سوی راهروی ورودی اتاق دفن قرار داشتند.

این نقوش هرکدام بیانگر داستانی ویژه از شاهنامه هستند. در سمت جنوبی پلکان، نبردهای رستم و ماجرای رستم و سهراب به تصویر کشیده شده و در سمت شمالی، صحنه‌هایی از تاج‌گذاری داریوش بزرگ، حضور سرداران در دربار پادشاه ساسانی و آمدن پادشاه هند به ایران دیده می‌شود. ابعاد زیرزمین سی متر در سی متر و عمق آن پنج متر است.

در اطراف بنا، راهروهایی برای جریان هوا و جلوگیری از رطوبت طراحی شده است. تا چند سال پیش، مقبره در اتاقی پنج‌متری قرار داشت که ورود به آن از راهروی دوم بیرون آرامگاه ممکن بود؛ اما بعدها به محل کنونی منتقل شد. دیوارهای اتاق تراشیده‌اند و برای استحکام بیشتر، چهار ستون دوقلو به ارتفاع پنج متر در چهارگوشه اتاق ساخته شده است.

دیوارهای جنوبی و شرقی این بخش نیز با نقش‌برجسته‌های سنگی از داستان‌های شاهنامه و دو کتیبه به خط نستعلیق تزیین شده‌اند. روی دیوار جنوبی، داستان‌هایی از زندگی رستم مانند پناه‌بردن زال به سیمرغ، نبرد زال با شیر، به دام انداختن رخش توسط رستم، پیکار رستم با اژدها، اسیر کردن زن جادوگر، نبرد با دیو سفید، رفتن به مازندران، جنگ با پیل‌تنان مازندران، چاره‌جویی رستم از سیمرغ، آوردن تیر دو شاخ، و نبرد با اسفندیار به چشم می‌خورد. همچنین کتیبه‌ای شامل چهل بیت شعر از جلال‌الدین همایی — ادیب، شاعر و تاریخ‌دان معاصر — به ابعاد ۵/۱ متر در ۱ متر روی این دیوار نصب شده است.

دیوار شرقی به داستان ضحاک ماردوش و قیام کاوه آهنگر اختصاص دارد و شامل کتیبه‌ای بیست‌بیتی از فردوسی — نصب‌شده در دی‌ماه ۱۳۶۹ — و نقش‌برجسته‌ای از انوشیروان ساسانی است. در مرکز زیرزمین، فضایی باز به ابعاد ۲۸/۶ متر تا سقف آرامگاه ادامه دارد که از طریق آن، سقف بالایی و طبقه دوم — که پیشتر محل دفن بود — دیده می‌شود. بین دیوارهای مشبک سنگی و دیوار اصلی آرامگاه، راهرویی چهارگوش وجود دارد که از تراشیدن دیوارهای اتاق مقبره ایجاد شده است.

بر دیوار این راهرو تا ارتفاع ۹۷/۱ متر، کاشی‌کاری‌هایی به شکل پلکان نقش بسته است. سپس دیوارها از چهار طرف حدود یک متر به داخل متمایل می‌شوند. پس از آن، دیواری به ارتفاع ۷۶/۱ متر با کاشی‌های تزیینی پوشانده شده و بار دیگر دیوارها حدود دو متر به صورت قوس‌دار به سمت داخل پیش می‌روند. سپس دیواری هشت‌متری قرار دارد.

هر دو دیوار انتهایی با کاشی‌های نقش‌دار خورشید، ماه و ستاره — نماد گذر شبانه‌روز — آراسته شده‌اند. پس از آن، قوسی به طول حدود یک متر به سمت داخل ادامه یافته و فضایی پنج‌متری در پنج متر تشکیل می‌دهد که در هر دیوار، یازده روزنه برای تأمین نور تعبیه شده است. در انتها، سقف نهایی آرامگاه به ابعاد دو متر در دو متر و بلندای یک متر — که با کاشی‌های رنگی تزیین شده — قرار دارد. ارتفاع این سقف تا زمین ۲۳ متر است.

در راستای سقف، دو سکوی سنگی پلکانی روی هم قرار گرفته‌اند و میان آن‌ها، سنگ قبری به طول ۵۴/۱ متر، عرض ۹۰ سانتی‌متر و بلندی ۵۴ سانتی‌متر جای گرفته است. بیست ستون در اطراف مدفن قرار دارد: در هر گوشه دو ستون و در ردیف بعدی دوازده ستون دیگر. عرض ستون‌ها حدود ۷۰ سانتی‌متر و ارتفاع آن‌ها نزدیک به ۶۰ متر است. ستون‌ها بیست‌وجهی منظم و پوشیده از سنگ مرمر هستند.

ردیف دوم ستون‌ها با نرده‌های سنگی مشبک — مشابه نرده‌های طبقه دوم — به بلندی حدود پنج متر، دو به دو به هم متصل شده‌اند. سنگ قبر از جنس مرمر روشن با رگه‌های قرمز و طرحی گلگون است.

بزرگداشت

در ایران، هر ساله روز بیست‌وپنجم اردیبهشت به عنوان روز پاسداشت فردوسی گرامی داشته می‌شود. در این تاریخ، برنامه‌های ویژه‌ای برای یادبود این شاعر بزرگ برگزار می‌گردد و مراسم بزرگداشت او و کتاب ارزشمندش، شاهنامه، در دانشگاه‌ها و مراکز پژوهشی سراسر کشور انجام می‌پذیرد.

جشن هزاره فردوسی، که به مناسبت هزارسالگی تولد او در سال ۱۳۱۳ خورشیدی برپا شد، یکی از رویدادهای مهم فرهنگی و علمی ایران بود. این مراسم در تهران، طوس و شهرهای دیگر ایران برگزار گردید و به عنوان نخستین کنگره علمی بزرگ ایران شناخته می‌شود که با حضور شمار زیادی از دانشمندان ایرانی و خارجی انجام شد.

این جشن، در واقع نمایشی از عظمت فرهنگ و تمدن کهن ایران به جهانیان بود. در این کنگره تاریخی، که اولین گردهمایی علمی در مقیاس بزرگ در ایران به شمار می‌آمد، چهل ایران‌شناس از هفده کشور و چهل دانشمند و ادیب ایرانی حضور داشتند. به مدت پنج روز، از دوازدهم تا شانزدهم مهرماه ۱۳۱۳، سخنرانی‌های متعددی در تالار دارالفنون تهران ارائه شد که بخشی از آن‌ها بعدها در کتابی به نام «هزاره فردوسی» منتشر گردید.

برگزاری جشن هزاره فردوسی در سال ۱۳۱۳، یکی از برجسته‌ترین رویدادهای فرهنگی و مهم‌ترین کنگره علمی در ایران معاصر بود. همزمان با این کنگره، در بسیاری از شهرهای ایران نیز برنامه‌های گوناگونی اجرا شد؛ از جمله نمایش‌هایی بر اساس داستان‌های شاهنامه، شعرخوانی و سخنرانی.

به پاس خدمات فردوسی، در شهرهای مختلف، خیابان‌ها، دبستان‌ها و دبیرستان‌های بسیاری به نام او نام‌گذاری شد. پس از پایان کنگره، شرکت‌کنندگان به مشهد سفر کردند و آرامگاه تازه‌ساز فردوسی را که ساخت آن هشت سال به طول انجامیده بود، با حضور رضاشاه افتتاح نمودند.

در خارج از ایران نیز، در شهرهایی مانند پاریس، لندن، رم، مسکو، برلین و برخی دیگر از شهرهای اروپا و آسیا، مراسم بزرگداشت فردوسی برگزار و جلسات سخنرانی تشکیل شد.

برگزاری جشن هزاره فردوسی، آغازگر پژوهش‌های گسترده در زمینه شاهنامه در ایران و جهان بود. علاوه بر مطالب منتشرشده در روزنامه‌ها، در دو نوبت، متن کامل شاهنامه با سرمایه‌گذاری کتابفروشی‌های خاور و بروخیم به چاپ رسید.

مجله «مهر» که از سال ۱۳۱۲ به صورت ماهانه در زمینه مسائل ادبی و اجتماعی منتشر می‌شد، دو شماره از خود در مهر و آبان ۱۳۱۳ را به صورت ویژه‌نامه‌ای با نام «فردوسی‌نامه مهر» اختصاص داد که حاوی مقاله‌هایی درباره فردوسی و شاهنامه بود.

همچنین، مجله «باختر»، یک ماهنامه فرهنگی-اجتماعی که از آذر ۱۳۱۲ تا مهر ۱۳۱۴ در اصفهان چاپ می‌شد، شماره ویژه‌ای برای فردوسی منتشر کرد.

بنیاد شاهنامه فردوسی پیشنهاد کرد که در سال ۱۳۵۹، به مناسبت هزارمین سال آغاز سرایش شاهنامه، مراسمی جهانی برگزار شود. اما این برنامه در آن سال انجام نشد و با چند سال تأخیر اجرا گردید. سرانجام، به پیشنهاد بنیاد فردوسی، هزارمین سال پایان سرایش شاهنامه در فهرست رویدادهای علمی، فرهنگی و هنری سال‌های ۲۰۱۰-۲۰۱۱ سازمان یونسکو به ثبت رسید.

هر ساله در ایران، در روز ۲۵ اردیبهشت و هفته پایانی این ماه، مراسم بزرگداشت فردوسی و شاهنامه و سخنرانی‌های متعددی در دانشگاه‌ها و مراکز پژوهشی در تهران، مشهد و برخی شهرهای دیگر ایران و جهان برگزار می‌شود. از دیگر اقدامات انجام‌شده می‌توان به ضرب مدال هزاره فردوسی در سال ۱۳۱۳، چاپ «تنبل» در نخستین جشن طوس در سال ۱۳۵۴ و طراحی قلم فردوسی به مناسبت هزاره پایان سرایش شاهنامه در سال ۱۳۸۹ اشاره کرد.

زبان و ادب فارسی در روزگار فردوسی

ژیلبر لازار، زبانشناس و ایران‌شناس فرانسوی، معتقد است که دوری منطقه خراسان و فرارود (سرزمین میان دو رود آمو دریا و سیردریا در آسیای میانه) از مرکز خلافت در بغداد و وجود حکومت‌های نیمه‌مستقل ایرانی، باعث شد ادبیات فارسی نخست در شرق ایران شکل بگیرد و تا پایان سده چهارم هجری قمری، عمدتاً در همین مناطق بماند.

حاکمان ایرانی، به ویژه سامانیان، مشوق گسترش ادبیات ملی بودند؛ اما این پدیده تنها به پشتیبانی آنان وابسته نبود، بلکه نتیجه یک جنبش عمومی و ریشه‌دار در جامعه بود.

در شرق ایران، برخلاف مناطق غربی مانند فارس و جبال که تحت تأثیر فرهنگ عرب قرار داشتند، قشر دهقانان همچنان پابرجا بود و فرهنگ عرب نفوذ کمی در زندگی آنان داشت. به همین دلیل، گمان می‌رود که این قشر از جامعه، از فرهنگ شعر و شاعری پشتیبانی کردند؛ فرهنگی که هم از قالب‌های شعری عربی و هم از آیین‌های ایرانی موجود در ترانه‌های محلی بهره می‌برد.

دلیل دیگر این بود که در غرب ایران، هنوز از ادبیات فارسی میانه استفاده می‌شد و موبدان زرتشتی آن را به کار می‌بردند؛ بنابراین جایی برای شکل‌گیری زبانی جدید مانند فارسی دری وجود نداشت. در مقابل، در شرق ایران، زبان فارسی دری در حال رشد بود.

در شرق، زبان عربی کمتر شناخته شده بود و قدرت ادبی کافی برای جلوگیری از ظهور یک زبان جدید را نداشت. اگرچه فرهنگ ایرانی به صورت داستان‌ها و شعرهای شفاهی به فارسی دری زنده بود، اما این فرهنگ در میان عامه مردم جایگاه محکمی نداشت و نمی‌توانست در برابر فرهنگ اشراف — که تحت تأثیر اعراب بود — مقاومت کند. این فرهنگ نیمه‌مردمی برای ماندگاری، نیازمند آثاری برجسته بود تا در کنار فرهنگ عربی‌گرا دیده شود.

در آن دوره، شعر حماسی — که برای اعراب ناآشنا و کاملاً ایرانی بود — با مفاهیمی مانند اخلاق، خرد، پند و ناپایداری دنیا، پیوندی بین ادبیات پیش و پس از اسلام ایجاد می‌کرد. در مقابل، شعر غنایی بیشتر به توصیف طبیعت می‌پرداخت. تأثیر اسلام بر شعر حماسی بسیار کم بود و ماهیت اصلی آن برگرفته از فرهنگ ایرانی بود. حتی برخی از درونمایه‌های شعر غنایی مانند وصف طبیعت، ریشه در ادبیات پس از اسلام داشت.

سید ذبیح‌الله صفا، چهره‌ی برجسته ادبی معاصر ایران، بر این باور است که از ویژگی‌های شعر فارسی در سده چهارم و نیمه اول سده پنجم هجری، شمار زیاد شاعران چیره‌دست و توانا در بیان مضمون‌های نو و رسا بوده است. این ویژگی زمانی آشکار می‌شود که می‌بینیم شعر فارسی در شرق ایران بسیار گسترده بود، اما در دیگر مناطق محدود باقی ماند.

از دیگر ویژگی‌های آن دوره، حجم بسیار زیاد شعرها بوده است. برای نمونه، به رودکی بین صد هزار تا یک میلیون و سیصد هزار بیت نسبت داده‌اند و شاهنامه فردوسی را حدود شصت هزار بیت دانسته‌اند. این فراوانی در مورد دیگر شاعران آن روزگار نیز دیده می‌شود.

متأسفانه اطلاعات دقیقی از آثار آن دوره در دست نیست، زیرا بسیاری از شعرها از بین رفته‌اند. عوامل این نابودی شامل کهنگی زبان، جنگ‌های پیاپی و نابودی کتابخانه‌ها بوده است. با این حال، شعر فارسی در آن زمان از نظر زبانی ساده‌تر و از نظر ادبی تکاملیافته‌تر از سده سوم بود و به مفاهیم جدیدتری مانند زندگی شاعران و مسائل اجتماعی، نظامی و سیاسی می‌پرداخت. این تحول به دلیل آشنایی بیشتر شاعران با محیط اطراف و نگرش منطقی‌تر آنان بود.

شاعران آن دوره کمتر از عناصر خیال و وهم استفاده می‌کردند و بیشتر زندگی مرفه و شادی داشتند؛ به همین دلیل، شعرهایشان پر از شادی، سرزندگی و آسایش بود و مخاطبانشان نیز از این حس نشاط بهره می‌بردند.

توجه به فردوسی در روزگار نو

در سده بیستم، داستان زندگی فردوسی مورد علاقه سیاستمداران قرار گرفت. برای نمونه، رضاشاه — بنیانگذار سلسله پهلوی — که به ملی‌گرایی و میهن‌پرستی اهمیت می‌داد، به فردوسی علاقه زیادی داشت. در دوران حکومت او رویدادهای مهمی رخ داد؛ مانند فعالیت‌های عبدالحسین شیرازی (معروف به سپنتا) که از پیشگامان سینمای ایران بود. او در سال ۱۳۱۲ خورشیدی اولین فیلم ناطق ایرانی را به نمایش گذاشت و به همین دلیل برخی او را پایه‌گذار سینمای ایران می‌دانند. سپنتا در زمان رضاشاه، فیلمی درباره فردوسی در سال ۱۳۱۳ ساخت و زندگی او را از نگاه خودش به تصویر کشید. این فیلم یکی از اولین نمونه‌هایی بود که داستان‌های تخیلی و غیرواقعی زیادی درباره فردوسی نقل کرد. پیش از او نیز سید علی نصر — که پدر تئاتر ایران نامیده می‌شود — در سال ۱۳۰۰ نمایشنامه‌ای درباره فردوسی نوشته بود.

از طرف دیگر، برخی داستان‌ها و باورها وجود دارند که فردوسی را چهره‌ای سیاسی معرفی می‌کنند و معتقدند شعرهای او اهداف سیاسی مشخصی داشته‌اند. برای مثال، علی حصوری — زبانشناس ایرانی — و احمد شاملو — شاعر، پژوهشگر و از اعضای کانون نویسندگان ایران — گاهی شخصیت فردوسی را مورد نقد و سرزنش قرار داده‌اند.

داستان‌پردازی درباره فردوسی همچنان ادامه داشت. در سال‌های بعد، نویسندگان و هنرمندان زیادی زندگی او را به شکل‌های مختلف روایت کردند. برای نمونه، بهرام بیضایی — نویسنده و کارگردان نام‌آشنا — در فیلمنامه‌ای به نام “دیباچه نوین شاهنامه” در سال ۱۳۶۵، فردوسی را انسانی تنها و خشمگین از دوران خود نشان داده که برای زنده نگه داشتن فرهنگ و تاریخ ایران، همه دارایی خود را از دست داده و در عوض تنها با تهمت و بی‌احترامی روبه‌رو شده است.

ساتم الوغ‌زاده، نویسنده بزرگ تاجیک نیز در رمان تاریخی خود به نام “داستان زندگی فردوسی بزرگترین حماسه‌سرای جهان” که در سال ۱۳۶۹ نوشته، تصویری از فردوسی ارائه داده که با برداشت شخصی خودش هماهنگ است.

با وجود این همه داستان‌سازی و اطلاعات نادرست درباره فردوسی، پژوهشگران و historians زیادی تلاش کردند تا حقیقت را از میان انبوه داده‌های نادرست بیرون بکشند و این افسانه‌ها را کمرنگ کنند. آن‌ها اطلاعات درست را به این صورت دسته‌بندی کرده‌اند:

مذهب

با بررسی اشعار شاهنامه و نوشته‌های تاریخ‌نگارانی مانند نظامی عروضی و نصرالدین غزنوی، چنین برداشت می‌شود که فردوسی یک مسلمان و پیرو مذهب شیعه بوده است. با این حال، گروهی از پژوهشگران امروزی این نظر را قبول ندارند و در مورد آن تردید کرده‌اند. برخی منابع تنها به ذکر کلمه «شیعه» برای توصیف مذهب فردوسی بسنده کرده‌اند، اما برخی دیگر مانند ملک‌الشعرای بهار پرسیده‌اند که آیا او شیعه زیدی، اسماعیلی یا دوازده امامی بوده است.

تئودور نولدوکه معتقد است فردوسی شیعه بوده، اما او را از غالیان شیعه —که برای بزرگان مذهبی‌شان مقام‌های فوق‌بشری قائل می‌شوند— به شمار نمی‌آورد. از سوی دیگر، شیرانی فردوسی را سنی یا شیعه زیدی می‌دانست و بیشتر تلاش داشت تا سنی بودن سلطان محمود را ثابت کند. میر سید محمد محیط طباطبایی، پژوهشگر معاصر ایرانی، نیز فردوسی را شیعه زیدی می‌پنداشت. در مقابل، عباس زریاب خویی او را شیعه اسماعیلی و احمد مهدوی دامغانی او را شیعه دوازده امامی می‌دانند و هر یک بر نظر خود پافشاری می‌کنند.

تنها استدلالی که برای سنی یا زیدی بودن فردوسی مطرح می‌شود، وجود ابیاتی در آغاز شاهنامه در ستایش خلفای نخستین است. اما با دقت در شیوه بیان این ابیات، روشن می‌شود که با دیگر بخش‌های شاهنامه هماهنگی ندارند و به نظر می‌رسد بعدها به کتاب افزوده شده‌اند. اگر این ابیات را کنار بگذاریم، تقریباً هیچ شکی باقی نمی‌ماند که فردوسی شیعه بوده است. همچنین باید توجه داشت که منطقه طوس از دیرباز کانون تشیع بوده و احتمالاً خاندان حامی فردوسی —ابومنصور محمد بن عبدالرزاق— نیز شیعه بوده‌اند.

فردوسی نسبت به آیین‌ها سخت‌گیر نبود و با آسان‌گیری برخورد می‌کرد. او کوشید تا آیین و یادگارهای نیاکان خود را پاس بدارد. اگرچه او مردی شیعه بود، اما —به گفته نولدوکه و خالقی مطلق— نمی‌کوشید خود را فردی بسیار متعصب نشان دهد. این برداشت از آنجا ناشی می‌شود که در بخش‌هایی از شاهنامه، مطالب و داستان‌هایی از ایران باستان آمده که شاید در نگاه اول در نوشته یک مسلمان پایبند جایز نباشد.

با این حال، فردوسی بارها تأکید کرده که مذهب او تشیع است و از دیباچه شاهنامه برمی‌آید که دین خود را اسلام راستین می‌دانسته و بر آن پایفشاری می‌کرده است. اختلاف نظر در منابع تاریخی نیز احتمالاً به این دلیل است که خلفای بغداد و هوادارانشان در ایران، معمولاً بین زرتشتیان، مانویان، اسماعیلیان و شیعیان تمایز چندانی قائل نبوده‌اند. در واقع، فردوسی فردی یکتاپرست بود که پیوند خود با گذشته و نیاکانش را حفظ کرده بود.

فردوسی بی‌گمان به خدا ایمان داشت و این ایمان را به قهرمانان و پهلوانان شاهنامه نیز نسبت داده است. با این حال، هیچ سندی وجود ندارد که نشان دهد او از نظر مذهبی خشمگین یا متعصب بوده است. البته باید در نظر داشت که او بر مسلمان بودن خود اصرار می‌ورزید؛ زیرا اگر خود را مسلمان معرفی نمی‌کرد، ممکن بود به ارتداد متهم شده و مجازات شود.

او به علی بن ابیطالب، داماد پیامبر، علاقه و ارادتی عمیق داشت. در دوران سلطان محمود که شیعیان تحت فشار بودند، فردوسی بر یکتاپرستی خود پافشاری می‌کرد —اما این پافشاری تنها برای جلب توجه سلطان نبوده، بلکه برخاسته از باور درونی او بوده است.

تئودور نولدوکه این پرسش را مطرح می‌کند که چگونه ممکن است فردی مانند فردوسی که دلبستگی عمیقی به ایران باستان دارد، با اعراب دشمنی کند و در مورد ادیان دیگر به آسانی داوری نماید؟ از این رو، نولدوکه معتقد است فردوسی یک «نیمه‌مسلمان» بوده است. او همچنین به محبت فردوسی به امام علی اشاره کرده و می‌گوید که این علاقه در میان ایرانیان رواج داشته؛ برای نمونه، کسانی هستند که با وجود دوست نداشتن اعراب، شیعه و مسلمانند.

شاپور شهبازی بیان می‌کند که بسیاری از ایرانیان به دوران باستانی خود عشق می‌ورزند و یادگارهای آن را گرامی می‌دارند. برخی خود را وارثان آن تمدن و پادشاهی می‌دانند. این علاقه به گذشته، باعث جذب آنان به اندیشه شیعی —به ویژه مفهوم امامت و وراثت معنوی— شده است. این ادعای وراثت که در میان ایرانیان رواج داشت، به خاندان امام علی نیز گسترش یافت و امامان شیعه از طریق شهربانو —همسر امام حسین— به عنوان وارثان پادشاهان ایران شناخته شدند.

این هماهنگی میان احساسات شیعی و میهنی، باعث شد که بسیاری از بزرگان طوس و دیگر شهرها به زرتشتی‌گری متهم شوند.

شهبازی و عبدالحسین زرین‌کوب بر این باورند که فردوسی به منابع خود بسیار وفادار بوده و از آنان پیروی می‌کرده است. از این رو، نمی‌توان همه اندیشه‌های موجود در شاهنامه —مانند دشمنی با اعراب یا طرفداری از زرتشتی‌گری— را بازتاب باورهای شخصی فردوسی دانست. این مطالب از منابع کهن گرفته شده‌اند و او تنها راوی آن‌ها بوده است. افزون بر این، فردوسی هرگز در شاهنامه از اسلام بدگویی نکرده و همواره با احترام بسیار از پیامبر و خاندانش یاد کرده است.

حکمت و اندیشه فردوسی

فردوسی شاهنامه را از روی تعقل و تفکر نوشت، شاهنامه پایه و اساس علمی دارد و از بسیاری جهات دانشورانه می‌باشد به همین دلیل نباید شاهنامه را افسانه در نظر گیریم چون با این کار از ارزش و اهمیت او می‌کاهیم و او را سبک می‌شماریم و این کار اصلاً درست و شایسته نیست.

فردوسی با دقت فراوان منابع خود را انتخاب کرده و در زمینه‌های مورد نظرش به مطالعه و تحقیق پرداخت.

بهترین و الهام بخش‌ترین منبع او شاهنامه ابومنصوری بوده است، البته منابع دیگری هم وجود داشته و فردوسی در کنار شاهنامه ابومنصوری آنها را نیز مطالعه و بررسی می‌کرده است.

فردوسی توانست از میان انبوه مطالب و دانسته‌های در دسترسش، مطالبی را انتخاب و گردآوری کند که در یاد ایرانیان، ترکان و هندیان زنده بماند.

درون مایه‌های گوناگون شاهنامه از ادب فارسی میانه منشا گرفته‌اند، عقاید و استدلال‌هایی که در اعماق شاهنامه به صورت یکپارچه از متن آن برداشت می‌شوند از ایران در دوران ساسانی تاثیر گرفته‌اند، دوران ساسانی دورانی بوده است که در آن مسائلی همچون درستی و راستی پادشاهان، اطاعت و فرمانبرداری مردم از آنان، جنگ و ستیز همیشگی میان خوبی و بدی که در جنگ‌های ایران و توران بازتاب یافته و دیده می‌شد، مورد توجه و اهمیت قرار گرفته و اندیشه‌ای همگانی بوده است.

شاهنامه در مورد اغلب میراث ایران باستان که در سده چهارم هجری قمری در بین مردم به ویژه دهقانان آن روزگار زنده بود، صحبت کرده است به همین دلیل نمی‌توان شاهنامه را مجموعه‌ای از داستان‌های ساده و معمولی در نظر گرفت.

از نظر مردم آن روزگار به ویژه دهقانان، شاهنامه مجموعه‌ای عظیم از گذشته آنان می‌باشد که اطلاعات و آگاهی‌های فراوانی را در عمق خود نگاه داشته است و چون این اطلاعات به صورت مکتوب درآمده‌اند، به نوعی جاودانه شده‌اند و به دست فراموشی سپرده نمی‌شوند بنابراین می‌توان گفت که شاهنامه نگهبان میراث ایران باستان است و از ارزش‌های آن زمان محافظت می‌کند.

با توجه به نوشته‌های خالقی مطلق می‌توان دریافت که چون فردوسی دهقان و دهقان‌زاده بوده است با فرهنگ و آداب و رسوم و آیین‌های ایران باستان آشنایی کامل داشته و به مرور زمان و در اثر مطالعه فراوان بر این دانش و آگاهی افزوده است، این دانش و آگاهی سبب شده است که فردوسی مجموعه‌ای خارق‌العاده به نام شاهنامه را پدید آورد، این دانش و آگاهی در اصل بنیان و پایه‌های شاهنامه را بنا نهاده‌اند، برای مثال می‌توان به آیین باده گساری اشاره کرد، فردوسی بر اساس آیین‌های ایران باستان، می را نشان دهنده واقعیت ذات و گوهر آدمی می‌دانست که انسان باید برای شادمانی شراب بنوشد، اما شادی و مستی واقعی آن است که از راه باده خواری، نه از راه مستی به دست بیاید. فردوسی اعرابی که با آیین باده گساری ناآشنا بودند را سرزنش می‌کرد.

خالقی مطلق می‌گوید که فردوسی با فیلسوفان و کسانی که سعی می‌کردند وجود خداوند را ثابت کنند، مخالف بود چون فردوسی باور داشت که خدا را نمی‌توان از روی علم و خرد و دانایی و با تفکر و دلیل و استدلال ثابت کرد و آن را شناخت، شناخت خدا تنها از راه نگریستن به آفرینش امکان‌پذیر است، اگر به نظام بی‌نقص آفرینش بنگریم به وجود، یکتایی و قدرت خداوند پی می‌بریم به همین دلیل با اینکه او به خداوند ایمان داشت و یکتاپرست بود، هیچگاه در مورد چرایی و چگونگی او صحبت نمی‌کرد. او معتقد بود که هر چیزی چه خوب چه بد تنها به اراده و خواست خداوند اتفاق می‌افتد.

گاهی در شاهنامه این باور و اعتقاد بی چون و چرا به یگانگی و قدرت خداوند در تقابل با مفهوم سرنوشت باوری که احتمال می‌دهند از پیامدهای آیین زروانی در دوران ساسانی باشد، قرار می‌گیرد و نوعی تضاد و دوگانگی را پدید می‌آورد.

فردوسی در شاهنامه خویش، هرجا که برایش مقدور بوده است درباره خرد و دانش صحبت کرده است و از آن به نیکی و نیکویی یاد کرده و مردم را به آن سفارش کرده است، او بیان می‌کند که دستیابی به رستگاری و عاقبت بخیری فقط با قدم گذاشتن در راه خرد و خردورزی مقدور است و توانایی تفکر و تعقل جزو بهترین و برترین نعمت‌های خداوند است.

فردوسی در ستایش خرد به پیروی از باور حکیمان، آن را نخستین آفریدگان معرفی کرده است.

او سروده خود را با ذکر اینکه عقل و خرد از برترین نعمت‌های خداوند است، آغاز کرده و می‌فرماید:

به نام خداوند جان و خرد

کزین برتر اندیشه برنگذرد

به نوشته خالقی مطلق، فردوسی عقل و خرد را سرچشمه تمام خوبی‌ها و خوشبختی‌ها می‌داند، فردوسی بر این باور است که غم و شادی یا حتی خوشبختی و بدبختی، همگی به نحوه استفاده از خرد مرتبط هستند، او می‌گوید که شخص خردمند چون برنامه زندگی بسیار مرتب و منظمی دارد، همیشه در حال پیشرفت و صعود است و آرام آرام به اوج انسانیت که هدف نهایی انسان است، نزدیک می‌شود.

فردوسی بر این باور است که انسان با استفاده از عقل و خرد خود می‌تواند خوب و بد را از یکدیگر تشخیص داده و با انجام کارهای درست و شایسته به خوشبختی در این دنیا و سعادت و نیکبختی در آخرت دست پیدا کند:

خرد رهنمای و خرد دلگشای

خرد، دست گیرد به هر دو سرای

از او شادمانی و زویت غمیست

و زویت فزونی و زویت کمیست

خرد تیره و مرد روشن روان

نباشد همی شادمان یک زمان

چه گفت آن سخنگوی مرد از خرد

که دانا ز گفتار او برخورد

کسی کو خرد را ندارد به پیش

دلش گردد از کرده خویش ریش

هشیوار دیوانه خواند ورا

همان خویش بیگانه داند ورا

آرزویی به هر دو سرای ارجمند

گسسته خرد پای دارد به بند

خالقی مطلق اشاره کرده است که فردوسی در شاهنامه در مقابل واژه‌های پرخرد و خردمند از واژه‌های بی‌خرد و کم خرد استفاده کرده است. فردوسی می‌فرماید که همه انسان‌ها به یک اندازه از خرد غریزی بهره می‌برند و انسان‌ها برای اینکه خرد تجربی کسب کنند باید از خرد غریزی استفاده کنند و خرد تجربی جز با به کار بستن خرد غریزی به دست نمی‌آید، هر چقدر که یک انسان بیشتر اهل تفکر و تعقل باشد همان قدر خردمندتر یا پرخردتر است و در غیر این صورت کم خرد و بی‌خرد می‌شود، البته فردوسی این مطلب را اضافه می‌کند که زیاد فکر کردن هم همیشه خوب و نیکو نیست چرا که از خرد هم در راه نیک و هم در راه بد می‌توان استفاده کرد.

فردوسی می‌فرماید که اهریمن جزو دسته بدخردان طبقه بندی می‌شود، افراد بی‌خرد و کم خرد نادان هستند و اگر اهریمن یا انسان بد ذات، نادان باشد مورد توجه خداوند قرار نمی‌گیرد. اما انسان بد خرد و بداندیش افکار بد و پلیدی را در سر می‌پروراند. اهریمن و انسان‌های بد ذات، بی‌خرد نیستند بلکه آنها از خرد و قدرت تفکرشان برای پدید آوردن گمراهی و ویرانی استفاده می‌کنند.

در شاهنامه گفته می‌شود که آدمی هدف بنیادین از آفرینش است و همه آفریدگان از خرد تا جانداران، همگی برای انسان بوده است. انسان تنها موجودی است که می‌تواند خوب و بد را از یکدیگر تشخیص داده و با اختیار خود رفتار کند به همین دلیل انسان تنها آفریده‌ای است که می‌تواند برای اعمالش مورد سرزنش یا تشویق قرار گیرد و بازخواست شود و پاسخگوی کارهایش باشد، از این رو فردوسی می‌فرماید:

نخستین نشان خرد آن بود

که از بد همه ساله ترسان بود

بداندیش خویش را در نهان

به چشم خرد جست راز جهان

خرد افسر شهریاران بود

همان زیور نامداران بود

بداند بد و نیک مرد خرد

بکوشد ز داد و بپیچد ز بد

در پیشگفتار بایسنقری، نام فردوسی با حکیم همراه است، البته گاهی در محاوره و کلام برای شخص فیلسوف از کلمه حکیم استفاده می‌شود. عموماً در فرهنگ مردم اینگونه جا افتاده است که برای انسان‌های اهل علم و دالش و اندیشمند که از روی خواهش‌های نفسانی و هوا هوس تفکر نمی‌کنند و از زاویه دید عمیق‌تری به مسائل می‌نگرند، از لفظ حکیم استفاده شود به همین دلیل برای فردوسی از این کلمه استفاده می‌کنیم چون او تمام ویژگی‌های ذکر شده را دارا است.

فردوسی هم به علم و دانش زمان خودش مسلط بود و هم سعی می‌کرد از زاویه‌های عمیق‌تر و گسترده‌تری به مسائل نگاه کند، او مردی ژرف نگر، آزاد اندیش، تیزبین و نکته سنج در رویدادهای گذشته و حال بود.

جلال خالقی مطلق بر این باور است که شاهنامه بزرگترین و کامل‌ترین منبعی است که فرهنگ و ادب دوران ساسانی را به نمایش می‌گذارد و در فرهنگ شاعران نیز اثرگذار بوده است، به همین دلیل فردوسی را حکیم می‌نامند. حکمت و علم و دانش فردوسی از حکمت علمی و اخلاق سرچشمه گرفته است به طوری که اگر شاهنامه را مورد بررسی قرار دهیم متوجه می‌شویم که از لحاظ اخلاق و فرهنگ در نوع خود بی‌نظیر است، به همین دلیل خالقی مطلق شاهنامه را حماسه‌ای معنوی می‌نامد. خالقی مطلق بیان می‌کند که فردوسی در شاهنامه فلسفه زندگانی را از دیدگاه خودش بیان می‌کند و آن را سراسر سرود مهر ایران می‌داند.

مطلق می‌گوید که سراسر شاهنامه پر از پند و اندرزهایی است که اگر شاهان و کشورگشایان و فرمانروایان از آن پند و اندرز‌ها استفاده کنند، بیشک دورانی سراسر موفقیت و پیروزی را پشت سر خواهند گذاشت.

خالقی مطلق، اندرز خسرو پرویز به پسرش شیرویه را شایسته آب زر و آویختن پیش چشم سردمداران می‌داند:

که ایران چو باغیست خرم بهار

شکفته همیشه گل کامگار

پر از نرگس و نار و سیب و بهی

چو پالیز گردد ز مردم تهی

سپر غم یکا یک ز بن برکنند

همه شاخ نار و بهی بشکنند

سپاه و سلیحت دیوار اوی

به پرچینش بر نیزه‌ها خار اوی

اگر بفگنی خیره دیوار باغ

چه باغ و چه دشت و چه دریا، چه راغ

نگر تا تو دیوار او نفگنی

دل و پشت ایرانیان نشکنی

کزان پس بود غارت و تافتن

خروش سواران و کین آختن

زن و کودک و بوم ایرانیان

به اندیشه بد منه در میان

تو سالی چنین بر توبر بگذرد

خردمند خواند تو را بی‌خرد

فردوسی دوری جستن از کردارهای ناشایست، پرهیز از شتاب و عجله کردن، بردباری و صبوری، نرمی و انعطاف پذیر بودن، پرهیز از خودپسندی و غرور و تکبر، شناخت ارزش و جایگاه دیگران و احترام قائل شدن برای آنها، چشم نداشتن به زرق و برق زندگی، نیکو سخن گفتن، همنشینی با دوستان دانا و خردمند و افراد نادان را به خردمندی راهنمایی کردن، اطاعت کردن از خداوند و موضوعات این چنینی را سرچشمه‌های خرد می‌داند و بنیاد آن به شمار می‌آورد.

خرد یک نیروی درونی و معنوی است که خداوند به انسان عطا کرده است و اگر از آن به شیوه درست و صحیح استفاده شود، می‌تواند دارنده‌اش را به برترین جایگاه‌های انسانیت برساند و باعث رشد و تعالی وی شود. خرد و عقل بهترین و ارزشمندترین دارای انسان است، این دو عنصر مهم انسان را از حیوان جدا کرده و به انسان این توانایی را می‌دهد که درست و غلط را از یکدیگر متمایز کرده و مسیر درست را انتخاب کند. با اینکه شاهنامه پر از مطالب شگفت انگیز، کارهای خارق‌العاده و سحر و جادو است، اما با این وجود فردوسی با شگفتی و ذوق فراوان درباره خرد و خردورزی صحبت می‌کند.

فردوسی توجه ویژه‌ای به اهمیت خرد دارد و در قسمت‌های مختلف شاهنامه به این موضوع اشاره می‌کند و اشعار مختلفی در این باره می‌آورد.

فردوسی شخصیت منصفی داشته و امانتدار بسیار خوبی بوده است. ریاکاری گریزان بوده و همیشه از روی صداقت رفتار می‌کرده، او فردی بسیار صادق و درستکار بوده و همیشه از روی صداقت صحبت کرده است، او بی‌ پرده و بدون درد سخن می‌گفته برای مثال می‌توان به انتقاد او از شعر دقیقی اشاره کرد یا درباره فراخواندن پادشاهان به دادگستری سخن گفت.

شاهنامه به زیبایی تمام درباره تمام موضوعات سخن گفته است و به هر چیزی که دانستن آن لازم و ضروری باشد اشاره کرده است، برای مثال مفاهیمی همچون (باور به ماندگاری نام نیک، انصاف در برابر دشمن، ستایش و تشویق کوشش و دانش، مهربانی با همسر و فرزند و اهل خانواده، دوری از عجله و شتاب زدگی در کارها، نکوهش تنبلی و آز و دروغ و دورویی، باور به ناپایداری جهان) به دفعات زیاد در سراسر شاهنامه تکرار شده‌اند و بسیار به آنها پرداخته شده است. فردوسی از جمله کسانی است که قبل از انجام هر کاری، درباره آن موضوع به خوبی تفکر می‌کند و همیشه بر رفتار خود تسلط کامل دارد و با آگاهی کامل دست به اقدام می‌زند.

فردوسی از جمله شاعرانی است که چندان مشهور نیست ولی اگر به متن شاهنامه توجه کنید، به راحتی متوجه نجابت گفتار و پاکی سخن او می‌شوید، او در اشعار و گفتارش از به کار بردن واژه‌های زشت و زننده خودداری کرده است به طوری که حتی یک واژه ناپسند هم مشاهده نمی‌شود. فراموش نکنید که او برای زنده نگه داشتن زبان فارسی، تلاش فراوانی کرده است.

همانطور که قبلا هم گفته شده، فردوسی به شدت به منابع در دسترسش پایبند بوده و به آنها وفادار بوده است، به همین دلیل در برخی قسمت‌های شاهنامه، فردوسی مجبور شده است که سخنان خشمگینانه قهرمانان داستان‌هایش را نوشته و دشنامی از زبان آنها بر قلم بیاورد، این دشنام‌ها به هیچ عنوان از حد و حدود متعارف فراتر نرفته‌اند.

دشنام‌ها و ناسزاهایی که فردوسی به خاطر رعایت امانت، ناگزیر از بیان آنها بوده، هیچ یک از مرز پاکی و نجابت خارج نشده‌اند و این موضوع زمانی بیشتر به چشم می‌آید که شاهنامه را با دیوان دیگر شاعران مقایسه می‌کنیم.

همین نجابت و پاکی در سخن و رعایت آداب باعث شده است که شاهنامه به کتابی خاص و متمایز از دیگر کتاب‌های نوع خودش تبدیل شود و مفاهیم به بهترین شکل منتقل شوند.

اثرپذیری فردوسی از دیگران

محمدعلی اسلامی ندوشن، که شاعر، منتقد، نویسنده، مترجم، حقوقدان و پژوهشگر ایرانی است، معتقد است سه اثر حماسی بزرگ — یعنی ایلیاد و ادیسه هومر (ادیسه در کنار ایلیاد، از منظومه‌های کهن یونان به شمار می‌رود و دنباله‌ای بر ایلیاد است؛ این اثر به صورت مجموعه‌ای از سرودها گردآوری شده، اما شیوه روایت آن با ایلیاد تفاوت دارد)، مهاباراتا و رامایانای هندوها (رامایانا همراه با مهاباراتا، دو منظومه بزرگ حماسی هند را تشکیل می‌دهد و نقش مهمی در ادبیات حماسی هند دارد) و شاهنامه فردوسی — همگی ریشه در تمدن آریایی دارند و به همین دلیل، میان آن‌ها شباهت‌هایی دیده می‌شود.

اسلامی ندوشن همچنین باور دارد که هرچند میان شاهنامه و آثار هومر (ایلیاد و ادیسه) شباهت‌هایی وجود دارد، فردوسی از هومر تأثیر نگرفته است؛ زیرا با توجه به شرایط زمانی زندگی فردوسی و فضای فرهنگی ایران در آن دوره، بعید به نظر می‌رسد که فردوسی با آثار هومر آشنا بوده باشد.

اثرگذاری فردوسی بر دیگران

فردوسی در کتاب بزرگ شاهنامه، فرهنگ و داستان‌های ایران باستان را به فرهنگ ایران در زمان خودش پیوند زد. او توانست دنیای ایران پیش از اسلام را با دنیای ایران پس از اسلام به هم متصل کند.

فردوسی با سرودن شاهنامه، زبان و ادبیات فارسی را بسیار پربار کرد. اگر شاهنامه نبود، ادبیات فارسی به این شکوفایی نمی‌رسید. بسیاری بر این باورند که اگر فردوسی نبود، شاعران بزرگی مثل خیام، مولوی و حافظ نیز نمی‌توانستند به آن جایگاه بلند برسند و آثار ماندگاری خلق کنند.

شاهنامه نه تنها بر آثار حماسی پس از خود، بلکه بر انواع دیگر نوشته‌ها نیز تأثیر گذاشت. تقریباً همهٔ شاعران و نویسندگانی که پس از فردوسی آمدند، از شاهنامه الهام گرفتند. برخی معتقدند که حتی حماسه‌سرایان سده‌های پنجم و ششم هجری، علاوه بر فردوسی، از آثار پیش از او نیز تأثیر پذیرفته‌اند.

شاهنامه تنها به ادبیات حماسی محدود نماند؛ حتی در شعرهای عرفانی و اخلاقی نیز راه یافت. برای نمونه، سنایی، عارف و شاعر بزرگ سده‌های پنجم و ششم هجری، نخستین کسی بود که از شخصیت‌ها و روایت‌های شاهنامه برای بیان مفاهیم عمیق عرفانی استفاده کرد. پس از او، این روش در میان شاعران و نویسندگان دیگر نیز گسترش یافت.

همچنین در میان آثار ادبی بعد از فردوسی، می‌توان نشانه‌هایی از مضامین عاشقانه را یافت که از شاهنامه الهام گرفته‌اند. هرچند این موارد پراکنده هستند، اما در شعر شاعرانی مانند سعدی و قاآنی نمونه‌هایی از آن دیده می‌شود.

بسیاری از شاعران غنایی فارسی نیز از فردوسی و شاهنامه تأثیر پذیرفته‌اند. نام‌هایی مانند قطران تبریزی، ناصر خسرو، ازرقی هروی، مسعود سعد سلمان، عثمان مختاری، سنایی، انوری، سوزنی سمرقندی، امیر معزی، خاقانی، مولوی، امامی هروی، سعدی، اوحدی مراغه‌ای، ابن یمین، عبید زاکانی، حافظ و جامی تنها بخشی از این فهرست بلند هستند.

حتی در دوره‌های بعدتر نیز شاهنامه الهام‌بخش بود؛ مثلاً فتحعلی صبا، شاعر دوره قاجار، کتابی به نام «شهنشاه‌نامه» در توصیف جنگ‌های فتحعلی شاه نوشت که به تقلید از سبک فردوسی سروده شده بود. در سال ۱۳۱۳ خورشیدی، بار دیگر توجه‌ها به شاهنامه جلب شد و خاورشناسان خارجی نیز به آن علاقه نشان دادند. همزمان با رشد حس ملی‌گرایی پس از انقلاب مشروطه، جشن هزاره فردوسی برگزار شد.

بر اساس داستان‌های شگفت‌انگیز و جذاب شاهنامه، نمایشنامه‌های زیادی نیز نوشته شده است. شاعران معاصر مانند عشقی، عارف قزوینی، ملک‌الشعرای بهار، شهریار، مسرور و نیز شاعران نوپرداز مانند فریدون مشیری و مهدی اخوان ثالث، در شعرهای خود از فردوسی و شاهنامه تأثیر گرفته‌اند.

فردوسی نه تنها در ادبیات فارسی، بلکه در سطح جهانی نیز اثرگذار بوده است. پژوهش‌ها، ترجمه‌ها و چاپ‌های فراوانی از شاهنامه در سراسر جهان انجام شده است. از آغاز تا سال ۱۳۸۵، شمار آثار مرتبط با فردوسی — از جمله مقاله‌ها، کتاب‌ها، ترجمه‌ها، نسخه‌های خطی، چاپ‌های مختلف، نمایشنامه‌ها و آثاری مانند یوسف و زلیخا — به ۵۹۴۲ مورد می‌رسد. همهٔ این آثار به گونه‌ای از شاهنامه سرچشمه گرفته‌اند.

جایگاه جهانی فردوسی

شاهنامه فردوسی به خاطر ترجمه شدن به زبان‌های مختلف در سراسر جهان، شناخته‌شده و محبوب شده است. این شهرت باعث شده تا نام فردوسی نیز در همه جای دنیا بر سر زبان‌ها بیفتد و مردم جهان او را ستایش کنند.

**پیکره‌های فردوسی:**
در کشورهای مختلف، پیکره‌های زیادی از فردوسی ساخته شده است. برای نمونه می‌توان به تندیس فردوسی در دانشگاه فردوسی مشهد، تندیسی که ایرانیان هند به دانشگاه تهران هدیه داده‌اند، تندیس رخش در سیستان و تندیس موجود در شهر دوشنبه تاجیکستان اشاره کرد. البته این فهرست به همین جا ختم نمی‌شود. یکی از معروف‌ترین تندیس‌ها، اثر ابوالحسن صدیقی است که در میدان فردوسی تهران قرار دارد و در پنجم مهرماه سال ۱۳۵۰ رونمایی شد. از این هنرمند، تندیس‌های دیگری نیز در کنار آرامگاه فردوسی در طوس و در میدان فردوسی شهر رمِ ایتالیا نصب شده‌اند.

تاسیس نهادهایی به نام فردوسی

اولین سازمان رسمی در ایران که برای تحقیق و مطالعه درباره شاهنامه تأسیس شد، “بنیاد شاهنامه فردوسی” نام داشت. این بنیاد یک مرکز تحقیقاتی وابسته به وزارت فرهنگ و هنر در زمان محمدرضا پهلوی بود که در سال ۱۳۵۰ با هدف گسترش پژوهش‌های مربوط به شاهنامه، تصحیح و انتشار نسخه علمی و معتبر این کتاب، شروع به کار کرد.

پس از انقلاب سال ۱۳۵۷، این بنیاد همراه با یازده مؤسسه فرهنگی دیگر در “مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی” ادغام شد. این مؤسسه زیر نظر وزارت علوم و آموزش عالی فعالیت می‌کرد و امروزه با نام “پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی” شناخته می‌شود. این پژوهشگاه یک مرکز ملی وابسته به وزارت علوم، تحقیقات و فناوری است که وظیفه اصلی آن تحقیق و مطالعه در زمینه‌های علوم انسانی و فرهنگی است.

سازمان دیگری که در این حوزه فعال است، “بنیاد فردوسی” می‌باشد. این بنیاد یک سازمان غیردولتی است که در ۲۷ اسفند ۱۳۸۴ با مجوز سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری تأسیس شده است.

بنیاد فردوسی دو دفتر در تهران و مشهد دارد و دبیرخانه دانش‌آموزی آن نیز در تهران مستقر است. این بنیاد تاکنون موفقیت‌های زیادی داشته که یکی از مهم‌ترین آن‌ها، ثبت “هزاره پایان سرایش شاهنامه” در فهرست رویدادهای علمی، فرهنگی و هنری یونسکو در سال‌های ۲۰۱۰–۲۰۱۱ میلادی است. این رویداد، اولین ثبت جهانی بر اساس سال خورشیدی در تاریخ یونسکو بود. پیشنهاد بنیاد فردوسی برای این ثبت، در سی و پنجمین کنفرانس عمومی یونسکو با موافقت ۱۹۲ کشور عضو روبرو شد.

در پاییز سال ۱۳۸۹، به دنبال گسترش روابط فرهنگی بین ایران و آلبانی و بر اساس توافق بین دو نهاد فرهنگی و آموزشی، و همچنین به احترام ثبت “هزاره شاهنامه فردوسی” در یونسکو در سال ۲۰۱۰، “موسسه فردوسی” در شهر تیرانا، پایتخت آلبانی، به عنوان بخشی از یک مرکز دانشگاهی، آغاز به کار کرد.

اندیشه سیاسی فردوسی

متفکران و پژوهشگران بسیاری درباره اندیشه سیاسی فردوسی تحقیق و مطالعه کرده‌اند و بسیاری از آنها در این باره کتاب و مقاله نوشته‌اند، حتی برخی از سیاست پیشگان از اندیشه سیاسی فردوسی تاثیر گرفته و از آن استفاده کرده‌اند، البته اندیشه سیاسی و اجتماعی فردوسی برای مردم عادی نیز قابل توجه بوده و بسیاری سعی می‌کنند که اطلاعات خود را راجب این موضوع بالا ببرند، اندیشه سیاسی و اجتماعی فردوسی به موضوعاتی مانند آرمانگرایی، زمانه ستیزی و دادخواهی و عدالت خواهی، ستم ستیزی، مردم داری، مدارا با مخالفان و مردم اشاره می‌کند. این طرز فکر فردوسی به خاطر این است که در آن زمان کتاب‌هایی مانند قابوس نامه و اندرزنامه‌های زیادی وجود داشته است که اندیشه فلسفی سیاسی دوران کهن را در خود جای داده بودند، فردوسی همچنین از اندرزهای اندیشمندان ایران باستان نیز تاثیر گرفته و در امور حکومتی نیز اطلاعات فراوانی داشته است.

با وجود تمام این اطلاعات، فردوسی تمام سعی خود را کرده است که شاهنامه را به روان‌ترین و زیباترین شکل ممکن بنویسد، او سعی کرده که در کتاب خود به ارزش و اهمیت یک نظام عادلانه اشاره کند:

بیا تا جهان را به بد نسپریم

همه بر هم دست نیکی بریم

و همچنین با اعلام و مطرح نمودن این موضوع که فریدون فرخ با شکست ضحاک کار مهمی کرد و این کار را باید هر انسانی انجام دهد به نظام عادلانه و برقراری عدالت تاکید کرده است:

فریدون فرخ فرشته نبود

ز مشک و ز عنبر سرشته نبود

به داد و دهش یافت آن نیکویی

تو داد و دهش کن فریدون تویی

واکنش‌های سیاسی:

فریدون هوادار گرایش سیاسی و فرهنگی ابومنصور محمد بن عبدالرزاق بوده است.

در شاهنامه داستان هفت خوان اسفندیار آمده است او در فرهنگ کهن، پهلوان و شاهزاده‌ای پرمایه و کلیدی است.‌

داستان رستم و اسفندیار پرداخته ذهن خود فردوسی می‌باشد.

رستم شاهنامه نماینده اندیشه‌های فردوسی می‌باشد.

یکی از ویژگی‌های سیاسی شخصیت رستم این است که او از لحاظ اخلاقی خودمدار و خودکفا بوده است یعنی او سرکش و عاصی بوده و مطیع تام عوامل هیچ رهبر سیاسی یا دینی نبوده است و برای خود استقلال و آزادی فردی قائل بوده و به هیچ وجه آزادی فردی خود را فدای هیچ قانون و نظامی نمی‌کند و به خاطر ایران دوستی و میهن پرستی به شاه خدمت می‌کند نه چیز دیگر، او برای قانون تا آنجا که فردیت و عزت نفس خود را مخدوش نکند احترام قائل است و این نکته در اشعار او قابل مشاهده می‌باشد:

که گفتت برو دست رستم ببند

نبندد مرا دست چرخ بلند

اگر چرخ بلند اخری برکشد

زهر اختری‌ لشکری برکشد

به گرز گران بشکنم لشکرش

پراکنده سازم به هر کشورش

تاثیرات:

افکار و باورهای سیاسی حکیم فردوسی، نقش بسیار مهمی در سرنوشت و تاریخ ایران ایفا کرده است. رضا شاه پهلوی به شاهنامه علاقه‌ی زیادی داشت و تلاش می‌کرد از اندیشه‌ها و آرمان‌های فردوسی در کارهایش الهام بگیرد. همچنین، مهدی اخوان ثالث، شاعر نامدار، هم در شیوه‌ی شاعری و هم در جهان‌بینی خود، از فردوسی پیروی می‌کرد.

در آیینه آثار هنری:

در مورد فردوسی، کارهای هنری فراوانی خلق شده است. برخی از این آثار، مانند ساخته‌های عبدالحسین سپنتا و نمایشنامه «دیباچه نوین شاهنامه» اثر بهرام بیضایی، از نگاه سیاسی زندگی و کار فردوسی الهام گرفته‌اند. هر دوی این آثار، فردوسی را انسانی معرفی می‌کنند که به جنگ‌های قبیله‌ای بی‌اعتنا بود و از ستمی که از سوی حاکمان و مردم عادی بر او رفت، رنج می‌برد و در عین حال، شخصیتی بود که تمدن را نمی‌پذیرفت.

اگه حال کردی این پست رو با دوستات به اشتراک بذار:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *