بیوگرافی لئوناردو دیکاپریو
لئوناردو دیکاپریو، که نام کامل او لئوناردو ویلهلم دیکاپریو است، بازیگر و تهیهکننده آمریکایی میباشد. او در تاریخ ۱۱ نوامبر ۱۹۷۴ به دنیا آمد. این هنرمند به دلیل بازی در فیلمهایی که بر اساس داستانهای واقعی و زندگی افراد ساخته شدهاند، بسیار معروف است. او تا به حال موفق شده جوایز مهمی از جمله یک اسکار، یک جایزه بفتا و سه جایزه گلدن گلوب را به دست آورد. تا سال ۲۰۱۹، فیلمهای او در مجموع بیش از ۷.۲ میلیارد دلار در جهان فروش داشتهاند. همچنین نام او هشت بار در فهرست پردرآمدترین بازیگران جهان قرار گرفته است.
منوی دسترسی سریع
**خلاصهای از زندگی**
در این بخش، نگاهی کوتاه و کلی به سرگذشت و مهمترین رویدادهای زندگی خواهیم داشت.
**درباره زندگی**
این قسمت به شرح کاملتر زندگی، از دوران کودکی تا زمان حال، میپردازد و مراحل مختلف رشد و تجربیات را در بر میگیرد.
**پیمان زناشویی**
در این بخش، جزئیات مربوط به ازدواج، همسر و زندگی خانوادگی شرح داده میشود.
**صفحات مجازی**
شامل پیوندها و اطلاعات مربوط به حضور در فضای مجازی و پلتفرمهای مختلف آنلاین است.
**عرصه فعالیتهای هنری**
در اینجا، به کارها، آثار و مسیر حرفهای در زمینه هنر پرداخته میشود.
**فهرست آثار سینمایی**
لیست کامل فیلمها، سریالها یا دیگر آثار تصویری که در آنها حضور داشتهاند، در این بخش ارائه میشود.
**تقدیرها و موفقیتها**
این قسمت به جوایز، نامزدیها و دیگر دستاوردها و افتخارات کسبشده اختصاص دارد.
**اموال و درآمد**
در این بخش، اطلاعاتی درباره داراییها، سرمایهها و منابع درآمد آورده میشود.
**حواشی و بحثها**
این قسمت به رویدادها یا موضوعات چالشی و حاشیهای که در طول زندگی مطرح شدهاند، میپردازد.
**گفتوگوها**
متن یا خلاصهای از مصاحبهها و گفتوگوهای انجامشده در اینجا قرار داده میشود.

خلاصه زندگینامه
نام اصلی در زمان به دنیا آمدن: لئوناردو ویلهلم دیکاپریو
تاریخ تولد: ۱۱ نوامبر ۱۹۷۴
شهر و کشور تولد: لس آنجلس، کالیفرنیا، آمریکا
حرفهها: بازیگری و تهیهکنندگی فیلم
سالهای فعالیت: از ۱۹۸۹ تا امروز
نهادهای وابسته: شرکت اپین وی پروداکشنز و بنیاد لئوناردو دیکاپریو
جایگاه: نماینده صلح سازمان ملل متحد (از سال ۲۰۱۴)
نام پدر: جورج دیکاپریو
زندگینامه
شخصی و خانواده:
لئوناردو ویلهلم دیکاپریو در تاریخ ۱۱ ماه نوامبر سال ۱۹۷۴ در شهر لس آنجلس از ایالت کالیفرنیا به دنیا آمد. او تنها ثمره ازدواج ایرملین ایندربرکن و جورج دیکاپریو بود که مادرش اهل آلمان و به عنوان منشی وکلای حقوقی فعالیت کرده و اصلیت پدرش ایتالیایی و آلمانی بود که در زمینه پخش کننده و کامبکهای زیرزمینی اشتغال داشت.
آنها همزمان با گذراندن تحصیل در کالج با یکدیگر آشنا شده و در پی پایان یافتن تحصیلات محل زندگی خود را به شهر لس آنجلس تغییر دادند. پدربزرگ دی کاپریو از سوی مادرش، ویلهلم ایندربرکن نام داشت که در آلمان سکونت داشته و مادربزرگ مادریاش به نام هلن ایندربرکن از کسانی بود که از کشور روس مهاجرت کرده و در آلمان اقامت میکرد. لئوناردو دی کاپریو در جایگاه پیرو مذهب کاتولیک تربیت یافته و بزرگ شد.
برخی از سایتها به طور نادرست مادربزرگ مادری این هنرپیشه را از اهالی و متعلق به اودسا، اوکراین خواندهاند. ولی تاکنون هیچ مطلب موثقی در خصوص اینکه اقوام و خویشان دی کاپریو در اوکراین به دنیا آمده و یا اصلیت اوکراینی داشته باشند، مشاهده نشده است.
پدر و مادر دی کاپریو اسم لئونارد را برای او انتخاب کردند. از آن جهت در دورانی که مادرش او را باردار بوده و جهت تماشای نقاشی لئوناردو داوینچی به موزهٔ اوفیتزی واقع در شهر فلورانسِ ایتالیا رفته بود، برای اولین بار متوجه حرکات و لگدهای جنین در شکمش گردید. تنها زمانی که دی کاپریو یک سال بیشتر نداشت، پدرش دلباخته زن دیگری شده و آنها را رها کرد، لذا پدر و مادرش از یکدیگر متارکه کردند.
پدر و مادرش به منظور بزرگ کردن فرزندشان با مشارکت یکدیگر، محل زندگیشان را به کلبههای دوقلو به همراه یک حیاط مشاع در منطقه ایکو پارک شهر لس آنجلس که یک محله فقیرنشین بوده و به عنوان زاغههای هالیوود شهرت داشت، تغییر دادند. ولی پدرش در کنار دوست دخترش و پسر دوست دخترش به اسم آدام فارر زندگی جدیدی را برای خود شروع کرد.
هرچند دی کاپریو ارتباط خوبی را با آدام فارر داشت. چند سال بعد دی کاپریو به همراه مادرش به سایر محلههای دیگر این شهر همچون لوس فلیس اسباب کشی کردند. این هنرپیشه در یک گفتگو نقل کرده: پدر و مادرش را به مفهوم واقعی واژه بوهمین و کسانی که در سرتاسر دنیا بیش از همه به آنها اطمینان دارد، وصف نموده است. او اذعان داشته در نهایت فقر و تنگدستی مالی در منطقهای که فساد، فحشا، آدم کشی و خشونت در آن بیداد میکرد، سالهای کودکی خود را پشت سر گذاشت.
همچنین او برای چهار سال در مرکز مطالعات غنی لس آنجلس و پس از آن در مدرسه دبستان سیدز آموزش دید. هنگامی که او در سن پنج سالگی بود، ایفای نقش در سریال تلویزیونی رامپر روم را آغاز کرد. ولی به علت برخی رفتارها از همکاری در این پروژه اخراج گردید.
به همین علت مصمم شد با جدیت تحصیلات خود را شروع کرده و در ادامه جهت تحصیل در دبیرستان جان مارشل ثبت نام نمود. دی کاپریو اشتیاقی جهت حضور در مدارس دولتی نداشته و در ازای آن مصمم بود که جهت فعالیت در حوزه بازیگری، در تستهای مربوط به آن شرکت کند. پس از چند سال او تحصیلات در مقطع متوسطه را کنار گذاشته و سرانجام توانست مدرک دیپلم معادل عمومی را دریافت نماید.
او از همان سالهای کودکی اشتیاق زیادی برای هنرپیشگی داشته و به این دلیل مادرش او را جهت شرکت در همه آزمونهای تست بازیگری میبرد. دی کاپریو با شرکت در یک گفتگوی تلویزیونی مطرح کرد، بدون حمایت و یاری مادرش قادر نبود در حوزه سینما به موفقیت برسد. چرا که در پی طلاق پدر و مادرش، سرپرستی او را مادرش به عهده گرفت که به عنوان منشی حقوقی فعالیت میکرد.
برخلاف اینکه والدین دی کاپریو زمانی که او یک ساله بود از یکدیگر جدا شدند، در عین حال او ارتباط مطلوب و نزدیکی را با هر دوی آنها برقرار کرده است.
با پافشاری و مساعدت والدینش او به استعداد مبتکرانه خود پی برده و آشکار گردید که رغبت و گرایش زیادی به هنرپیشگی و هنر دارد.
این بازیگر در سالهای کودکی علاقه داشت در آینده یا به عنوان یک زیست شناس دریایی مشغول به کار شده و یا هنرپیشه شود که سرانجام او بازیگری را انتخاب کرد. او به ایفای نقش در سایر شخصیتها و به نمایش درآوردن حالات و رفتارهای مردم تمایل داشته و از مشاهده عکسالعمل آنها نسبت به این هنرنمایی احساس لذت بخشی پیدا میکرد. طبق اظهارات خودش، در حقیقت رغبت و گرایش او به اجرا از زمانی آغاز شد که او دو سال بیشتر نداشت. موقعیتی که او با حضور در یک جشنواره به منظور اجرا بر روی صحنه حاضر شده و به شکل بداهه شروع به رقصیدن کرد.
این موضوع بازتابهای مطلوبی را از سوی تماشاگران در پی داشت. در عین حال هنگامی که آدام فارر توانست از مشارکت در یک آگهی تلویزیونی، درآمد پنجاه هزار دلاری کسب کند، او اشتیاق بیشتری جهت فراگیری بازیگری پیدا کرد. در برخی گفتگوها دی کاپریو بیان کرده، اولین بازی تلویزیونی او مربوط به سریال کودکانه رامپر روم بوده و در عین حال به علت برهم زدن و شلوغ کاری از حضور در این نمایش بیرون رانده شد. هرچند مجری برنامه مذکور، موضوع کنار گذاشتن بچهها را از این برنامه انکار نمود.
زمانی که او در سن چهارده سالگی بود، در چند آگهی تبلیغاتی با موضوع خودروهای مچباکس شرکت کرده و آن را به منزله اولین نقش آفرینی خود دانست. مدتها بعد دی کاپریو در آگهیهای تبلیغاتی مربوط به کرفت سینگز، بابل یام و اپل جکز همکاری کرد.
همچنین او در سال ۱۹۸۹ نقش آفرینی را در دو قسمت از یک برنامه تلویزیونی به نام د نیو لسی بر عهده گرفت. این هنرپیشه نخستین بار در سال ۱۹۸۹ توانست در عرصه سینما فعالیت کند. در سال مذکور او در مجموعه تلویزیونی بازی کرده و در آن پروژه با توبی مگوایر (هنرپیشه فیلم مرد عنکبوتی) آشنا شده و ارتباط دوستی آنها همچنان تا به این دوران پایدار بوده است. ولی با در نظر گرفتن اینکه دی کاپریو از سن پنج سالگی در سینما فعالیت داشت، ولی در حقیقت اولین همکاری قابل توجه او در حوزه سینما در فیلم زندگی این پسر صورت گرفت. در فیلم مذکور لئوناردو از بین چهارصد پسر متقاضی جهت بازی در نقش مذکور از سوی رابرت دنیرو برگزیده شده و به همراه او نقش آفرینی کرد.
این هنرپیشه در آغاز شروع فعالیت حرفهای خود، جهت پیدا کردن یک مدیر برنامه دچار مشکل شد. پس از آنکه موفق به یافتن مدیر برنامه گردید، در وهله اول مدیر شرکت و مدیر برنامههایش به او پیشنهاد داد اسم لئوناردو بیش از حد معمول غیر انگلیسی و خارجی بوده و لازم است در ازای آن، نام لنی ویلیامز را برای خود انتخاب کند. ولی لئوناردو با این موضوع موافقت نکرد. او برای مدت یک سال و نیم فرصت بازی در هیچ کاری را پیدا نکرد، با وجودی که در حدود صد مرتبه در تستهای هنرپیشگی شرکت میکرد.
در پی این ناکامی و شکستهای طولانی او مصمم شد از هنرپیشگی دست بکشد، ولی پدرش او را تشویق کرد که در این زمینه پایداری و ایستادگی کند. به موجب پند و اندرزی که پدرش به او داده و انتظار رسیدن به شرایط مالی مطلوب، همچنان او در تستهای بازیگری حاضر میشد. در پی مواجه شدن با یک کارشناس استعدادیابی که از آشنایان دوست مادرش بود، این شخص لئوناردو را به سایر عوامل انتخاب هنرپیشه معرفی نمود. لذا دی کاپریو توانست نقشهایی را در بیست آگهی تبلیغاتی بر عهده بگیرد.
در سالهای نخست دهه ۱۹۹۰ لئوناردو به طور پیوسته در حوزه تلویزیون هنرپیشگی میکرد. به طوری که شخصیتی را در قسمت آزمایشی فیلم بیگانگان در سال ۱۹۹۰ به نمایش گذاشته و در یک قسمت از سریال سانتا باربارا در همان سال هنرنمایی کرد. او در این مجموعه شخصیت یک نوجوان معتاد به الکل را بر عهده داشت. پس از آنکه دی کاپریو جهت بازی در سریال پدر و مادری که بر اساس یک فیلم طنز تهیه شده در سال ۱۹۸۹ به همین نام برگزیده شد، موقعیت حرفهای او به شرایط بهتری رسید.
او به منظور مهیا شدن جهت بازی در نقش یک پسر نوجوان مسئلهدار به اسم گری باکمن، در فیلم اصلی به تحلیل و بررسی اجرای واکین فینیکس پرداخت. فعالیتهای او در سال مذکور موجب شد که دو کاندیداتوری را در دوازدهمین مراسم جوانان در فیلم کسب کند که شامل برترین هنرپیشه جوان در سریال روزانه جهت سانتا باربارا و همچنین برترین ایفای نقش هنرپیشه جوان در مجموعه تلویزیونی تازه برای پدر و مادری بود. همزمان با این موضوع او به عنوان شرکت کننده در برنامه بازی کودکانه به نام فان هاس حضور یافت که در این برنامه چندین فعالیت بدلکاری همچون ماهیگیری در یک استخر کوچک با استفاده از دندانهایش را به انجام رسند.
او در سال ۱۹۹۳ با ایفای نقش در فیلم زندگی این پسر، در سینما فعالیت خود را آغاز کرد.
لئوناردو دی کاپریو فعالیت خود را از سالهای آخر دهه ۱۹۸۰ با همکاری در آگهیهای تلویزیونی شروع کرد. در ابتدای دهه ۱۹۹۰ او در سریالهای تلویزیونی متعددی همچون سیتکام شخصیتهای مشابه و تکراری را به نمایش میگذاشت. اولین ایفای نقش برجسته او با حضور در فیلم زندگی این پسر به سال ۱۹۹۳ بود که شخصیت مؤلف توبیاس وولف را بر عهده داشت.
زمانی که او در سال ۱۹۹۳ توانست نقش پسری ناتوان و معلول جسمانی را در فیلم چه چیزی گیلبرت گیریپ را آزار میدهد بازی کند، توانست تمجید و بازتابهای مثبتی را از منتقدان دریافت کرده و در عین حال کاندید کسب جایزه اسکار شود. همچنین این هنرپیشه با نقش آفرینی در شخصیت عاشقان بد طالع در فیلمهای رمانتیک رومئو + ژولیت به سال ۱۹۹۶ و فیلم تایتانیک به سال ۱۹۹۷ شهرت بینظیری را در عرصه جهانی به دست آورد. به دنبال تبدیل شدن فیلم تایتانیک به عنوان پرفروشترین فیلم آن عصر، تا چند سال پی در پی از فعالیت کاری او کاسته شد.
این هنرپیشه در پی کنار گذاشتن رویکرد قهرمان گونه عاشقش، سعی کرد تا شخصیتهایی را در دیگر سبکها همچون درام جنایی به سال ۲۰۰۲ در فیلم اگر میتونی منو بگیر و فیلم دار و دستههای نیویورکی به انجام برساند. بازی در فیلم دوم اولین مشارکت دی کاپریو با مارتین اسکورسیزی کارگردان سرشناس محسوب میشد.
دی کاپریو با ایفای نقش در فیلم زندگینامه هوانورد به سال ۲۰۰۴، فیلم تریلر سیاسی الماس خونین به سال ۲۰۰۶، فیلم درام جنایی جدا مانده به سال ۲۰۰۶ و همچنین درام عاشقانه جاده انقلابی به سال ۲۰۰۸ توانست مورد توجه کارشناسان و منتقدین سینما قرار گرفته و تمجید شود. پس از آن او در زمینه تولید مستندهای محیط زیستی مشغول به کار شد و در چند کار پرثمر از کارگردانهای مشهور همچون فیلم هیجانی سرآغاز به سال ۲۰۱۰، فیلم وسترن جنگوی زنجیرگسسته به سال ۲۰۱۲، زندگینامهای گرگ وال استریت به سال ۲۰۱۳، درام بقا بازگشته به سال ۲۰۱۵ که به موجب آن توانست جایزه اسکار برترین هنرپیشه مرد را کسب کند، کمدی-درامهای روزی روزگاری در هالیوود به سال ۲۰۱۹، فیلم بالا رو نگاه نکن به سال ۲۰۲۱ و درام جنایی قاتلان ماه گل به سال ۲۰۲۳ نقش آفرینی نماید.
این هنرپیشه مؤسس و پایهگذار اپین وی پروداکشنز—شرکت تولیدی بود که تعدادی از فیلمها سریالهای مستند گرینزبرگ طی سالهای ۲۰۰۸ الی ۲۰۱۰ تولید کرد. در عین حال در نهاد لئوناردو دیکاپریو یک بخش غیرانتفاعی را جهت رشد و بالا بردن سطح دانش و آگاهی عموم نسبت به محیط زیست اختصاص داد. دی کاپریو بیشتر از برنامههای بشردوستانه حمایت کرده و اقدام به ساخت چند فیلم مستند در حوزه محیط زیست نموده است. در عین حال از سال ۲۰۱۴ میلادی او در جایگاه یکی از سفیران صلح سازمان ملل همکاری میکند.
در سال ۲۰۰۵ میلادی به جهت ارزش گذاری و سپاس از مشارکتهای دی کاپریو در حوزه هنر، به عنوان عضو ارشد نشان هنر و ادب معرفی شد. در سال ۲۰۱۶ اسم او در لیست نشریه تایمز جهت ۱۰۰ شخص مؤثر در دنیا وارد شد. همچنین در نظرسنجی که از مخاطبین و خوانندگان نشریه امپایر در سال ۲۰۲۲ صورت گرفت، لئوناردو دی کاپریو به عنوان یکی از پنجاه هنرپیشه بزرگ تاریخ برگزیده شد.
در حقیقت او به دنبال سه مرتبه کنار گذاشتن تحصیل، سرانجام توانست دیپلم خود را دریافت کرده و از سن ۱۵ سالگی در زمینه هنرپیشگی شروع به کار کرد. زمانی که او در سن ۲۳ سالگی به نقش آفرینی در فیلم کشتی تایتانیک پرداخت، به چهره شناخته شدهای در کل دنیا تبدیل شد.
او با داشتن ۱۸۳ سانتیمتر قد و ۷۵ کیلوگرم وزن، در حال حاضر یکی از فعالان حوزه محیط زیست است.
حمایت از دریاچه ارومیه:
این بازیگر از سال ۱۹۸۴ میلادی، کار خود را در زمینه محافظت از طبیعت شروع کرد. او کارهای مهم و زیادی برای نجات جانوران در معرض نابودی، گسترش مناطق تحت حفاظت در دریاها و توقف شکار و صید غیرقانونی انجام داده است.
همچنین لئوناردو در سال ۱۳۹۵ شمسی، عکسی از دریاچه ارومیه در صفحه شخصی خود در فضای مجازی گذاشت و از خشک شدن آن ابراز تأسف کرد. او از همه مردم جهان خواست تا توجه بیشتری به تغییرات آب و هوایی کره زمین داشته باشند.
عدم تمرکز بر ظاهر:
او هیچوقت به فکر مد و ظاهر خود نیست. چون معتقد است این چیزها فقط یک مدل زودگذر هستند و حتی ممکن است به کار حرفهای فرد در آن زمینه آسیب بزنند. در عوض، او تلاش میکند تمرکزش را بر ثبات و ادامهدار بودن کارش بگذارد.
در بین قدرتمندان و ثروتمندان:
لئوناردو دیکاپریو در سال ۲۰۱۶ توسط مجله تایم به عنوان یکی از ۱۰۰ فرد تاثیرگذار در جهان انتخاب شد.
همچنین او در سال ۲۰۰۸ و همچنین از سال ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۶، در فهرست سالانه مجله فوربز به عنوان یکی از پردرآمدترین بازیگران جهان قرار گرفت. در سال ۲۰۱۱، او با درآمد ۷۷ میلیون دلاری، رتبه اول این لیست را کسب کرد.
به گزارش هالیوود ریپورتر، لئوناردو دیکاپریو در بین قدرتمندترین افراد صنعت سرگرمی در سالهای ۲۰۱۶ تا ۲۰۱۹ نیز قرار داشت.
سبک بازی:
این بازیگر علاقه زیادی به ایفای نقش در فیلمهایی با درونمایه خانوادههای مشکلدار دارد و اغلب شخصیتهایی را بازی میکند که از زندگی واقعی افراد و داستانهای روایت شده در دورههای خاص الهام گرفته شدهاند. اگرچه لئوناردو دیکاپریو در نگاه اول شخصیتی ساده و سرراست به نظر میرسد، اما در واقع بازیگری است که نقشهای پیچیده و تاریک را برمیگزیند. او ترجیح میدهد در قالب شخصیتهای ضدقهرمان و نقشهایی ظاهر شود که در طول داستان، تعادل ذهنی تماشاگر را برهم میزنند.
علاقه به موزه و فسیل:
او در خاطراتش میگوید: وقتی بچه بودم، بیشتر وقتها به موزه تاریخ طبیعی سر میزدم. بعدها که بزرگ شدم، تصمیم گرفتم تمام آن خیالپردازیها و رویاهای کودکیم را حفظ کنم. به همین دلیل، شروع به جمعآوری استخوانها و بقایای دایناسورها کردم و در کنار آن، پوسترهای قدیمی فیلمهای هالیوودی را نیز نگهداری کردم.
دیدار با پاپ:
لئوناردو دیکاپریو در سال ۲۰۱۶ با پاپ فرانسیس ملاقات کرد. در این دیدار، آن دو درباره گرم شدن زمین و تغییرات آب و هوایی جهان با یکدیگر صحبت کردند. همچنین دیکاپریو در این جلسه، کمک مالیای را با هدف فعالیتهای انساندوستانه به پاپ اهدا کرد.
دین و مذهب:
او در کالیفرنیا بزرگ شد و در خانوادهای کاتولیک زندگی کرد. اما امروزه به هیچ کدام از ادیان باور ندارد، هرچند که به آموزههای بودیسم علاقهمند است. او همچنین گفته که به وجود خداوند اعتقاد دارد و خود را یک فرد آگنوستیک میداند.
تفریحات:
او عاشق بیرون رفتن و گشتوگذار در دل طبیعت است. او گفته که دوست دارد جاهایی را ببیند که هنوز دست انسان به آنها نرسیده و بکر ماندهاند. همچنین، سفر به مناطقی مانند جنگلهای آمازون برای او یک تجربهٔ معنوی و روحانی به شمار میرود.
علاقمندی ها:
لئوناردو دیکاپریو عاشق دیدن فیلمهای قدیمی و کلاسیک است. از فیلمهای موردعلاقه او میتوان به «دزد دوچرخه» محصول ۱۹۴۹، «راننده تاکسی» ساخته ۱۹۷۶، «هشت و نیم زن» مربوط به ۱۹۹۹، «۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی» مربوط به ۱۹۶۸ و همچنین فیلم «شرق عدن» متعلق به ۱۹۵۵ اشاره کرد.
در میان کارگردانان، او علاقه ویژهای به مارتین اسکورسیزی دارد و معتقد است رابطهاش با این کارگردان بزرگ، بسیار خاص و فراتر از حد تصور است. دیکاپریو دانش و بینش سینمایی اسکورسیزی را بسیار تحسین میکند.
از نظر غذایی، پاستا را دوست دارد و نوشیدنی موردعلاقهاش لیموناد است. علاوه بر دوچرخهسواری، به غواصی، جمعآوری مجسمههای فیگور و بازیهای ویدیویی هم علاقمند است.
او به سفر به اسپانیا بسیار علاقه دارد و دوست دارد زبان اسپانیایی را یاد بگیرد. همچنین از طرفداران ورزش بسکتبال است.
رنگ سبز را به خاطر پیوندش با طبیعت و زندگی دوست دارد.
دیکاپریو همچنین تأکید کرده که فردی پاک و سالم است و از مصرف هرگونه مواد مخدر دوری میکند. او هیچگونه تجربهای در این زمینه ندارد.
نکاتی خواندنی:
پس از اینکه مادرش آثار هنری لئوناردو داوینچی، نقاش مشهور را دید، تصمیم گرفت اسم پسرش را لئوناردو بگذارد. او یک برادرخوانده به نام آدام فرار دارد. این بازیگر میتواند به زبان آلمانی هم به راحتی صحبت کند.
وقتی دی کاپریو در سال ۱۹۹۳ در فیلم «چه چیزی گیلبرت گیریپ را آزار میدهد» نقش یک پسر با مشکل ذهنی را بازی کرد، در سن ۱۹ سالگی نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین بازیگر مکمل مرد شد.
او از فعالان محیط زیست است و به ندرت در مصاحبهها شرکت میکند. او فقط برای صحبت درباره موضوعات محیط زیستی و حقوق بشر در رسانهها حاضر میشود. از میان بازیگران، طرفدار رابرت دنیرو، جک نیکلسون و مریل استریپ است.
لئوناردو دی کاپریو تا به حال نامزد دریافت ۱۶۱ جایزه شده و ۵۴ جایزه را برنده شده است. از مهمترین جایزههای او میتوان به اسکار، گلدن گلوب، بفتا و جایزه انجمن بازیگران فیلم اشاره کرد.
ازدواج
روابط عاشقانه:
زندگی شخصی لئوناردو دی کاپریو همیشه مورد توجه رسانهها و کاربران فضای مجازی است. او به ندرت با خبرنگاران مصاحبه میکند و جزئیات زندگی خصوصی خود را فاش میسازد. در سال ۱۹۹۹، لئوناردو با ژیزلی بینچنی، مدل اهل برزیل، آشنا شد و این رابطه تا سال ۲۰۰۵ ادامه یافت. سپس از سال ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۱، این بازیگر با مدلی اسرائیلی به نام بار رافائلی وارد یک رابطه عاطفی شد. در همین دوران، او حتی با شیمون پرز، رئیس جمهور وقت اسرائیل، دیدار کرد و از شهر زادگاه رافائلی، هود هشارون، نیز بازدید نمود.
در سال ۲۰۰۵، لئوناردو در یک مهمانی در هالیوود شرکت داشت که طی آن، مدلی به نام آرتا ویلسون با یک بطری شکسته به سرش ضربه وارد کرد و باعث مصدومیت او شد. دادگاه ویلسون را مجرم شناخت و در سال ۲۰۱۰ به دو سال حبس محکوم کرد.
در فاصله سالهای ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۳، لئوناردو دو رابطه دیگر را تجربه کرد: ابتدا با بلیک لایولی و سپس با ارین هیثرتون. در آن زمان شایعاتی درباره ارتباط او با ریانا، خواننده معروف، مطرح شد که در نهایت نادرست از آب درآمد.
لئوناردو از ژوئیه ۲۰۱۳ تا دسامبر ۲۰۱۴ و نیز در سال ۲۰۱۷ با تونی گارن، مدل آلمانی، رابطه عاشقانه داشت. همچنین، او بین سالهای ۲۰۱۷ تا ۲۰۲۲ با کامیلا مورون، بازیگر آرژانتینی-آمریکایی، در ارتباط بود. این رابطه، یکی از طولانیترین روابط او محسوب میشود. پیش از این، او معمولاً روابط کوتاهمدت داشت و به همین دلیل به عنوان “مشهورترین فرد مجرد هالیوود” شناخته میشد.
شریک احساسی تا سن ۲۵:
مقالاتی درباره لئوناردو دی کاپریو منتشر شده که به روابط این بازیگر با زنان زیر ۲۵ سال پرداختهاند. او تا به حال فقط با مدلهای مشهور رابطه داشته و طبق گفتههای خود این زنان، همیشه دی کاپریو بوده که رابطه را به پایان رسانده. به همین دلیل، در سال ۲۰۱۵ یک وبسایت اینترنتی تحلیل مفصلی درباره این موضوع انجام داد. نتیجه این بود که لئوناردو فقط تا زمانی با یک دختر رابطه دارد که سنش کمتر از ۲۵ سال باشد. به محض اینکه سن آنها از ۲۵ میگذرد، او رابطه را قطع میکند.
این موضوع توجه رسانهها و مطبوعات را جلب کرد، تا جایی که برخی از کمدینهای معروف مانند ریکی جرویز در مراسم گلدن گلوب ۲۰۱۹ درباره آن جوک ساختند. این جوک باعث خنده حضار و حتی خود دی کاپریو شد. با این حال، او تا به حال هیچ توضیحی در این باره نداده است.
لئوناردو دی کاپریو صاحب یک خانه در لس آنجلس و یک آپارتمان در منطقه بتری پارک سیتی است. همچنین در سال ۲۰۰۹ جزیرهای به نام بلکادور کی در کشور بلیز خریداری کرد و قصد دارد در آن یک مجموعه اقامتی دوستدار محیط زیست بسازد. این بازیگر در سال ۲۰۱۴ خانه اصلی داینا شور در پام اسپرینگز کالیفرنیا را که توسط دونالد وکسلر طراحی شده بود، خرید.
لئوناردو دی کاپریو در شبکه های اجتماعی
اینستاگرام:
leonardodicaprio@
ایکس (توییتر سابق):
LeoDiCaprio@
فیس بوک:
LeonardoDiCaprio
توئیتر:
LeonardoDiCaprio@
زندگی هنری

شهرت با تایتانیک:
در سال ۱۹۹۷، زمانی که لئوناردو ۲۴ سال داشت، در فیلم کشتی تایتانیک بازی کرد. او در این فیلم همراه با کیت وینسلت بود و پس از آن، به یک ستاره بسیار بزرگ در هالیوود تبدیل شد. با این حال، او در ابتدا علاقهای به بازی در این فیلم نداشت. اما جیمز کامرون، کارگردان فیلم، آنقدر اصرار کرد که لئوناردو در نهایت پذیرفت این نقش را بازی کند.
۱۹۹۱–۱۹۹۶ اوایل کار و پیشرفت:
لئوناردو دی کاپریو اولین نقش سینمایی خود را در سال ۱۹۹۱ در فیلمی ترسناک و کمبودجه به نام «مخلوقات ۳» بازی کرد. او در این فیلم، نقش پسرخواندهٔ یک صاحبخانهٔ بداخلاق را داشت. سالها بعد، دی کاپریو این نقش را یک نقش ساده و بدون عمق توصیف کرد و گفت که ترجیح میدهد این فیلم را به خاطر نیاورد. به نظر میرسد او این فیلم را یکی از بدترین فیلمهای دوران کاری خود میداند و پس از آن، همیشه از بازی در چنین نقشهایی پرهیز کرده است.
چند سال بعد، در همان سال ۱۹۹۱، او به گروه بازیگران سریال کمدی «مسائل اولیه» پیوست و در آن نقش پسری سرگردان به نام «لوک بروور» را بازی کرد که توسط یک خانواده به عنوان پسرخوانده پذیرفته میشود. یکی از همبازیهایش به نام «جونا کرنز» گفته است که لئوناردو با وجود سن کم، بسیار باهوش بود و رفتاری حرفهای داشت، اما در عین حال در صحنهٔ فیلمبرداری شوخیهای زیادی میکرد و گاهی همبازیهای همسن خود را مسخره مینمود. تهیهکنندگان این سریال، دی کاپریو را برای جذب مخاطبان دختر جوان انتخاب کرده بودند، اما حضور او نتوانست تعداد بینندگان را افزایش دهد و او قبل از پایان سریال، آن را ترک کرد. با این حال، او برای بازی در این سریال، نامزد دریافت جایزهٔ «هنرمند جوان» به عنوان بهترین بازیگر جوان شد. همچنین، او در سال ۱۹۹۱ در یک قسمت از سریال «روزان» نیز نقش کوچکی ایفا کرد.
در سال ۱۹۹۲، دی کاپریو در قسمت اول سریال «پیچک سمی» ظاهر شد. او از بین چهارصد بازیگر جوان، توسط رابرت دنیرو برای بازی در کنار او در فیلم «این پسران زندگی» انتخاب شد. این فیلم بر اساس خاطرات توبیاس وولف ساخته شده و داستان رابطهٔ یک پسر نوجوان سرکش به نام توبی (با بازی دی کاپریو) با مادرش (با بازی الن بارکین) و پدر خشنش (با بازی دنیرو) را روایت میکند. کارگردان فیلم، مایکل کاتن-جونز، گفته است که دی کاپریو در ابتدا نمیدانست در صحنه چگونه باید رفتار کند، اما پس از آن که کارگردان روش سختگیرانهای در پیش گرفت، لئوناردو رفتار بهتری پیدا کرد.
یک گزارشگر از مجلهٔ رولینگ استون به نام «بیلگه ابیری» متوجه شد که رابطهٔ عمیق بین بارکین و دیکاپریو به پیشرفت فیلم کمک زیادی کرد و همچنین، تحول لئوناردو از یک نوجوان سرکش به یک جوان مستقل را تحسین کرد. بازی در این فیلم اولین باری بود که هنرنمایی دی کاپریو مورد توجه منتقدان قرار گرفت.
در فیلم درام-کمدی «چه چیزی گیلبرت گریپ را آزار میدهد»، دی کاپریو نقش برادر معلول شخصیت جانی دپ را بازی کرد. کاتن-جونز، دی کاپریو را به کارگردان فیلم، لاسه هالستروم، معرفی کرد. در ابتدا هالستروم مطمئن نبود که لئوناردو برای این نقش مناسب باشد، چون فکر میکرد او بیش از حد خوشچهره است. اما پس از این که دی کاپریو در آزمون بازیگری بهترین عملکرد را نشان داد، هالستروم او را برای این نقش انتخاب کرد. لئوناردو برای آماده شدن برای این نقش، رفتار کودکان معلول را مطالعه کرد. این فیلم از نظر فنی و هنری بسیار موفق بود، به طوری که لئوناردو در ۱۹ سالگی جایزهٔ «هیئت ملی بازبینی» را دریافت کرد و همچنین نامزد دریافت جایزهٔ گلدن گلوب و اسکار برای بهترین بازیگر نقش مکمل مرد شد. او هفتمین نامزد جوان اسکار در این رشته بود. یکی از منتقدان نیویورک تایمز به نام «جانت ماسلین»، بازی دی کاپریو را در سراسر فیلم بسیار تأثیرگذار دانست. منتقد دیگری از همان روزنامه به نام «کارین جیمز» نیز نوشت: «او نیازهای عاطفی و خام آن پسر را به طور کاملاً طبیعی و قدرتمند نشان داد.»
اولین نقش اصلی دی کاپریو در سال ۱۹۹۵ در فیلم وسترن تند و تیز «مردهی سریع» ساختهٔ سم ریمی بود. وقتی استودیوی سونی از انتخاب دی کاپریو برای این نقش منصرف شد، شارون استون که همبازی او بود، هزینهٔ دستمزد لئوناردو را خودش پرداخت کرد! این فیلم در گیشه موفق نبود و نظر مثبت منتقدان را نیز جلب نکرد. پس از آن، این بازیگر در فیلم زندگینامهای «خاطرات بسکتبال» نقش «جیم کرول» نوجوان را بازی کرد؛ یک بازیکن بسکتبال و نویسندهای با استعداد که به مواد مخدر اعتیاد دارد. او در سال ۱۹۹۵ در فیلم درام عاشقانهای به نام «کسوف کامل» نیز بازی کرد که بر اجرای بازیگرانش بسیار تکیه داشت. این فیلم بیشتر بر توانایی بازیگری دی کاپریو متمرکز بود تا جذابیت ظاهری او.
فیلم «کسوف کامل» ساختهٔ آگنیشکا هولاند، داستان خیالی رابطهٔ شاعر همجنسگرا، آرتور رمبو (با بازی دی کاپریو) با پل ورلن (با بازی دیوید تیولیس) را روایت میکند. لئوناردو پس از مرگ ناگهانی ریور فینیکس برای این نقش انتخاب شد. اگرچه این فیلم از نظر تجاری موفق نبود، اما در مجموعهٔ فیلمهای کلاسیک وارنر قرار گرفت که برای مخاطبان خاص در شبکهٔ نمایش خانگی ارائه میشود. روزنامهٔ سان فرانسیسکو کرونیکل نوشت که دی کاپریو یک نویددهندهٔ استثنایی در نسل خود است، اما لهجهٔ بریتانیایی تیولیس و لهجهٔ آمریکایی دی کاپریو با هم همخوانی نداشتند.
در ادامه، دی کاپریو در سال ۱۹۹۶ در فیلم «رومئو + ژولیت» به کارگردانی باز لورمان alongside کلر دینز بازی کرد. این فیلم، یک اقتباس مدرن و کوتاه از داستان عاشقانهٔ غمانگیز شکسپیر بود که متن آن بر اساس نمایشنامهٔ اصلی شکسپیر نوشته شده بود. در ابتدا دی کاپریو به خاطر برداشت متفاوتی که از داستان رومئو و ژولیت داشت، دربارهٔ پذیرش این نقش تردید داشت، اما با توصیهٔ پدرش، تصمیم گرفت همکاری با لورمان را با دقت بیشتری بررسی کند. پس از دو هفته گفتوگو و تبادل نظر بین لئوناردو و لورمان، همکاری آنها صورت گرفت. بازی در «رومئو + ژولیت» دی کاپریو را به عنوان یک بازیگر توانا و مهم در هالیوود تثبیت کرد.
به گفتهٔ «موری پومرنس»، پژوهشگر سینما، به لطف محبوبیت ناگهانی دی کاپریو، این فیلم تنها چند روز پس از اکران در سینماها، سود زیادی به دست آورد. گزارشگر گاردین، «دیوید تامسون»، با بررسی کارهای اولیهٔ دی کاپریو، او را در فیلم «چه چیزی گیلبرت گریپ را آزار میدهد» یک کشف تازه خواند، کسی که نقش بسیار مهمی در زندگی آن پسر داشت و از شخصیت جان در «خاطرات بسکتبال» فراتر رفت و در «رومئو + ژولیت» مانند یک جرقهٔ زندگیبخش ظاهر شد. این بازی جایزهٔ خرس نقرهای برای بهترین بازیگر مرد را در جشنوارهٔ بینالمللی فیلم برلین در سال ۱۹۹۷ برای او به ارمغان آورد.
پس از آن، او در فیلم «اتاق ماروین» محصول ۱۹۹۶، نقش یک مرد جوان را بازی کرد که در یک بیمارستان روانی بستری است. موضوع این فیلم درام خانوادگی دربارهٔ دو خواهر (با بازی مریل استریپ و دایان کیتن) است که به دلایلی از هم جدا شدهاند، اما اتفاقاتی آنها را مجبور میکند دوباره به هم نزدیک شوند. دی کاپریو در این فیلم، نقش پسر شرور و مشکلدار خواهر مریل استریپ را بازی کرد. «لیزا شوارتزبام» از مجلهٔ انترتینمنت ویکلی در گزارش خود، از استعداد ذاتی دی کاپریو تمجید کرد و نوشت که او در مقابل بازیگران باتجربهای مانند کیتن و استریپ، در شرایط دشوار درخشید.
۱۹۹۷–۲۰۰۱ تایتانیک و شهرت جهانی:
در سال ۱۹۹۷ به لئوناردو دیکاپریو پیشنهاد شد در فیلم «یوگی نایتز» بازی کند، اما او این نقش را نپذیرفت. در عوض، همان سال در فیلم «تایتانیک» ساخته جیمز کامرون ظاهر شد. در این فیلم، او و کیت وینسلت، دو مسافر کشتی تایتانیک را بازی کردند که از نظر موقعیت اجتماعی و اقتصادی بسیار با هم فاصله داشتند. آشنایی آنها روی عرشه کشتی، شروع یک عشق کوتاه و غمانگیز بود. اگرچه دیکاپریو در ابتدا برای پذیرش این نقش مردد بود، اما پس از صحبت با کامرون، قبول کرد که در فیلم بازی کند.
این فیلم با بودجهای حدود ۲۰۰ میلیون دلار، پرهزینهترین فیلم زمان خود بود و فیلمبرداری آن در «روساریتو بیچ» انجام شد، جایی که ماکت کشتی ساخته شده بود. پس از اکران، تایتانیک در گیشه بسیار موفق عمل کرد و به پرفروشترین فیلم آن دوره تبدیل شد. فروش جهانی فیلم به بیش از ۲.۱ میلیارد دلار رسید. دیکاپریو با بازی در نقش «جک داوسون» به یک ستاره جهانی تبدیل شد و توجه بسیاری از دختران و زنان جوان را جلب کرد؛ تا جایی که به این پدیده «لئو-مانیا» گفته میشد.
تایتانیک موفق شد یازده جایزه اسکار، از جمله بهترین فیلم را کسب کند که رکوردی بیسابقه بود. وقتی دیکاپریو حتی نامزد دریافت جایزه اسکار هم نشد، بیش از ۲۰۰ نفر از طرفدارانش به آکادمی علوم و هنرهای سینما اعتراض کردند. با این حال، او برای جوایز معتبر دیگری مانند جایزه گلدن گلوب بهترین بازیگر مرد نامزد شد.
این بازیگر در سال ۲۰۰۰ گفت: «در دوران فیلم تایتانیک… نتوانستم با خودم ارتباط برقرار کنم… دیگر به آن شهرت قبلی نخواهم رسید و حتی انتظارش را هم ندارم… الان دیگر به دنبال چنین چیزی نیستم.»
در سال ۲۰۱۵، «بیلگه ابیری» در مجله رولینگ استون نوشت که بازی دیکاپریو در کنار کیت وینسلت، فراز و نشیبهای یک داستان عاشقانه را با شور و صداقت زیادی نشان میداد، به گونهای که تماشاگر نمیتوانست از جذابیت این عشق ناکام فرار کند. یک گزارشگر دیگر از مجله ونتی فر در سال ۲۰۰۸، این دو را به یاد ماندنیترین زوج سینمایی هالیوود از زمان هامفری بوگارت و اینگرید برگمن دانست. همچنین «آلیسا ویلکینسون» در سایت واکس در سال ۲۰۱۷ درباره اولین فیلمی که دیده بود نوشت و به جذابیت پسرانه دیکاپریو اشاره کرد و بازی او را بسیار طبیعی و بیآلایش توصیف کرد.
موفقیت بزرگ تایتانیک، موقعیت دیکاپریو را به عنوان یک بازیگر جوان و محبوب تثبیت کرد، اما خودش سعی میکرد از چنین تصویری فاصله بگیرد. او از حجم کارش کاست و به دنبال نقشهایی رفت که برایش جذاب بودند.
در سال ۱۹۹۸، او نقش کوچکی در فیلم کمدی «شهرت» ساخته وودی آلن بازی کرد. یک مجله از بازی او به عنوان بهترین بخش فیلم یاد کرد. همچنین در همان سال، او در فیلم «مردی با نقاب آهنین» ساخته رندل والاس، نقش دو قلوهای متضاد—لوئی چهاردهم شرور و برادر مهربان و پنهانش—را بازی کرد. اگرچه نظرات منتقدان درباره این فیلم متفاوت بود، اما در گیشه موفق عمل کرد و از بودجه ۳۵ میلیون دلاری، حدود ۱۸۰ میلیون دلار فروش داشت.
یکی از منتقدان مجله انترتینمنت ویکلی به نام «اوون گلیبرمن» نوشت که دیکاپریو برای نمایش آن شخصیت در آن سن کمی جوان به نظر میرسید، اما از بازی او در نقش یک فرشته شیطانی و تاثیرگرفته از ضمیر ناخودآگاه تمجید کرد. «الکس فون تونزلمان» از گاردین نیز مجذوب بازی او شد، اما معتقد بود استعدادش در این فیلم به خوبی استفاده نشده است.
در سال ۱۹۹۸، دیکاپریو برای بازی در فیلم «روانی آمریکایی» با دستمزد ۲۰ میلیون دلار انتخاب شد، اما به دلیل اختلاف نظر با کارگردان، الیور استون، از پروژه انصراف داد و به جای آن، نقش اصلی فیلم «ساحل» را پذیرفت.
او در این فیلم، نقش یک جهانگرد آمریکایی را بازی کرد که به یک جزیره پنهان در تایلند میرسد. فیلم با بودجه ۵۰ میلیون دلاری ساخته شد و حدود سه برابر آن در گیشه فروش کرد، اما نقدهای منفی زیادی دریافت کرد و دیکاپریو نامزد جایزه تمشک طلایی بدترین بازیگر مرد شد.
«تاد مککارتی» از مجله ورایتی معتقد بود که دیکاپریو بازی متقاعدکنندهای داشت، اما نقش او ویژگیهای برجستهای نداشت. همچنین فیلمبرداری این پروژه به محیط زیست منطقه در تایلند آسیب زد و مورد انتقاد قرار گرفت که دیکاپریو بعداً قول داد در بازسازی آن منطقه کمک کند.
در اواسط دهه ۱۹۹۰، او قبول کرد در فیلم کوتاهی به نام «سیاه و سفید» به کارگردانی «آلوی دان» که بیشتر بداهه بود، بازی کند. وقتی کارگردان تصمیم گرفت آن را به یک فیلم بلند تبدیل کند، دیکاپریو و همبازیاش «توبی مگوایر» اعلام کردند که برای ساخت یک فیلم بلند در این پروژه مشارکت نکردهاند. این فیلم مجوز اکران در آمریکا و کانادا را نگرفت و برای اولین بار در جشنواره فیلم برلین در سال ۲۰۰۱ نمایش داده شد، اما وضعیت آن همچنان نامشخص است.
۲۰۰۲–۲۰۰۹ اقدام به تولید فیلم:
هنگامی که از دی کاپریو دعوت شد تا در نقش آناکین اسکایواکر در فیلم جنگ ستارگان: قسمت دوم – حمله کلونها به سال ۲۰۰۲ بازی کند، او موافقت نکرده و در آن دوران تصور میکرد که مهیای این موضوع نیست.
در آن سال اولین فیلمی که او در آن همکاری نمود، فیلم زندگینامهای با عنوان اگه میتونی منو بگیر نام داشت. فیلم مذکور بر پایه رویدادهای زندگی فرانک ابگنیل تهیه شد که قبل از سالروز تولدش در سن ۱۹ سالگی، در دهه ۱۹۶۰ به منظور دستیابی به درآمد میلیونی روش شیادی و حقه بازی را در پیش گرفت. این فیلم توسط استیون اسپیلبرگ کارگردانی شد که در مدت پنجاه و دو روز در ۱۴۷ موقعیت مختلف تصویربرداری گردیده و به عنوان پر ماجراترین و خطرآفرینترین فیلمی شناخته شد که دی کاپریو در سالهای فعالیت خود در آن حضور داشته است.
منتقدان نظرات مثبت و تمجید زیادی را به آن وارد کردند. این فیلم در گیشه فروش سینما به درآمد ۳۵۵ میلیون دلار دست یافته و پس از فیلم تایتانیک به عنوان دومین فیلم پرفروش شناخته شد. راجر ایبرت به تحسین او در جهت متمایز شدن از قشهای ظلمانی و پرچالش فیلم پرداخته و همچنین دو منتقد از نشریه انترتینمنت ویکلی در سال ۲۰۱۸ این اثر را برترین نقش لئوناردو دانسته و بازی او را بسیار باورپذیر، دلربا، پر کرشمه و برخی مواقع حزن انگیز شرح داد. این هنرپیشه توانست به موجب نقش آفرینی مذکور برای سومین مرتبه کاندید کسب جایزه گلدن گلوب شود.
پس از آن در سال ۲۰۰۲ دی کاپریو در فیلمی با عنوان دارودستههای نیویورکی اثری از مارتین اسکورسیزی نقش آفرینی کرد. رویدادهای این درام تاریخی در سالهای میانی قرن نوزدهم در محل فایو پوینتز شهر نیویورک به وقوع میپیوندد. در ابتدا کارگردان این فیلم اسکورسیزی جهت جذب سرمایه گذار و تهیه کننده به منظور اجرایی کردن طرحها و برنامههای خود با مشکل همراه بود، پس از آنکه دی کاپریو ایفای نقش در این فیلم را پذیرفت، میرامکس موافقت کرد که بر روی آن سرمایهگذاری کند.
ولی باز هم در مراحل مختلف تولید، میزان مخارج از سطح پیش بینی افزایش یافته و اختلافاتی که میان تهیه کننده و کارگردان صورت گرفت، باعث شد که تصویربرداری آن در مدت هشت ماه به پایان برسد. فیلم مذکور بر پایه بودجهای به میزان ۱۰۳ میلیون دلار ه عنوان پرخرجترین فیلم شناخته شد که اسکورسیزی تا آن هنگام تهیه کرده بود. دی کاپریو به بازی در شخصیت آمستردام والون، رهبر جوان یک باند خیابانی ایرلندی-آمریکایی شیفته شد.
چرا که این بار کاملاً علی رغم نقشهای پیشین که شخصیتهای پسرانه را به نمایش میگذاشت، بیانگر رغبت و تمایل او به عهدهدار شدن نقش مردان بزرگسال بود. فیلم دارودستههای نیویورکی به فروشی در حدود ۱۹۳ میلیون دلار در نقاط مختلف دنیا دست یافته و بازتابهای مطلوبی را از منتقدان و کارشناسان سینما دریافت کرد. آن تامپسون یکی از گزارشگران نشریه آبزرور این اثر را بازی بدون تشریفات و با اراده دی کاپریو دانست، در عین حال که معتقد بود این هنرپیشه در سیطره ایفای نقش بازیگر مقابلش دنیل دی-لوئیس قرار داشت.
لئوناردو دی کاپریو در سال ۲۰۰۴ میلادی اقدام به پایه گذاری یک شرکت تولیدی به نام اپین وی پروداکشنز نمود. او در مدت فراهم کردن این شرکت، اشتیاق زیادی در جهت پیدا کردن منابع خاص و در عین حال ماندگار کردن هویت آن داشت. لذا با توجه به تجارب پیشین که همکاری بیش از اندازه افراد، اثرات ناخوشایندی را بر محصول نهایی به جا میگذاشت، رویکرد تازهای را برای خود برگزید. او در ابتدا به عنوان تهیه کننده اجرایی در فیلم ترور به کارگردانی ریچارد نیکسون همکاری کرد که شان پن در آن ایفای نقش نمود.
این فیلم اولین بار در جشنواره فیلم کن به سال ۲۰۰۴ اکران گردید. سپس او در کناراسکورسیزی در پروژه زندگینامه یک هوانورد مجدد در کنار یکدیگر همکاری کردند. مضمون این فیلم در خصوص هوارد هیوز، یکی از کارگردان های آمریکایی و پیشتازان هوانوردی محسوب میشد که از ناراحتی وسواس در رنج و عذاب بود. هرچند در وهله اول دی کاپریو فیلم مذکور را در کنار مایکل مان گسترش داد که پس از آن اسکورسیزی جای او را گرفت. فیلم هوانورد دستاوردهایی را در زمینه هنری و تجاری حاصل کرد.
از نظر سیموند براوند از مجله امپایر، دی کاپریو به شیوه قابل قبولی توانست شخصیت دشوار و پیچیدهای را به نمایش گذاشته و در عین حال که صحنههای سوءظن، بدبینی و وسواس را برجسته کرده بود. این هنرپیشه برای اولین بار توانست جایزه گلدن گلوب برترین هنرپیشه مرد را به خود اختصاص داده و در عین حال کاندید کسب جایزه اسکار، جایزه بفتا و جایزه انجمن بازیگران بود.
هنرپیشه در سال ۲۰۰۶ در یک فیل سبک جنایی به نام جدا مانده و همچنین یک تریلر جنگی سیاسی با عنوان الماس خونی ایفای نقش نمود. همچنین در فیلم رفتگان به کارگردانی اسکول سیزی او شخصیت یکی از ماموران پلیس را به نمایش گذاشت که به طور پنهانی در یک گروه تبهکاران ایرلندی در شهر بوستون فعالیت میکرد. از آنجا که در این فیلم دی کاپریو همکاری با هنرپیشه مقابلش جک نیکلسون برایش جذاب بود، از این رو صحنه ای را در کنار او به عنوان یکی از خاطره انگیزترین لحظات زندگی خود در جایگاه هنرپیشه یاد کرد. در زمان مهیا کردن مقدمات فیلم، او به بازدید از شهر بوستون پرداخت تا با اشخاصی که ارتباطی با اراذل ایرلندی داشتند وارد رابطه شده و در حدود ۶.۸ کیلوگرم عضله پیدا کرد.
فیلم مذکور توانست از سوی کارشناسان و منتقدان سینما مورد تمجید واقع شده و با کسب فروش ۲۹۱ میلیون دلاری، تا آن دوره به عنوان پردرآمدترین مشارکت دی کاپریو و اسکورسیزی شناخته شد. گزارش مجله رولینگ استون به نام پیتر ترورز، با تحسین دی کاپریو و بازیگر نقش مقابلش مت دیمون، ایفای نقش آنها را به منزله انفجاری، از نظر احساسی پیچیده خواند، ولی باور داشت نقش آفرینی نیکلسون بازی این دو نفر را تحت تأثیر قرار داده است.
با وجودی که دی کاپریو در فیلم جدا مانده نقش اصلی را عهدهدار بود، ولی شرکت برادران وارنر پیکچرز که مسئولیت توزیع و عرضه فیلم را بر عهده داشت، هنرنمایی او را جهت کاندیداتوری برترین هنرپیشه نقش مکمل مرد در آموزشگاه علوم و هنرهای سینما فرستاد تا از مغایرت و تضاد با نقش دیگرش در فیلم الماس خونین اجتناب نماید. در ازای این جریان، یکی از هنرپیشگان همبازی او به نام مارک والبرگ کاندید شد. هرچند که دی کاپریو به جهت بازی در فیلم جدا مانده توانست جوایز دیگری همچون جایزه برترین هنرپیشه نقش مکمل مرد و کاندیداتوری برترین هنرپیشه مرد در گلدن گلوب و بفتا را به خود اختصاص دهد.
در فیلم الماس خونین لئوناردو شخصیت یک مرد قاچاقچی الماس از اهالی گودزیا را به نمایش گذاشت که در جنگ داخلی سیرالئون حضور داشت. در مدت تصویربرداری این فیلم، او با تعداد بیست و چهار کودک بیسرپرست از روستای کودکان اساواس، در ماپوتو، موزامبیک فعالیت کرده و بیان نمود که از همکاری در کنار آنها بسیار سپاسگزار است.
او جهت مهیا شدن در این فیلم به مدت شش ماه را در آفریقا سپری کرده و پوشش و پنهان ماندن را از نیروهای ارتش آفریقای جنوبی فرا گرفت. همچنین او مراوداتی را به طور پیوسته با مردم و ساکنان آنجا برقرار میکرد تا از این طریق گویش خود را به آنها نزدیک کند. این فیلم توانست نظرات مثبت و خوشایندی را دریافت کند. به طوری که دی کاپریو به جهت گویش آفریقای جنوبی اش که حتی تقلید از آن بسیار سخت و پیچیده بود، به شدت تحسین شد.
به عقیده کلودیا پویگ از مجله یواسای تودی، این اثر به منزله تأییدی بر دگرگونی و تغییرات دی کاپریو در گذر از شخصیت پسرگونه به مرد در عرصه سینما بوده است. همانند این موضوع توسط هورنادی در واشینگتن پست نقل شد که در آن از ترقی و پیشرفت هنرپیشگی او پس از فیلم رفتگان خبر میداد. این هنرپیشه به جهت بازی در فیلم الماس خونین کاندید کسب جایزه اسکار و جایزه گلدن گلوب گردید.
در سال ۲۰۰۷ میلادی دی کاپریو به عنوان تهیه کننده در یک فیلم درام طنز به نام باغبان عدن همکاری کرد که طبق اظهارات فرنک شک در مجله هالیوود ریپورتر، این فیلم درام و طنز سیاه به اندازه کافی شایستگی جهت برقراری ارتباط با تماشاگران را نداشته است.
در ادامه او در سال مذکور مسئولیت تهیه کنندگی، فیلمنامه نویسی مشترک و گویندگی فیلم یازدهمین ساعت را به انجام رساند. این فیلم در قالب مستند بوده و در خصوص شرایط محیط زیست تهیه شد که در سال ۲۰۰۸ توانست جایزه سینمایی مؤسسه دیدهبان زمین را کسب نماید. همچنین شرکت تولیدی دی کاپریو طی سالهای ۲۰۰۸ الی ۲۰۱۰ میلادی اقدام به تهیه سریال گریزنبرگ نمود که تولید آن برای سه فصل ادامه داشته و به نمایش درآمد.
در عین حال در سال ۲۰۰۸ او در یک فیلم جاسوسی با عنوان یک مشت دروغ ایفای نقش نمود. در این اثر او شخصیت یکی از سه مأمپری را به نمایش گذاشت که به مقابله با سازمان تروریستی در خاورمیانه میپرداختند. دی کاپریو معتقد بود، فیلم مذکور به منزله رجوعی به فیلمهای سیاسی دهه ۱۹۷۰ بود که از آن جمله میتوان به فیلم نمای پارالاکس به سال ۱۹۷۴ و فیلم سه روز کرکس به سال ۱۹۷۵ اشاره کرد. او به جهت بازی در این نقش موهای سرش را به رنگ قهوهای درآورده و در عین حال از لباسهای قهوهای استفاده میکرد.
کارشناسان و تحلیلگران سینما انتقادهای گسترده و متنوعی را در خصوص این فیلم بیان کردند. فیلم مذکور به فروشی بالغ بر ۱۱۸ میلیون دلار در گیشههای فروش سینما دست یافت، در شرایطی که با بودجه ۶۷٫۵ میلیون دلار ساخته شده بود.
پس از چندی دی کاپریو در سال ۲۰۰۸ در کنار کیت وینسلت به ایفای نقش در یک فیلم درام به نام جاده انقلابی محصول سال ۲۰۰۸ پرداخت که توسط همسر آن زمان وینسلت به نام سم مهندس کارگردانی شد و در آنجا با یکدیگر همبازی بودند. با توجه به اینکه هر دو هنرپیشه رغبت و اشتیاقی جهت حضور در فیلمهای رمانتیک و عاشقانه همچون فیلم تایتانیک نداشتند، وینسلت توصیه کرد دی کاپریو و شوهرش مندس با او جهت یک اثر اقتباسی سینما برگرفته از رمان چاپ به سال ۱۹۶۱ که همین عنوان بر روی آن گذاشته شد، نوشته ریچاد بیتس فعالیت کنند.
پس از چندی وینسلت متوجه شد فیلمنامه این اثر که توسط جاستین هیث نوشته شده بود، در سطح جزئی مشابهتهایی را با فیلم پرطرفدار و پرفروش تایتانیک به سال ۱۹۹۷ داشت. به جهت نقش آفرینی در شخصیت زن و شوهری که در دهه ۱۹۵۰ با یکدیگر ازدواج کرده و در آستانه جدا شدن بودند، دی کاپریو و همبازی اش وینسلت در دوره مقدماتی دورانی را در کنار یکدیگر گذراندند.
ولی دی کاپریو در یک موقعیت فیلمبرداری مختصری که در آنجا آماده میشدند، واهمه قرار گرفتن در مضیقه به او دست میداد. او معتقد بود شخصیتی که در این فیلم به عهده گرفته است، ضد قهرمان، تا حدودی بیاراده و کسی است که تمایل دارد تنها حاصل افکار و برنامههای دیگران عمل کند.
از نظر پیتر ترورز همکاری و زوج هنری دی کاپریو در کنار وینسلت و بازی چند بعدی با شخصیتی نابسامان را بسیار مطلوب و رضایت بخش دانست. به عقیده مارشال سلا از مجله جی کیو این اثر بالغانهترین و خاطره انگیزترین اجرای دوران زندگی اش بوده است.
به این ترتیب دی کاپریو برای هفتمین مرتبه کاندید کسب جایزه گلدن گلوب گردید. فیلم جاده انقلابی موفق شد به درآمد ۷۵ میلیون دلاری در برابر بودجه ۳۵ میلیون دلاری دست یابد. این هنرپیشه دهه ۲۰۰۰ میلادی را با انجام تهیه کنندگی در یک تریلر خوف انگیز روانشناختی به نام یتیم در سال ۲۰۰۹ که توسط ژاومه کویت-سرا کارگردانی شده و بازیگرانی همچون ورا فارمیگا، پیتر سارسگارد و ایزابل فورمن در آن ایفای نقش کردند، خاتمه داد. هرچند بازتابهای متناقضی در خصوص این فیلم ایجاد شد، ولی در زمینه تجارت دستاوردهای خوبی حاصل کرد.
۲۰۱۰–۲۰۱۳ فیلمهایی با کارگردانان مطرح:
در سال ۲۰۱۰، لئوناردو دی کاپریو بار دیگر با مارتین اسکورسیزی، این بار در فیلم روانشناختی و هیجانانگیز «جزیره شاتر»، همکاری کرد. او در این فیلم نقش یک مأمور فدرال آمریکا را بازی کرد که برای بررسی یک بیمارستان روانی به یک جزیره دورافتاده میرود. این مأموریت به تدریج بر سلامت روان او تأثیر میگذارد و همه چیز را زیر سؤال میبرد. ایده ساخت این فیلم اولین بار در سال ۲۰۰۷ توجه دی کاپریو و اسکورسیزی را جلب کرد. دی کاپریو در نهایت این پروژه را به طور مشترک با شرکت فینیکس پیکچرز تولید کرد. از آنجا که فیلم صحنههای ناراحتکننده و خشونتآمیزی داشت، دی کاپریو در طول فیلمبرداری، گذراندن وقت با دوستانش را نوعی درمان برای خود میدانست.
پس از اکران، نظرات منتقدان درباره فیلم متفاوت بود. پیتر بردشاو از روزنامه گاردین، کارگردانی اسکورسیزی و بازی دی کاپریو را ستود، اما پایان پیچیده و تاریک فیلم را نامناسب دانست. پیتر تراورز نیز معتقد بود این نقش، یکی از بهیادماندنیترین و از نظر احساسی چالشبرانگیزترین بازیهای دی کاپریو تا آن زمان بود؛ به ویژه صحنهای که در غار با بازیگر مقابلش، پاتریشا کلارکسون، دارد. این فیلم از نظر تجاری بسیار موفق عمل کرد و با بودجه ۸۰ میلیون دلاری، حدود ۲۹۴ میلیون دلار در سراسر جهان فروش داشت.
در سال ۲۰۱۰، دی کاپریو با بازی در فیلم علمی-تخیلی «تلقین» ساخته کریستوفر نولان، بار دیگر مورد تحسین منتقدان قرار گرفت. او در این فیلم نقش دام کاب، یک سارق حرفهای را بازی میکند که با نفوذ به ذهن ناخودآگاه افراد، اسرار آنان را میدزدد. در داستان فیلم، از کاب دعوت میشود تا به جای دزدیدن یک ایده، کاری کند که یک سرمایهدار بزرگ، زندگی گذشته خود را از نو بسازد. دی کاپریو مجذوب ایده دزدیدن رویاها و توانایی این شخصیت برای تغییر دنیای خواب و تأثیرگذاری بر زندگی واقعی شد. این فیلم با بودجه ۱۶۰ میلیون دلاری، حدود ۸۳۶ میلیون دلار در جهان فروش کرد و به دومین فیلم پرفروش دی کاپریو تبدیل شد.
این بازیگر برای ایفای نقش در «تلقین»، حاضر شد دستمزد خود را ۲۰ میلیون دلار کاهش دهد، اما در عوض درصدی از سود فروش فیلم را دریافت کند. این ریسک نتیجه خوبی برای او داشت، زیرا در نهایت حدود ۵۰ میلیون دلار از این فیلم به دست آورد که یکی از highest دستمزدهای تاریخ کارنامه او محسوب میشود.
در سال ۲۰۱۱، دی کاپریو در فیلم «جی. ادگار» ساخته کلینت ایستوود، نقش جی. ادگار هوور، بنیانگذار افبیآی را بازی کرد. این فیلم به زندگی حرفهای و شخصی هوور، از جمله راز همجنسگرایی او میپردازد. اگرچه منتقدان فیلم را از نظر داستانی نامنسجم دانستند، اما بازی دی کاپریو را ستودند. راجر ایبرت، توانایی او در نمایش عمق و پیچیدگی این شخصیت تاریخی را تحسین کرد و نوشت که دی کاپریو ابعادی از هوور را نشان داد که شاید حتی خود او هم از آنها آگاه نبود.
دی کاپریو در سال ۲۰۱۱ همچنین در نقش تهیهکننده فیلم ترسناک-عاشقانه «شنل قرمزی» فعالیت کرد. این فیلم اگرچه توسط نشریه تایمز در فهرست بدترین فیلمهای سال قرار گرفت، اما عملکرد متوسطی در گیشه داشت. در همان سال، شرکت تولیدی او، فیلم درام سیاسی «مارس نیمهشب» به کارگردانی جورج کلونی را نیز تولید کرد.
در سال ۲۰۱۲۰۱۲، دی کاپریو در وسترن کوئنتین تارانتینو به نام «جنگوی زنجیرگسسته» بازی کرد و نقش یک مزرعهدار ثروتمند و بیرحم را بر عهده گرفت. او در ابتدا از میزان تبعیض نژادی به تصویر کشیده شده در فیلمنامه ناراضی بود، اما پس از گفتوگو با تارانتینو و دیگر بازیگران، پذیرفت که در فیلم حاضر شود. در حین فیلمبرداری، دی کاپریو به طور تصادفی دستش را با یک لیوان برید، اما به بازی ادامه داد و تارانتینو تصمیم گرفت این صحنه را در نسخه نهایی فیلم نگه دارد. این فیلم با استقبال بسیار خوبی روبرو شد.
یکی از گزارشگران مجله وایرد، بازی دی کاپریو در نقش یک شرور سنگدل را تحسین کرد و نوشت که ترس در بازی او کاملاً محسوس است. این نقش برای او نامزدی جایزه گلدن گلوب بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را به ارمغان آورد. این فیلم با بودجه ۱۰۰ میلیون دلاری، ۴۲۵ میلیون دلار در جهان فروش کرد.
در ژانویه ۲۰۱۳، لئوناردو دی کاپریو اعلام کرد که قصد دارد مدتی از بازیگری فاصله بگیرد و بر فعالیتهای زیستمحیطی خود تمرکز کند. با این حال، در آن سال چهار فیلم از او به عنوان بازیگر و تهیهکننده اکران شد. اولین آنها، بازی در نقش میلیونر عجیب و غریب، جی گتسبی، در فیلم «گتسبی بزرگ» ساخته باز لورمان بود. این فیلم اقتباسی از رمان معروف اف. اسکات فیتزجرالد محسوب میشد و دی کاپریو در کنار کری مولیگان و توبی مگوایر بازی کرد. اگرچه نظرات درباره خود فیلم متفاوت بود، اما بازی دی کاپریو تحسین شد.
این بازی جایزه «آکادمی فیلم استرالیا» (ACTA) را برای بهترین بازیگر مرد برای او به ارمغان آورد. یک منتقد از نیوزدی نوشت: «دی کاپریو در این نقش، هم جدی و مقاوم، هم آسیبپذیر، هم جذاب و خودنما است. دستیابی به چنین عملکرد کاملی کار بسیار دشواری است». مت زولر سیتز از وبسایت راجر ایبرت نیز نوشت که بازی او نقطه قوت و سادهترین و بهترین بخش فیلم است. این فیلم با بودجه حدود ۱۰۵ میلیون دلاری، حدود ۳۵۳ میلیون دلار در جهان فروش کرد.
در سال ۲۰۱۳، دی کاپریو تهیهکنندگی سه فیلم دیگر را نیز بر عهده داشت: فیلم هیجانانگیز «رانر رانر» که به گفته گاردین فیلمی «سست و بیهدف» بود، فیلم هیجانانگیز «خارج از کوره» که در گیشه شکست خورد، و فیلم کمدی-درام «گرگ وال استریت».
«گرگ وال استریت» پنجمین همکاری دی کاپریو با اسکورسیزی بود. این فیلم based on زندگی جردن بلفورت، کارگزار بورس است که به دلیل کلاهبرداری و پولشویی در اواخر دهه ۱۹۹۰ دستگیر شد. دی کاپریو پس از خواندن زندگینامه بلفورت، برای به دست آوردن حقوق فیلم، با استودیوهای دیگر رقابت کرد و موفق شد تا خودش نقش اصلی را بازی کند. او تحت تأثیر صداقت بلفورت در بیان خاطراتش قرار گرفته بود و از بحران مالی سالهای ۲۰۰۷-۲۰۰۸ نیز برای ساخت فیلم الهام گرفت. «گرگ وال استریت» با استقبال بسیار خوبی از سوی منتقدان مواجه شد.
تاد مککارتی از هالیوود ریپورتر، دی کاپریو را به خاطر درک کامل نقش و بازیگری بیترس و مطمئنش ستود. جاناتان رامنی نیز نوشت که دی کاپریو در این فیلم، توانایی طنازانه فوقالعادهای از خود نشان میدهد. این نقش برای دی کاپریو جایزه گلدن گلوب بهترین بازیگر مرد فیلم موزیکال یا کمدی و همچنین نامزدی جایزه بفتا برای بهترین بازیگر مرد و بهترین فیلم را به ارمغان آورد.
۲۰۱۴–اکنون مستندهای زیستمحیطی و کسب جایزهها:
در سال ۲۰۱۵، لئوناردو دیکاپریو در فیلم «بازگشته» ساخته آلخاندرو گونزالز اینیاریتو بازی کرد و بار دیگر توانست تحسین گستردهای به دست آورد. او ابتدا برنده جوایز مهمی مانند گلدن گلوب، جایزه انجمن منتقدان فیلم شیکاگو، بفتا و جایزه ستلایت شد. سپس برای ششمین بار نامزد دریافت جایزه اسکار شد و اینبار برای اولین بار، اسکار بهترین بازیگر مرد را از آن خود کرد.
پس از این اتفاق، تعداد پیامهای تبریک در توییتر برای او به رکورد بیسابقهای نزدیک شد و تقریباً به دو میلیون پیام رسید. همچنین در بسیاری از کشورها، پس از اعلام برنده شدنش، تماشاگران با شادی و اشتیاق برایش دست زدند.
نکته جالب دیگر این که در سال ۲۰۱۶، واژه “Leo” به عنوان یک فعل، به معنای «به دست آوردن چیزی پس از سالها تلاش»، به فرهنگ لغت آکسفورد اضافه شد. این واژه از نام لئوناردو دیکاپریو الهام گرفته شده بود؛ کسی که پس از سالها کوشش، سرانجام اسکار را کسب کرد.
در سال ۲۰۱۹، دیکاپریو پس از چهار سال وقفه در بازیگری، با حضور در فیلم کمدی-درام «روزی روزگاری در هالیوود» ساخته کوئنتین تارانتینو، به دنیای سینما بازگشت. او در این فیلم، نقش یک بازیگر تلویزیونی در حال افول به نام «ریک دالتون» را بازی کرد. رابطه ریک با بدلکارش، «کلیف بوث» (با بازی برد پیت)، بخش مهمی از داستان فیلم بود.
دیکاپریو و برد پیت برای کمک به تأمین بودجه فیلم، از قسمتی از دستمزد خود گذشتند و در عوض، هر کدام ده میلیون دلار دریافت کردند. این همکاری از نظر تارانتینو، یکی از هیجانانگیزترین جفتهای سینمایی پس از رابرت ردفورد و پل نیومن محسوب میشد. دیکاپریو نیز شیفته پرداختن فیلم به فضای هالیوود و رابطه دوستانه بین شخصیتها شده بود.
او برای بازی در این نقش، از تجربیات واقعی زندگی بازیگران و فراز و نشیبهای دوستی در صنعت سینما الهام گرفت. فیلم برای اولین بار در جشنواره کن ۲۰۱۹ به نمایش درآمد و بازی دیکاپریو و برد پیت با تحسین منتقدان روبرو شد.
یکی از نویسندگان بیزنس اینسایدر، این نقش را یکی از بهترین بازیهای دیکاپریو در طول دوران حرفهاش دانست. ایان ساندول از دیجیتال اسپای نیز به رابطه خاص و جذاب بین دو شخصیت اصلی اشاره کرد و معتقد بود این رابطه، صمیمیت و اصالت خاصی به داستان بخشیده است.
به پاس این بازی، دیکاپریو نامزد دریافت اسکار، گلدن گلوب و بفتای بهترین بازیگر مرد شد. فیلم نیز در گیشه موفق عمل کرد و حدود ۳۷۰ میلیون دلار فروش داشت.
پس از آن، دیکاپریو در فیلم جنایی «قاتلان ماه گل» به کارگردانی مارتین اسکورسیزی، نقش اصلی را بر عهده گرفت. این فیلم بر اساس کتابی به همین نام نوشته دیوید گرن ساخته شد و دیکاپریو برای بازی در آن، ۳۰ میلیون دلار دستمزد دریافت کرد.
اگرچه در ابتدا قرار بود او نقش یک مأمور افبیآی را بازی کند، اما خودش بر بازی در نقش «ارنست برکهارت» — خواهرزادهٔ یک قاتل — اصرار کرد. این تصمیم باعث شد فیلمنامه دوباره نوشته شود. به نظر دیوید ارلیش از ایندیوایر، این نقش یکی از برجستهترین بازیهای دیکاپریو در طول کارنامهاش بود. او برای این نقش، نامزد دریافت جایزه گلدن گلوب نیز شد.
بازخورد و سبک بازیگری:
در سالهای اولیه بازیگری، لئوناردو دی کاپریو به خاطر رفتارهای جسورانه و مهمانیهای پرهیجانی که با گروهی از مردان مشهور در دهه ۱۹۹۰ برگزار میکرد، معروف شد. در سال ۱۹۹۸، یک مجله نیویورکی در گزارشی جنجالی نوشت که این گروه زمان خود را به دنبال کردن دختران، ایجاد سر و صدا و ندادن انعام به پیشخدمتهای زن میگذراندند و از آنها انتقاد کرد.
در یک اتفاق خطرناک، زمانی که چتر نجات دی کاپریو و دوستش در آسمان باز نشد، هر دو نزدیک به مرگ بودند. خود او در این باره گفته که به انجام کارهایی علاقه دارد که باعث ترسش میشوند. همچنین یک سیاستمدار آمریکایی از ایالت آریزونا، او را به داشتن دو شخصیت متضاد متهم کرد.
این بازیگر، نگاه مردم به خودش را اغراقآمیز میداند و باور دارد: «آنها تو را فلکزده میخواهند، درست مثل خودشان. آنها قهرمان نمیخواهند؛ آنچه که میخواهند دیدن سقوط شماست.»
از سوی دیگر، استیون اسپیلبرگ، کارگردان فیلم «اگه میتونی منو بگیر» که دی کاپریو در آن بازی کرده، از او دفاع کرد و گفت رفتارش در آن دوران، نمونهای از رفتارهای رایج در بین جوانان است. او تأکید کرد که در زمان ساخت فیلم، دی کاپریو فردی خانوادگی بود.
یک نویسنده نیویورک تایمز نیز معتقد است دی کاپریو به خوبی از شهرت خود آگاه است و از آن برای پرداختن به مشکلات اجتماعی استفاده میکند. یک نویسنده مجله گاردین هم او را باادب، خوشبرخورد و کسی توصیف کرده که شوخی میکند و ارتباط چشمی برقرار میکند، اما هرگز اجازه نمیدهد کسی به حریم شخصیاش وارد شود.
با این توصیفات، دی کاپریو یکی از بزرگترین بازیگران نسل خود به شمار میرود. در یک نظرسنجی در سال ۲۰۲۲، خوانندگان یک مجله او را در فهرست پنجاه بازیگر برتر تاریخ سینما انتخاب کردند. این مجله همچنین از تلاش و پشتکار او برای خسته نکردن از هیچ کاری به منظور ارائه نقشهایش تقدیر کرد.
یک تحلیلگر دیگر نیز معتقد است دی کاپریو با انتخاب نقشهای پیچیده و چالشبرانگیز که کمتر بازیگری از عهده آنها برمیآید، تعریف جدیدی از ستاره بودن در سینما ارائه میدهد.
مروری بر فیلمهای برگزیده:
در این قسمت میخواهیم نگاهی بیندازیم به مهمترین و شناختهشدهترین فیلمهایی که لئوناردو دیکاپریو در طول دوران حرفهای خود بازی کرده است.
اگه میتونی منو بگیر – Catch Me if You Can:
یکی از اولین فیلمهای لئوناردو دیکاپریو پس از شروع حرفهاش، فیلم “اگه میتونی منو بگیر” است که کارگردانی آن را استیون اسپیلبرگ بر عهده داشت. این فیلم که در سال ۲۰۰۲ ساخته شده، داستانی بر اساس زندگی واقعی دارد و در سبک جنایی و درام جای میگیرد. دیکاپریو در این فیلم در کنار ستارههایی مانند تام هنکس، کریستوفر واکن و ایمی آدامز بازی کرده است.
داستان فیلم درباره نوجوانی به نام فرانک است که پس از جدایی پدر و مادرش و برای برآورده کردن آرزوهای پدر، تصمیم میگیرد به ثروت و مقام اجتماعی بالایی دست پیدا کند. او ابتدا با جعل چک و پوشیدن لباس خلبانی، مردم و بانکها را فریب میدهد و پول زیادی به دست میآورد. کمککارش بزرگتر شده و به جوانی پولدار تبدیل میشود، اما یک کارآگاه باتجربه و باهوش به او شک کرده و برای دستگیریاش تلاش میکند.
فیلم “اگه میتونی منو بگیر” یکی از برترین کارهای لئوناردو دیکاپریو به شمار میرود. بازی جذاب و درخشان او مورد تحسین منتقدان و سینماگران قرار گرفت و توجه بسیاری را به خود جلب کرد. کارگردانی استیون اسپیلبرگ نیز از نقاط قوت این فیلم است و بسیاری از بینندگان را مجذوب خود کرده است.
چه چیزی گیلبرت گریپ را آزار میدهد – What’s Eating Gilbert Grape:
فیلم “چه چیزی گیلبرت گریپ را آزار میدهد” در سال ۱۹۹۳ توسط لاسه هالستروم ساخته شد و یک درام احساسی است. بازیگران اصلی این فیلم شامل جانی دپ، جولیت لوئیس، لئوناردو دیکاپریو و مری استینبرگن هستند. داستان در یک شهر کوچک و آرام اتفاق میافتد و زندگی پسر جوانی به نام گیلبرت گریپ را نشان میدهد که نقش او را جانی دپ بازی میکند. گیلبرت مسئول مراقبت از برادرش است که دارای معلولیت ذهنی است و لئوناردو دیکاپریو این نقش را ایفا میکند. علاوه بر این، او از مادرش نیز مراقبت میکند که به دلیل وزن بسیار بالا نمیتواند از خانه خارج شود. در واقع، گیلبرت مسئولیت کل خانواده را بر عهده دارد. با ورود یک شخص جدید به شهر، او برای اولین بار عاشق میشود و با چالشهای زیادی روبرو میشود، زیرا باید بین عشق تازهی خود و خانوادهاش یکی را انتخاب کند. این فیلم تأثیرگذار و خارقالعاده است و نگاه تماشاگران را به زندگی تغییر میدهد. بازی لئوناردو دیکاپریو در این فیلم بسیار درخشان بود و نقش مهمی در موفقیتهای بعدی او داشت. او به خاطر این نقش نامزد دریافت جایزه اسکار شد.
گتسبی بزرگ – The Great Gatsby:
یکی دیگر از فیلمهای معروف لئوناردو دی کاپریو، “گتسبی بزرگ” است که در سال ۲۰۱۳ توسط باز لورمن ساخته شد. این فیلم در سبک درام و عاشقانه قرار دارد. دی کاپریو در این اثر در کنار بازیگرانی مانند توبی مگوایر، کری مولیگان و جوئل اجرتون به ایفای نقش پرداخته است.
فیلم “گتسبی بزرگ” برداشتی آزاد از رمان مشهور “گتسبی بزرگ” اثر اسکات فیتزجرالد است. این فیلم با وجود پایبندی به ساختار و خط داستانی اصلی کتاب، توانسته است نظر مثبت علاقهمندان به ادبیات و سینما را جلب کند. موفقیت این فیلم در گیشه نیز قابل توجه بود و حدود ۳۵۳ میلیون دلار در سراسر جهان فروش داشت.
داستان فیلم درباره مردی به نام نیک کاراوی است که در منطقه لانگ آیلند زندگی میکند. همسایه او فردی بسیار ثروتمند به نام گتسبی است که از نیک دعوت میکند در یکی از مهمانیهای مجلل او شرکت کند. به مرور زمان، نیک مجذوب شخصیت مرموز و جذاب گتسبی میشود. این دو وقت زیادی را با هم میگذرانند تا اینکه عشق گذشته گتسبی دوباره در زندگی او ظاهر میشود و تغییرات بزرگی در زندگی این مرد ثروتمند ایجاد میکند.
جاده انقلابی – Revolutionary Road:
یکی دیگر از کارهای به یاد ماندنی لئوناردو دیکاپریو، فیلم «جاده انقلابی» است که در سال ۲۰۰۸ و به کارگردانی سم مندس ساخته شد. این فیلم در سبک درام و عاشقانه است و بازیگران بزرگی مانند لئوناردو دیکاپریو، کیت وینسلت، مایکل شنون و کاترین هان در آن نقشآفرینی کردهاند. این اثر، همکاری مشترک دیگری بین کیت وینسلت و دیکاپریو محسوب میشود.
داستان فیلم بسیار جذاب و عمیق است و توسط سم مندس، همسر سابق کیت وینسلت، کارگردانی شده است. ماجرای فیلم درباره یک زن و شوهر در دهه ۱۹۵۰ میلادی است که در ظاهر زندگی آرام و خوبی دارند. اما به تدریج زن احساس پوچی و بیمعنایی میکند و به همین دلیل پیشنهاد میدهد که به پاریس نقل مکان کنند.
شوهر در ابتدا با این ایده موافقت میکند، اما وقتی در محل کارش ترفیع میگیرد، از تصمیم خود منصرف میشود و ترجیح میدهد در همان شهر بماند. در همین شرایط، زن متوجه میشود که برای سومین بار ناخواسته باردار شده است. او تلاش میکند جنین را از بین ببرد و این اتفاق باعث ایجاد تنش و درگیریهای زیادی بین آن دو میشود.
شایان ذکر است که کیت وینسلت به خاطر بازی درخشانش در این فیلم، موفق به دریافت جایزه گلدن گلوب شد.
تایتانیک – Titanic:
یکی از برترین نقشآفرینیهای لئوناردو دی کاپریو در فیلم تایتانیک اتفاق افتاد. این فیلم که در سال ۱۹۹۷ به کارگردانی جیمز کامرون ساخته شد، داستانی عاشقانه و پرهیجان را روایت میکند. دی کاپریو در کنار بازیگرانی مانند کیت وینسلت، فرانسیس فیشر و بیلی زین در این اثر درخشید.
بازی دی کاپریو در تایتانیک در آغاز دوران حرفهایاش، محبوبیت جهانی فوقالعادهای برایش به ارمغان آورد. این فیلم پس از اکران در سراسر جهان، حدود دو و نیم میلیارد دلار فروش کرد و نظر همه را جلب نمود.
داستان درباره جوانی بیپول به نام جک است که با بردن یک شرطبندی، بلیط سفر با بزرگترین کشتی دنیا، تایتانیک، را به دست میآورد. او در طول سفر با دختری زیبا به نام رُز آشنا میشود. اما ناگهان کشتی با کوه یخی بزرگی برخورد میکند و این دو عاشق برای نجات جانشان تلاش میکنند.
این فیلم با هزینهای بیش از ۲۰۰ میلیون دلار ساخته شد و در آن زمان پرهزینهترین فیلم محسوب میشد. تایتانیک پس از نمایش در سینماها، موفقیت هنری و تجاری بزرگی کسب کرد. این فیلم در چهارده رشته نامزد دریافت جایزه اسکار شد و در یازده مورد برنده شد که از جمله آنها، بهترین فیلم و بهترین کارگردانی بودند.
تایتانیک اولین فیلمی بود که به فروش میلیاردی در سطح جهان دست یافت. بازی جذاب و تاثیرگذار دی کاپریو در این فیلم نشان داد که او توانایی ایفای نقشهای اصلی و کلاسیک هالیوودی را دارد. این بازیگر خیلی زود به چهرهای جهانی تبدیل شد و میلیونها طرفدار در اقصی نقاط جهان پیدا کرد.
مجله پیپل به دلیل زیبایی و ظاهر جذاب دی کاپریو، نام او را در سالهای ۱۹۹۷ و ۱۹۹۸ میلادی (برابر با ۱۳۷۶ و ۱۳۷۷ خورشیدی) در فهرست پنجاه مرد زیبای جهان قرار داد.
جانگوی رها شده – Django Unchained:
فیلم “جانگوی رها شده” که یک اثر درام و وسترن است، در سال ۲۰۱۲ توسط کوئنتین تارانتینو ساخته شد. در این فیلم بازیگران بزرگی مانند جیمی فاکس، کریستف والتس، لئوناردو دیکاپریو و کری واشینگتن به ایفای نقش پرداختند. این اثر برجسته تارانتینو، یکی از فیلمهایی است که دیکاپریو در آن بازی کرده و در سال ۲۰۱۲ اکران شد. این فیلم در گیشه بسیار موفق عمل کرد و درآمدی حدود ۴۲۶ میلیون دلار کسب کرد.
داستان فیلم درباره یک شکارچی جایزه به نام کینگ شولتز (با بازی کریستف والتس) است که یک برده سیاهپوست قدرتمند به نام جانگو (با بازی جیمی فاکس) را میخرد تا با کمک او به مقابله با جنایتکاران برود. در عوض، شولتز به جانگو قول میدهد که در آزادی او و همسرش که او نیز برده است، کمک کند.
جزیره شاتر – Shutter Island:
فیلم “جزیره شاتر” ساخته مارتین اسکورسیزی است که در سال ۲۰۱۰ به عنوان یک اثر معمایی و پرکشش تولید شد. در این فیلم، لئوناردو دی کاپریو به همراه بازیگرانی مانند مارک رافلو، بن کینگزلی و میشل ویلیامز به ایفای نقش پرداختهاند. این اثر سینمایی دارای صحنههای غیرمنتظره و پرهیجانی است که توجه کامل تماشاگر را از ابتدا تا انتها به خود جلب میکند. به گونهای که حتی پس از پایان فیلم، ممکن است ذهن بیننده همچنان درگیر اتفاقات و رویدادهای داستان باشد.
داستان فیلم درباره دو کارآگاه پلیس است که برای بررسی یک پرونده به یک جزیره دورافتاده و خالی از سکنه فرستاده میشوند؛ جایی که تنها بیماران روانی در آن نگهداری میشوند. در بدو ورود، مدیر بیمارستان به این دو مأمور توضیح میدهد که در این مرکز، از بیماران به گونهای مراقبت میشود که خودشان متوجه حضور در یک آسایشگاه روانی نیستند. بلکه فکر میکنند زندگی عادی خود را مانند گذشته ادامه میدهند. اما رفتهرفته ماجرا پیچیده میشود و حتی رئیس بیمارستان به یکی از همین کارآگاهان ـ که دی کاپریو نقش او را بازی میکند ـ میگوید که او خودش یکی از بیماران این مرکز است…!
گرگ وال استریت – The Wolf of Wall Street:
یکی دیگر از همکاریهای مشترک لئوناردو دیکاپریو با مارتین اسکورسیزی، فیلم «گرگ وال استریت» است. این فیلم که در سال ۲۰۱۳ ساخته شد، داستانی واقعی از زندگی یک فرد را روایت میکند و در سبک جنایی و درام قرار دارد. دیکاپریو در این فیلم در کنار بازیگرانی مانند جونا هیل، مارگو رابی و متیو مککانهای ایفای نقش کرده است. بازی او در «گرگ وال استریت» باعث شد که برای دریافت جایزه اسکار نامزد شود.
این فیلم پرهیجان و دیدنی، به کارگردانی مارتین اسکورسیزی، کارگردان سرشناس هالیوود، هنگام نمایش در سینماها با استقبال زیادی از سوی تماشاگران روبرو شد. درآمد فروش آن در گیشهها به حدود ۴۰۰ میلیون دلار رسید.
موضوع فیلم درباره زندگی واقعی جردن بلفورت، یکی از دلالان معروف و کلاهبردار وال استریت است. او در دورهای با دور زدن قانون و فرار مالیاتی، میلیونها دلار پول به دست آورد، اما در نهایت توسط پلیس دستگیر شد و به چند سال زندان محکوم گردید.
هوانورد – The Aviator:
فیلم هوانورد یک اثر سینمایی به کارگردانی مارتین اسکورسیزی است که در سال ۲۰۰۴ ساخته شد. این فیلم داستان زندگی یک فرد واقعی را روایت میکند و در سبک درام قرار میگیرد. بازیگران معروفی مانند لئوناردو دیکاپریو، کیت بلانشت، کیت بکینسیل و الک بالدوین در این فیلم نقش آفرینی کردهاند.
این فیلم با شرکت در جشنوارههای معتبر، موفق به دریافت چندین جایزه اسکار شد. از جمله این جوایز میتوان به اسکار بهترین تصویربرداری برای رابرت ریچاردسون، اسکار بهترین طراحی صحنه برای سندی پاول، اسکار بهترین تدوین برای تلما شونمیکر، اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن برای کیت بلانشت و اسکار بهترین طراحی لباس اشاره کرد.
هوانورد یکی دیگر از همکاریهای موفق اسکورسیزی و دیکاپریو است که نتیجه آن یک فیلم درخشان بود. این فیلم نیز مانند بسیاری از آثار دیگر این کارگردان بزرگ، موفق شد در مراسم اسکار افتخارات زیادی کسب کند.
داستان فیلم درباره زندگی هاوارد هیوز است؛ مردی که در زمینههای مختلفی مانند تجارت، بازیگری، تهیهکنندگی و خلبانی جنگ فعالیت داشت. او از جوانی مسئولیت مدیریت کسب و کار گسترده پدرش را بر عهده گرفت. اما در دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ میلادی، علاقه شدیدی به شکستن رکوردهای پرواز پیدا کرد و با تلاش و پشتکار بسیار، در نهایت به این هدف بزرگ دست یافت.
روزی روزگاری در هالیوود – Once Upon a Time in Hollywood:
فیلم «روزی روزگاری در هالیوود» به کارگردانی کوئنتین تارانتینو، در سال ۲۰۱۹ ساخته شد و در سبک درام و کمدی قرار دارد. این فیلم با بازی ستارگان بزرگی مانند لئوناردو دیکاپریو، برد پیت، مارگو رابی و امیل هرش همراه است. در مراسم اسکار، این فیلم توانست جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را برای برد پیت به ارمغان بیاورد.
داستان فیلم به دوران اوج و همچنین افول آرام بسیاری از ستارگان هالیوود میپردازد و از این نظر، یکی از آثار ویژه و منحصربهفرد سینما به شمار میرود. همچنین این فیلم چندینمین همکاری دیکاپریو با تارانتینو بود. با وجود اینکه این دو بازیگر سالها با یکدیگر دوست بودند، این اثر اولین و تنها باری است که دیکاپریو و برد پیت در کنار هم در یک فیلم بازی کردهاند.
جدامانده – The Departed:
یکی دیگر از کارهای مشترک لئوناردو دیکاپریو و مارتین اسکورسیزی در مقام بازیگر و کارگردان، فیلم **”جدا مانده”** است. این فیلم که در سال ۲۰۰۶ ساخته شده، در سبک درام جنایی و هیجانانگیز قرار دارد و توانست جایزه اسکار بهترین فیلم را کسب کند. در این اثر، دیکاپریو در کنار بازیگرانی مانند مت دیمون، جک نیکلسون و مارک والبرگ به ایفای نقش پرداخته است.
“جدا مانده” از بهترین فیلمهای کارنامه اسکورسیزی به شمار میرود و تنها فیلمی است که برای او جایزه اسکار بهترین فیلم را به همراه داشته است. داستان فیلم درباره یک مأمور مخفی است که با بازی مت دیمون، به یک گروه مافیایی نفوذ میکند تا اطلاعاتی را برای پلیس فراهم کند. این گروه توسط یک فرد خلافکار و خطرناک به نام فرانک کاستلو اداره میشود که جک نیکلسون نقش او را بازی میکند. پس از مدتی، کاستلو یک مأمور مخفی در داخل اداره پلیس میفرستد تا بفهمد چه کسی در میان دارودسته او اخبار را به پلیس درز میدهد.
دارودستههای نیویورکی – Gangs of New York:
فیلم «دار و دستههای نیویورکی» به کارگردانی مارتین اسکورسیزی در سال ۲۰۰۲ ساخته شد و در سبک جنایی و درام قرار دارد. این فیلم با بازی ستارگانی مانند لئوناردو دیکاپریو، دنیل دیلوئیس و کامرون دیاز همراه است. داستان فیلم در دهههای ۱۸۴۰ تا ۱۸۵۲ و در جریان درگیریهای داخلی آمریکا روی میدهد. در آن زمان، شهر نیویورک به خاطر جنگ بین مهاجران ایرلندی و ساکنان قدیمی، به مکانی ناامن و پرتنش تبدیل شده بود.
در این فیلم، دنیل دیلوئیس در نقش «بیلی قصاب» ظاهر میشود؛ رهبر گروهی از آمریکاییهای بومی که با ایرلندیها مخالفت میکنند. در مقابل، یک راهبه ایرلندی به همراه یارانش در برابر بیلی و همراهانش میایستند. درگیری بین این دو گروه به خشونت و درگیریهای گسترده میانجامد و در پایان، بیلی قصاب پیروز میشود و رهبر گروه ایرلندی را از بین میبرد. شانزده سال بعد، پسر آن رهبر برای انتقام گرفتن از بیلی بازمیگردد.
اگر این فیلم را یک شاهکار تمامعیار بنامیم، اغراق نکردهایم. اسکورسیزی در این اثر، هنر و مهارت خود را به بهترین شکل به نمایش گذاشته و بازی درخشان دنیل دیلوئیس و لئوناردو دیکاپریو بر جذابیتهای آن افزوده است. دیکاپریو نیز گفته است که بازی در کنار دنیل دیلوئیس یکی از بهترین تجربههای دوران حرفهای او بوده است. همکاری اسکورسیزی، دیکاپریو و دیلوئیس در نهایت منجر به خلق یک فیلم تاریخی و منحصربهفرد شده است.
یک مشت دروغ – Body of Lies:
“یک مشت دروغ” نام فیلمی است که توسط ریدلی اسکات ساخته شده و در سال ۲۰۰۸ میلادی منتشر شد. این اثر در دسته فیلمهای اکشن، درام و پرهیجان قرار میگیرد. بازیگران سرشناسی مانند لئوناردو دیکاپریو، راسل کرو، گلشیفته فراهانی و مارک استرانگ در این فیلم به ایفای نقش پرداختهاند.
داستان فیلم درباره مأموری از سازمان سیا به نام راجر فریس است که برای پیدا کردن یکی از سران گروه تروریستی القاعده به نام سلیمان، به کشور اردن سفر میکند. در طول این مأموریت، او با دختری به نام عایشه که پرستاری عرب است آشنا میشود و بین آنان رابطهای شکل میگیرد.
اگرچه این فیلم نگاهی یکطرفه به مبارزه با تروریسم دارد، اما در عین حال به انتقاد از دخالتهای ایالات متحده آمریکا در کشورهای خاورمیانه نیز میپردازد. برخی بر این باورند که ریدلی اسکات تلاش کرده تا فیلم را به گونهای بسازد که گلشیفته فراهانی به خاطر بازی در آن با مشکل روبرو نشود. همین موضوع باعث شد تا این فیلم در میان کشورهای عربی و برخی از ایرانیان با استقبال روبرو شود.
الماس خونین – Blood Diamond:
فیلم “الماس خونین” به کارگردانی ادوارد زوئیک در سال ۲۰۰۶ ساخته شد. این اثر سینمایی در سبکهای درام، ماجراجویی و هیجانانگیز طبقهبندی میشود. بازیگران معروفی مانند لئوناردو دیکاپریو، جنیفر کانلی، جایمن هانسو و مایکل شین در این فیلم به ایفای نقش پرداختهاند.
موضوع این فیلم جذاب درباره یک دلال الماس است که در آفریقای جنوبی با یک الماس کمیاب و بسیار ارزشمند روبرو میشود. او پس از این کشف، تصمیم میگیرد با کمک یک فرد محلی آفریقایی، این الماس را از کشور خارج کرده و به فروش برساند. اما در این میان، یک قاچاقچی محلی به همراه گروه شبهنظامی خود، به دنبال این دو نفر راهی میشود تا این الماس گرانبها را به دست آورد.
بالا رو نگاه نکن – Don’t Look Up:
یکی دیگر از فیلمهای مطرح لئوناردو دی کاپریو، “بالا رو نگاه نکن” است که آدام مک کی کارگردانی آن را بر عهده داشت. این فیلم که در سال ۲۰۲۱ ساخته شده، در ژانر درام، علمی-تخیلی و کمدی قرار میگیرد. دی کاپریو در این اثر در کنار بازیگرانی مانند جنیفر لارنس، راب مورگان و جونا هیل به ایفای نقش پرداخته است. این فیلم را میتوان یکی از آثار برجسته این بازیگر دانست که نگاهی انتقادی به رویدادهای دنیای امروز دارد. دنیایی که تحت تأثیر سلبریتیها و اخبار بیاساس قرار گرفته و دانشمندان و متخصصان در آن نادیده گرفته میشوند. داستان فیلم درباره دو دانشمند — یک ستارهشناس و یک دانشمند — است که در حین تحقیقات خود متوجه میشوند یک شهابسنگ بسیار بزرگ در حال نزدیک شدن به زمین است و احتمال برخورد آن وجود دارد. آنها سعی میکنند این موضوع را به مقامات دولتی و مسئولان منتقل کنند، اما هیچیک از رسانهها و مقامات رسمی به هشدار آنها توجهی نشان نمیدهند.
برنده و بازنده – The Quick and the Dead:
فیلم «برنده و بازنده» یک اثر سینمایی به کارگردانی سم ریمی است که در سال ۱۹۹۵ ساخته شد. این فیلم در سبکهای اکشن، عاشقانه، مهیج و وسترن قرار میگیرد. بازیگران مطرحی مانند شارون استون، جین هکمن، راسل کرو و لئوناردو دیکاپریو در این فیلم نقشآفرینی کردهاند و بازی درخشانی از خود به جا گذاشتهاند. این اثر یکی از بهترین فیلمهای وسترن به شمار میرود که دیکاپریو در ۲۰ سالگی در آن ایفای نقش کرده است.
علاوه بر داستان و بازیها، موسیقی متن فیلم نیز مورد استقبال فراوان تماشاگران قرار گرفت. پیشنهاد میشود هنگام تماشای این فیلم، به موسیقی آن نیز دقت کنید.
داستان فیلم در یک شهر دورافتاده در آمریکا اتفاق میافتد که هر سال در آن مسابقه دوئل با اسلحه برگزار میشود. این شهر توسط یک شهردار فریبکار و قدرتمند اداره میشود که بر تمام امور شهر تسلط دارد. اما با ورود یک زن مرموز و ماهر در تیراندازی، همه چیز در شهر دگرگون میشود.
رومئو + ژولیت – Romeo + Juliet:
فیلم رومئو + ژولیت در سال ۱۹۹۶ میلادی ساخته شد و در سبک درام و عاشقانه قرار دارد. کارگردان این اثر باز لورمن است. لئوناردو دی کاپریو در این فیلم در کنار بازیگرانی مانند کلر دینز، برایان دنهی و جان لگویزمائو به ایفای نقش پرداخته است.
این فیلم روایتی جذاب و امروزی از نمایشنامه مشهور رومئو و ژولیت اثر ویلیام شکسپیر است. دی کاپریو به خاطر بازی درخشانش در این فیلم، موفق به دریافت جایزه خرس طلایی از جشنواره فیلم برلین شد.
داستان درباره دو خانواده معروف و ثروتمند است که دشمنی دیرینهای با هم دارند. هر بار که اعضای این دو خانواده به هم میرسند، درگیری و نزاع بزرگی شروع میشود.
اما در میان این خصومت، پسر خانواده اول و دختر خانواده دوم، در یک مهمانی با هم آشنا میشوند و بدون اینکه بدانند از دو خاندان متخاصم هستند، عاشق یکدیگر میگردند.
از گور برخاسته – The Revenant:
یکی دیگر از آثار لئوناردو دیکاپریو فیلم «از گور برخاسته» است که در سال ۲۰۱۵ توسط کارگردان مطرح، الخاندرو گونسالس اینیاریتو ساخته شد. این فیلم در سبکهای مختلفی از جمله اکشن، زندگینامهای، تاریخی، درام، ماجراجویی و وسترن روایت میشود.
«از گور برخاسته» در مراسم اسکار موفقیتهای چشمگیری کسب کرد؛ الخاندرو گونسالس اینیاریتو جایزه بهترین کارگردانی را دریافت کرد و لئوناردو دیکاپریو نیز برنده جایزه بهترین بازیگر مرد شد. علاوه بر این، امانوئل لوبزکی موفق شد جایزه اسکار بهترین فیلمبرداری را از آن خود کند.
داستان فیلم درباره گروهی از شکارچیان پوست است که برای شکار به قلمرو سرخپوستان و بومیان آمریکا وارد میشوند. در ابتدا همه چیز طبق نقشه پیش میرود، اما ناگهان گروه توسط جنگجویان بومی محاصره شده و مورد حمله قرار میگیرند. درگیری خونینی رخ میدهد که منجر به کشته شدن بسیاری از افراد گروه میشود و بازماندگان مجبور به فرار میشوند.
در میان این فرار، مردی به نام «هیو گلاس» با بازی لئوناردو دیکاپریو و پسر ناتنیاش، که از بازماندگان این گروه هستند، در جنگل با یک خرس گریزلی وحشی روبرو میشوند و…
دیکاپریو در این فیلم چنان بازی قدرتمند و بهیادماندنی ارائه داد که نهتنها مورد تحسین تماشاگران قرار گرفت، بلکه بسیاری از منتقدان بزرگ سینما، هنرنمایی او را یکی از بهترین بازیهای تاریخ سینما دانستند.
سفیر صلح سازمان ملل و فعالیتها:
لئوناردو دی کاپریو تلاشهای زیادی برای محافظت از طبیعت، به خصوص برای نگهداری از گوریلها انجام داده است. او همچنین از بیمارستان کودکان سرطانی در لس آنجلس پشتیبانی مالی کرده است. در سپتامبر سال ۲۰۰۴، این بازیگر به عنوان سفیر صلح سازمان ملل انتخاب شد و نماینده این سازمان در موضوع تغییرات آب و هوایی گردید. از سال ۱۹۹۸ تا به امروز، او بدون وقفه برای حفظ محیط زیست کوشیده و این فعالیتها را از طریق مؤسسهای که خودش تأسیس کرده، ادامه میدهد.
در اکتبر ۲۰۱۴، دی کاپریو دو میلیون دلار برای ایجاد مناطق حفاظتشده دریایی و مبارزه با صید غیرقانونی در اقیانوسهای جهان هزینه کرد. در کل، او بیش از سه میلیون دلار در این زمینه کمک مالی کرده است.
این بازیگر در ۱۶ ژوئن ۲۰۱۶ با پاپ فرانسیس، رهبر مسیحیان جهان، در واتیکان ملاقات کرد. آنها درباره مشکلات محیط زیستی گفتگو کردند و دی کاپریو از طرف مؤسسه خیریهاش چکی به پاپ اهدا کرد. همچنین او یک کتاب از نقاش قرن پانزدهم، هیرونیموس بوش، به پاپ هدیه داد. در مقابل، پاپ نیز یک نسخه نفیس با جلد چرمی از کتاب “لوداتو سی” که درباره محیط زیست است، همراه با کتاب قبلی خود به نام “لذت تعالیم مسیح” را به دی کاپریو تقدیم کرد.
با این حال، برخی از افراد اقدامات دی کاپریو را مورد انتقاد قرار دادهاند و معتقدند که او رفتاری ریاکارانه دارد. آنها میگویند: دیکاپریو درباره حفظ محیط زیست و گرمایش زمین صحبت میکند، اما خودش در قایقهای بزرگ مهمانی برگزار میکند و با جتهای خصوصی سفر میکند که سوخت زیادی مصرف میکنند و به محیط زیست آسیب میرسانند.
فیلمشناسی

بر اساس گزارشی که وبسایت باکس آفیس موجو منتشر کرده و همچنین نظرات منتقدان سایت راتن تومیتوز، از میان بهترین و مورد تحسینترین فیلمهای لئوناردو دیکاپریو میتوان به این آثار اشاره کرد:
* چه چیزی گیلبرت گریپ را آزار میدهد (۱۹۹۳)
* رومئو + ژولیت (۱۹۹۶)
* تایتانیک (۱۹۹۷)
* اگه میتونی منو بگیر (۲۰۰۲)
* دارودستههای نیویورکی (۲۰۰۲)
* هوانورد (۲۰۰۴)
* جدا مانده (۲۰۰۶)
* الماس خونین (۲۰۰۶)
* جزیره شاتر (۲۰۱۰)
* سرآغاز (۲۰۱۰)
* جنگجوی زنجیر گسسته (۲۰۱۲)
* گتسبی بزرگ (۲۰۱۳)
* گرگ وال استریت (۲۰۱۳)
* بازگشته (۲۰۱۵)
* روزی روزگاری در هالیوود (۲۰۱۹)
* قاتلان ماه گل (۲۰۲۳)
لئوناردو دیکاپریو بازیگر و تهیهکننده آمریکایی است که کار خود را از زمان کودکی با بازی در تلویزیون آغاز کرد. او در سال ۱۹۸۹ در سریال «لسی جدید» و در سال ۱۹۹۰ در سریال «سانتا باربارا» ظاهر شد. همچنین در سال ۱۹۹۰ در فیلم کمدی-درام «پدر و مادری» و در سال ۱۹۹۱ در فیلم کمدی «موقعیت مسائل اولیه» نقشآفرینی کرد.
در سال ۱۹۹۳، این بازیگر alongside رابرت دنیرو در فیلم «زندگی این پسر»، شخصیت توبیاس وولف را بازی کرد. همچنین در همان سال، با ایفای نقش برادر کوچکتر، آرنی گریپ، در فیلم «چه چیزی گیلبرت گریپ را آزار میدهد»، نامزد دریافت جایزه اسکار و گلدن گلوب بهترین بازیگر نقش مکمل مرد شد.
در سال ۱۹۹۵، دیکاپریو نقش جیم کرول، نویسنده آمریکایی را در فیلم «خاطرات بسکتبال» و آرتور رامبو، شاعر فرانسوی را در فیلم «کسوف کامل» بازی کرد. یک سال بعد، در سال ۱۹۹۶، در فیلم «رومئو + ژولیت» ساخته باز لورمان حضور یافت و نقش رومئو را بر عهده گرفت.
سپس در سال ۱۹۹۷، دیکاپریو alongside کیت وینسلت در فیلم «تایتانیک» ساخته جیمز کامرون بازی کرد. این فیلم توانست به پرفروشترین فیلم در گیشههای جهانی تبدیل شود و برای دیکاپریو محبوبیت و شهرت بینظیری در سراسر جهان به ارمغان آورد. او برای این نقش، جایزه بهترین بازیگر مرد در فیلم سینمایی امتیوی را دریافت کرد و برای اولین بار نامزد دریافت گلدن گلوب بهترین بازیگر مرد فیلم درام شد.
در سال ۲۰۰۲، این بازیگر نقش فرانک ابگنیل جونیور را در فیلم زندگینامهای و جنایی «اگه میتونی منو بگیر» ساخته استیون اسپیلبرگ، در کنار تام هنکس ایفا کرد. همچنین در همان سال در فیلم درام تاریخی «دارودستههای نیویورکی» ساخته مارتین اسکورسیزی به بازی پرداخت.
دیکاپریو در سال ۲۰۰۴ شرکت تولیدی خود به نام اپین وی را تأسیس کرد. او همچنین در دو فیلم به کارگردانی اسکورسیزی بازی کرد: فیلم زندگینامهای «هوانورد» در سال ۲۰۰۴ و درام جنایی «جدا مانده» در سال ۲۰۰۶. بازی او در نقش هوارد هیوز در فیلم «هوانورد» برایش جایزه گلدن گلوب بهترین بازیگر مرد را به همراه داشت و برای اولین بار نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد شد.
در سال ۲۰۰۷، دیکاپریو تهیهکنندگی یک فیلم مستند زیستمحیطی به نام «یازدهمین ساعت» و یک درام کمدی به نام «باغبان عدن» را بر عهده گرفت. یک سال بعد، در سال ۲۰۰۸، او در فیلم درام و عاشقانه «جاده انقلابی» ساخته سم مندس، بار دیگر در کنار کیت وینسلت بازی کرد. همچنین در یک فیلم اکشن به نام «یک مشت دروغ» ساخته ریدلی اسکات ایفای نقش نمود.
در سال ۲۰۱۰، این بازیگر در تریلر روانشناختی «جزیره شاتر» با اسکورسیزی همکاری مجدد کرد. علاوه بر این، در یک فیلم علمیتخیلی به کارگردانی کریستوفر نولان با نام «سرآغاز» نیز بازی کرد.
در سال ۲۰۱۱، دیکاپریو با بازی در فیلم زندگینامهای «جی. ادگار»، نقش اولین مدیر افبیآی، جی. ادگار هوور، را بر عهده گرفت. یک سال بعد، در سال ۲۰۱۲، نقش مکمل فیلم وسترن «جنگجوی زنجیر گسسته» ساخته کوئنتین تارانتینو را بازی کرد.
در سال ۲۰۱۳، دیکاپریو در دو فیلم بر اساس رمانهای معروف ظاهر شد. اولی، نقش جی گتسبی در فیلم «گتسبی بزرگ» و دومی، نقش جردن بلفورت در فیلم «گرگ وال استریت» بود. بازی او در «گرگ وال استریت» منجر به سومین نامزدی اسکار در категоوری بهترین بازیگر مرد و همچنین دریافت یک جایزه گلدن گلوب برای بهترین بازیگر مرد فیلم موزیکال یا کمدی برای او شد.
در ادامه، این بازیگر در سال ۲۰۱۵ در فیلم درام و مهیج «بازگشته»، نقش یک شکارچی به نام هیو گلاس را ایفا کرد که در نهایت توانست برای این نقش، جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد را از آن خود کند.
فیلم:
| سال انتشار | نام فیلم |
|---|---|
| ۱۹۹۳ | چه چیزی گیلبرت گریپ را آزار میدهد |
| ۱۹۹۶ | رومئو + ژولیت |
| ۱۹۹۷ | تایتانیک |
| ۲۰۰۲ | اگه میتونی منو بگیر |
| ۲۰۰۲ | دارودستههای نیویورکی |
| ۲۰۰۴ | هوانورد |
| ۲۰۰۶ | جدامانده |
| ۲۰۰۶ | الماس خونین |
| ۲۰۱۰ | جزیره شاتر |
| ۲۰۱۰ | سرآغاز |
| ۲۰۱۲ | جنگوی زنجیرگسسته |
| ۲۰۱۳ | گتسبی بزرگ |
| ۲۰۱۳ | گرگ وال استریت |
| ۲۰۱۵ | بازگشته |
| ۲۰۱۹ | روزی روزگاری در هالیوود |
| ۲۰۲۳ | قاتلان ماه گل |
جوایز و افتخارات
| سال | جایزه | دستهبندی | اثر | نتیجه |
|---|---|---|---|---|
| ۱۹۹۴ | اسکار | برترین هنرپیشه نقش مکمل | چه چیزی گیلبرت گلیپ را آزار میدهد | کاندید |
| ۲۰۰۵ | اسکار | برترین هنرپیشه | هوانورد | کاندید |
| ۲۰۰۷ | اسکار | برترین هنرپیشه | الماس خونین | کاندید |
| ۲۰۱۴ | اسکار | بهترین فیلم و بهترین هنرپیشه | گرگ وال استریت | کاندید |
| ۲۰۱۶ | اسکار | برترین هنرپیشه | بازگشته | برنده |
| ۲۰۲۰ | اسکار | برترین هنرپیشه | روزی روزگاری در هالیوود | کاندید |
| — | گلدن گلوب | برترین هنرپیشه مرد – فیلم درام | هوانورد | برنده |
| — | گلدن گلوب | برترین هنرپیشه مرد – فیلم درام | بازگشته | برنده |
| — | گلدن گلوب | برترین هنرپیشه مرد – فیلم موزیکال یا طنز | گرگ وال استریت | برنده |
| — | بفتا | برترین هنرپیشه | بازگشته | برنده |
| — | انجمن هنرپیشگان فیلم | برترین هنرپیشه | بازگشته | برنده |
دارایی و ثورت
این فرد صاحب یک خانه در شهر لسآنجلس و همچنین یک آپارتمان در منطقه بیتری پارک سیتی است. او در سال ۲۰۰۹ یک جزیره به نام بلکادور کیه را خریداری کرد که خارج از محدوده اصلی کشور بلیز قرار دارد. او قصد دارد در این جزیره یک اقامتگاه تفریحی بسازد که با محیطزیست سازگار است و به طبیعت آسیبی نمیرساند.
این بازیگر در سال ۲۰۰۴ نیز عمارت اصلی دایناه شور را که در شهر پالم اسپرینگز ایالت کالیفرنیا واقع شده، خرید و به داراییهای خود اضافه کرد. طراحی این عمارت توسط دونالد وکسلر، یکی از معماران نوآور در اواسط قرن بیستم انجام شده است.
گفتنی است که مجموعه خودروهای او شامل مدلهای مختلفی است: فورد موستانگ، خودروی کَرمای ساخت فیکسر، پورشه کاین، تویوتا پریوس و تسلا رودستر.
حاشیه

فعالیت سیاسی:
در جریان رقابتهای انتخاباتی سال ۲۰۰۴ در آمریکا، این بازیگر از جان کری در مقابل جورج بوش پشتیبانی کرد، اما در پایان، بوش بود که برنده شد.
در سالهای ۲۰۰۸ و ۲۰۱۲، لئوناردو دیکاپریو کمکهای مالی قابل توجهی به کمپین انتخاباتی باراک اوباما کرد. همچنین در انتخابات سال ۲۰۱۶، او از حامیان هیلاری کلینتون بود، ولی در نهایت دونالد ترامپ پیروز شد.
در مارس ۲۰۲۰ نیز این بازیگر در مراسم جمعآوری کمکهای مالی برای جو بایدن که در خانهٔ شری لنسینگ، مدیر ارشد پارامونت پیکچرز برگزار شد، حضور یافت.
فعالیت بشردوستانه:
لئوناردو دی کاپریو در سال ۱۹۹۸ همراه با مادرش، سی و پنج هزار دلار به مرکز کامپیوتری به نام خودش کمک کرد. این مرکز در یکی از کتابخانههای محله لس فلیز قرار داشت و نزدیک خانهای بود که او در کودکی در آن زندگی میکرد.
در سال ۲۰۰۹، این بازیگر همراه با کیت وینسلت (بازیگر نقش مقابلش در فیلم تایتانیک)، جیمز کامرون (کارگردان فیلم) و سلین دیون (خواننده کانادایی) در برنامهای برای جمعآوری کمک مالی جهت هزینههای یک خانه سالمندان شرکت کرد. جالب اینجاست که در آن زمان، میلوینا دین، آخرین بازمانده حادثه کشتی تایتانیک، در آن مرکز زندگی میکرد و دی کاپریو به صورت جداگانه مبلغ بیست هزار دلار به او کمک کرد.
او در سال ۲۰۱۰ نیز یک میلیون دلار برای کمک به زلزلهزدگان هائیتی اهدا کرد و در سال ۲۰۱۳، مبلغ شصت و یک هزار دلار به سازمان حمایت از حقوق همجنسگرایان (GLAAD) پرداخت نمود.
در ادامه، در سال ۲۰۱۶، دی کاپریو به عنوان مهمان ویژه در مراسم سالیانه جمعآوری کمکهای صندوق کودکان ارمنستان شرکت کرد و در آنجا شصت و پنج هزار دلار اهدا کرد.
پس از طوفان هاروی در سال ۲۰۱۷، او از طریق مؤسسه خیریه خود، یک میلیون دلار به صندوق امداد هاروی یونایتد کمک کرد.
همچنین در سال ۲۰۲۰، بنیاد دی کاپریو مبلغ سه میلیون دلار برای کمک به آسیبدیدگان آتشسوزیهای استرالیا اختصاص داد.
مصاحبه

مصاحبه با دی کاپریو، هوادار سرسخت محیط زیست!
بعد از اینکه لئوناردو دی کاپریو در فیلم “بازگشته” (The Revenant) بازی کرد، برای اولین بار توانست برنده جایزه اسکار شود. در واقع این فیلم، یکی از جدیدترین کارهای کارگردان خلاق و نویسنده مکزیکی، الخاندرو گونسالس اینیاریتو است که توانست نظر مثبت بسیاری از منتقدان و کارشناسان سینما را جلب کند. به بیان دیگر، “بازگشته” یکی از مهمترین و موفقترین فیلمهایی بود که در آن سال در سینماها اکران شد. در ادامه، گفتوگویی که با لئوناردو دی کاپریو انجام شده را مرور میکنیم.
در جریان تولید فیلم «از گور برخاسته» خودت را به دردسر زیادی انداختی. در یکی از سکانس های فیلم، کاراکتر تو به حدی گرسنه است که جگر خام می خورد، واقعا این کار را کردی؟
بله صحیح است. علتش نیز چنین بود که خوردن جگر تقلبی که برای این سکانس در اختیار من قرار داده بودند، به هیچ وجه این برداشت را به طور طبیعی جلوه نمیداد. حتی یکی از بازیگران سرخپوست به نام آرتور که در آن فیلم همکاری میکرد، همه روز در حال خوردن جگر بود، در شرایطی که من تلاش میکردم مادهای مشابه خمیر بازی کودکان را بخورم. در نهایت لازم بود یک مرتبه به این کار تن میدادم. تنها دو مرتبه به خوردن جگر خام پرداختم که آن دو بار نیز در فیلم ضبط گردید. این موضوع کاملاً از روی غریزه بود.
تماشا کردن فیلم جاهایی طاقت فرساست، تولیدش چطور بود؟ از ۱ تا ۱۰ به آن چند می دهی؟
من نمره ۱۰۰ به آن میدهم. هرچند همگی از ابتدا آگاه بودیم که چه مراحلی را در پیش داریم. بدون بهرهگیری از جلوههای رایانهای به هیچ وجه این فیلم به پایان نمیرسید. از اول مطلع بودیم که در یک شرایط فیتز کارالدو خواهیم بود، فضایی همچون فیلم اینک آخرالزمان.
تقریبا همه صحنه ها خارجی اند. ریسکش زید نبود؟ خیلی از صحنه ها طوری است که آدم فکر می کند نزدیک بوده نشود ولی شده!
در حقیقت همه قسمتهای فیلم به همین گونه است. ولی یکی از مشکلات همه روزه ما، سرما و برودت شدید هوا بود. در آنجا من دارای یک دستگاه حیرت آور بودم که خودم اسم اختاپوس را برای آن انتخاب کردم. همانند یک سشوار بزرگ بوده و از آن هشت شاخه یا بازو بیرون میآمد. در حد فاصل برداشتهای فیلم، من در مقابل آن قرار گرفته و خودم را گرم میکردم.
از آن آدم هایی هستی که ساعت ۵ صبح بیدار می شوند و می روند پیاده روی؟
قطع به یقین من اهل پیادهروی و بیرون رفتم هستم، ولی این موضوع پنج صبح نیست. به شدت علاقه دارم در میان طبیعت بکر غوطه ور شوم. تمایل دارم به دیدن مناطقی از دنیا بروم که دست نخورده مانده و هنوز انسانها نتوانستهاند تغییر و تحولی را در آنجا پیاده کنند. سفر به مناطقی همچون آمازون که به شعاع هزار مایلی در پیرامونت هیچ اثری از تمدن وجود نداشته و به منزله یک سفر عرفانی محسوب میشود.
جایزه اسکار چه معنایی برایت دارد؟
اگر از روی صداقت سخن بگویم، در هنگام تهیه فیلم هیچگاه افکارم را به چنین موضوعی معطوف نمیکنم. تاکنون دست به هیچ اقدامی نزدهام که فقط جهت دریافت جایزه و پاداش باشد. هر مرتبه با همه توان و ظرفیتم جهت انجام یک کار تلاش کرده و از هیچ کوششی فروگذار نبودم.
وقتی برای اولین بار برای فیلم «چه چیزی گیلبرت گریپ را آزار می دهد؟» نامزد اسکار شدی نوزده سالت بود. برای جایزه نطقی آماده کرده بودی؟
نه به هیچ وجه متن یا گفتگویی را در ذهنم مهیا نکرده بودم. به هیچ وجه تصور نمیکردم، از هیچ طریقی اقبال گرفتن این جایزه عایدم شود. چنانچه این جایزه نصیبم میشد، به معنای واقعی اسفناک بود.
تو در پایین شهر لس آنجلس بزرگ شده ای؛ یک جایی قبلا گفته ای همیشه این حس را داشته ای که به آنجا تعلق نداری. در هالیوود هم چنین حسی داری؟
بله، یک نوع احساس دوری و نامأنوسی همیشه همراهم است. تاکنون برای شما رخ نداده؟ مارتی (اسکورسیزی) هم اینطور بود. با وجودی که دوران کودکی او در خیابان های نیویورک سپری شده و رشد کرده بود، میپنداشت که جایی در هالیوود ندارد. هیچگاه فراموش نمیکنم. در سالهای کودکی هنگامی که کارگردانها جهت انتخاب بازیگر در آنجا حاضر میشدند، بی کم و کاست من را نمیپذیرفتند.
به نظرم میرسید انسانی بی ارتباط و ناشناختهام، کسی که به هیچ وجه جایی در آن کلوب ندارد. با همه این مراتب همواره در ذهنم یادآوری میکردم، روزی فرا خواهد رسید که آنها بازگشته و بیان میکنند: هی! تو آمرزیده شدی. دیگر یکی از خواصی، یک برگزیده.
و الان آن روز رسیده به نظرت؟
بله در نهایت!
خیلی از بازیگرانی که در هالیوود بزرگ شده اند، پدر و مادرشان در این کار نبوده اند. وضعیت تو هم همین بوده، نه؟
همواره علاقه داشتم هنرپیشه شوم. از همان سالهای کودکی پدر و مادرم پی بردند که من دارای یک شخصیت برونگرا میباشم. هرچند که خانواده ما پول چندانی نداشت. ولی با اینکه پدر و مادرم از یکدیگر متارکه کرده بودند، تمام تلاششان بر این بود که نداشتن پول من را درگیر نکند. لذا من را به دیدن موزه برده و فعالیتهایی انجام میدادند که فاصله زیادی از هنر پیدا نکنم.
همچنین کتابهایی را برایم خوانده و در عین حال مادرم روزانه به مدت دو ساعت رانندگی میکرد تا من را به مدرسه برساند. یادآوری میکنم طی سالهای دهه ۶۰ پدرم یکی از اعضای فعالیتهای زیرزمینی هنرپیشگان کتابهای کامبک در شهر نیویورک بوده و زمانی که سن کمی داشتم، سفرهای مهیج و زیبایی را در کنار او به پیرامون و حوالی شهر انجام میدادم. مناطقی که در آن گونههای مختلف و متفاوتی از فروشگاههای کتابهای کامبک وجود داشت. ولی من هیچ علاقهای به مدرسه نداشتم.
هیچگاه نتوانستم بر روی جریان یا موضوعی که به آن علاقهای ندارم، متمرکز شوم. درس ریاضی که حد نهایت بیچارگی بود. همچنان نیز این احساس را داشته و برایم تغییر نکرده است. دیگران همواره بیان میکنند، لازم بود بیش از پیش سعی و کوشش به خرج میدادی.
ولی در حقیقت از آنجا که قادر نبودم نشسته و به انجام تکالیف مدرسه بپردازم، همواره از تقلب استفاده میکردم. رفتن به گشت و گذار در کنار دوستان و دیدار آشنایی با افراد تازه، ارزشمندترین مطلبی بود که در مدرسه فرا گرفتم. فعالیتم بر این بود که در هنگام صرف نهار در حدود نیمی از دانش آموزان مدرسه را در پیرامون خود گردآوری کرده و به همراه دوستانم در برابر آنها به انجام بریک دنس بپردازیم. همچنین ما دارای یک آموزگار درس علوم بودیم که پس از اتمام درس، به مدت ۱۰ دقیقه به من فرصت میداد که در برابر بچههای کلاس تئاتر بداهه را به نمایش بگذارم!
زمانی که در سن ۵ سالگی بودم، مادرم مرا جهت شرکت در یک برنامه تلویزیونی برد. آن نوع برنامههایی که تنها مختص کودکان بوده و من نیز به شدت علاقه داشتم. در آنجا قادر نبودند که مرا کنترل نمایند. به طوری که همواره در حال دویدن و جست و خیز بوده و حتی با مشت ضربانی را به دوربین فیلمبرداری وارد میکردم.
به شدت تمایل دارم نوار ضبط شده آن برنامهها را در اختیار بگیرم. هنگامی که در سن ۱۰ سالگی وارد شدم، جهت حضور در یک تست هنرپیشگی مراجعه کردم. تعداد پنج کودک در آنجا حاضر بودند که تنها بر اساس چهره آنها تشخیص دهند که آیا مناسب هنرپیشگی هستند و یا نه. سوگند میخورم که تنها همانند یک صف گوشت با ما رفتار کردند. خانمی که مسئول گزینش ما بود، یک نگاه اجمالی به همه بچهها انداخته و بیان نمود: این نه، این نه، این نه، تو بمون.
من نیز در زمره آن نه ها قرار داشتم. در هنگام بازگشت در اتومبیل شروع به گریه کردم. با خودم فکر میکردم: در حقیقت ز صمیم قلب آرزو میکنم که بازیگر شوم، ولی چنانچه همیشه به این شکل باشد، نمیخواهم. پدرم مرا در آغوش کشیده و گفت: لئوناردو، یه روز نوبت توام می شه. حرف من یادت باشه. سخت نگیر.
پدر و مادرت کی از هم جدا شدند؟
قبل از اینکه من متولد شوم. هرچند این موضوع چندان برای من نامناسب نشد. چرا که فرصت این را داشتم، در دو موقعیت متمایز حاضر شده و تجربه نمایم.
چیزی در تو وجود دارد که باعث می شود به عنوان یک ستاره خوش تیپ و جذاب دردسرهای زیادی داشته باشی، چیزی مثل…
ظاهرنمایی؟ وسوسهگری؟
آره.
… (در سکوت آه میکشد.)
البته شاید صحبت کردن درباره چنین چیزی خطرناک باشد چون خودآگاهش می کند.
فکر میکنم فریبنده بودن ممکن است تا حدودی یک دیدگاه سطحی و ظاهری باشد، قطع به یقین موضوعی نیست که پیش از آن تدارک و برنامهریزی برایش انجام دهید. من مطمئن نیستم چیزی را که شما بیان میکنید، در من وجود داشته باشد. در حقیقت هیچ ذهنیتی ندارم که مردم و مخاطبین چه افکاری را در خصوص من دارند.
تنها اهمیت دارد که در یک قالب و تصویر مشخص درگیر نشوم. به طوری که مردم تنها با یک تیپ و شخصیت من را یادآوری نکنند. زمانی که با برنامه و ز پیش تعیین شده تصمیم میگیرم که رفتار جذابی داشته، در میان گفتگو قر و ناز بیایم و یا لبخندهایی را تحویل دهم، پی میبرم که بیش از پیش مورد توجه مردم قرار گرفته و آنها به من علاقمند میشوند. ولی معتقدم در همین موقعیتهاست که آن رویکرد غیر حقیقی و متظاهرانه در شما شکل میگیرد.
درباره تفاوت بازیگر و ستاره سینما زیاد گفته شده. از کارنامه ات در سال های سی سالگی ات معلوم است که از عهده ستاره بودن خوب برآمده ای.
رفتار و توجه من در قبال فیلمهایی که در آنها حضور یافتهام، هیچگونه دگرگونی یا تغییری را نداشته است. حتی هنوز نیز همان انتخابها و تصمیمهایی را دنبال میکنم که اگر در سن پانزده ساله بودم نیز آنها را انجام میدادم.
درباره فیلم «تایتانیک» چطور؟
در پروژه تایتانیک در حال دور شدن از فیلمهای جدا و مستقلی بودم که به آنها میپرداختم که به این ترتیب یک تجربه تازهای را در حرفه رقم بزنم. پیش خودم فکر میکردم: چگونه میشود از این فرصت نهایت بهره را برد تا بتوانم جهت ساخت فیلمی که به شدت به آن علاقه دارم، پول ذخیره کنم؟ تصور میکنم تبحر و قابلیت من در یافتن و همکاری با کارگردانهای مطرح و جنس مناسب پیشرفت کرده است. در مدت این سالها نیکبختانه رشد و ترقی زیادی را در حرفه هنرپیشگی پیدا کردم. ولی جنس و گونه فعالیتی که قصد انجام آن را دارم، دچار تغییر نشده است.
نظرات راجع به سال های «لئومانیا» چیست؟
سال های چی؟
سال های لئومانیا، اواخر دهه ۹۰ و زمان اکران تایتانیک. اصطلاحی است که توی وب برای آن دوره ساخته اند.
اینطور است؟ بسیار دور از واقعیت بود. حیرت داشت. به قدری تند و شدید بود که به مدت چند سال از فعالیت در این حوزه دست کشیده و به فراغت گذراندم. لازم بود تا مجدد توان و تمرکز دوبارهای پیدا کنم.
از آن فیلم های اولت کدام را بیشتر از همه دوست داری؟
فیلم زندگی این پسر. در آن هنگام من در سن پانزده سالگی بوده، ولی همه مراحل و جزئیات این کار در خاطرم مانده است. در آنجا همه چیز برایم تازه و ناشناخته بود. دیدن رابرت دنیرو در صحنه فیلمبرداری که چگونه همه وجودش را صرف فعالیت میکرد، از کارآمدترین رویکردهایی بود که در زندگی تجربه کردهام.
خودت فکر می کنی از وقتی که به این موفقیت ها دست پیدا کردی، شخصیتت هم تغییر کرده؟
کاملاً آگاهم که من نیز تغییراتی را داشتهام. به هر روشی متوسل شوید، همچنان رسیدن به شهرت موجب میشود که ذهن و فکر شما به نوع دیگری عمل کند. به همین علت زمانی که از من سوال میکنند چگونه در برابر شهرت رفتار میکنی؟ اصولاً پاسخی ندارم.
زمانی که یکی به نزدم آمده و میگوید: حقیقتاً از هنرنمایی تو لذت زیادی عایدم شد. همه کوشش خود را به کار میگیرم که بسیار معمولی از او سپاسگزاری نمایم. ولی به هیچ وجه نمیتوانم او را راضی کنم که من دارای شخصیت قدرشناسی بوده و برای مطلبی که به من ابراز کرد، ارزش و اهمیت زیادی میگذارم.
هنگامی که در فیلم چه چیزی گیلبرگ گریپ را آزار میدهد ایفای نقش نمودم، به هیچ وجه در تنگنا نبودم. در آن دوران آگاه نبودم که مشغول چه کاری هستم. بدون کوچکترین دودلی از روی غریزه هر کاری که برایم صحیح بود، انجام میدادم. ولی هم اکنون به شدت تحت فشار هستم. چرا که معتقدم لازم است به آن شرایط و کیفیتی که در دو فیلم آخر خود دست یافتم، متعهد بمانم. این موضوع که همچنان قابلیت وجودی خود را محافظت کنم.
می ترسی دوباره نتوانی چنین کاری بکنی؟
خیر، مطمئن هستم که میتوانم. قابلیت که همواره در وجودم هست. همواره داشتهام ولی در مراحل مختلف مشغول مبارزه با سایر مطالبی هستم که در خصوص خودم شنیده و به مراتب بیش از گذشته نسبت به خودم اطلاع دارم.
هم اکنون که گفتگوی ما به موضوع شهرت رسید، ببان میکنم برایم خوشایندتر است هنگامی که مردم بیان میکنند: من عاشق اینم که مشهور بشم. عاشق اینم که همه به من توجه کنند و آدم هایی که بهشون احترام می گذارم تحسینم کنند. تا زمانی که رفتارشان به گونه دیگری باشد، گویی شهرت هیچ اثری بر روی آنها به جا نگذاشته است.
چطور است از زاویه ای کاملا مخالف به این قضیه نگاه کنیم؟ فکر می کنی شهرت تو را از نظر شخصیتی بی محابا کرده؟
من همواره در طول زندگی نترس و بیمحابا بودم. در حال حاضر فرصتهای بیشتری برایم مهیا میشود. واضحتر از این قادر به توضیح نیستم. اوقاتی که مشغول بازیگری هستم، تنها زمانهایی است که قادرم این احساس غیر قابل پیشبینی بودن که بسیار برایم جذاب است را ارائه دهم.
الان ۴۱ ساله ای. در فهرست کارهایی که می خواهی بکنی چی هست؟
هم اکنون تنها به تمدد اعصاب و استراحت کردن فکر میکنم.
دوست نداری بنویسی؟
به نظرم پرداختن به حیطه هنرپیشگی برایم کفایت میکند. افزون بر هر فعالیتی علاقه دارم عازم سفر شده و به شدت مشتاقم سرانجام یک روزی در حقیقت عاشق شوم!
تا حالا نشده ای؟
خیر، و همچنان زمان آن نرسیده است. هیچگاه تصور نمیکردم بدون اینکه صاحب همسری باشم، و یا بدون وجود شخصی که بتوان همه چیز را با او سهیم کرد و تقسیم نمود، حتی عازم یک مسافرت شوم. ولی رفتم، نیازی به وجود چنین شخصی نیست. ولی من از آن گروه افرادی هستم که علاقه دارم، همه داشتههایم را با دیگران به اشتراک بگذارم.
در آینده نزدیک در کنار مادرم عازم سفری خواهم شد. تمایل دارم اوقات بیشتری را در کنار مادرم سپری کنم. (با خنده) هرچند هیچ ارتباطی به عاشقی و دلدادگی ندارد، اغلب به منظور شکل دادن خاطرات تازه است.
دنیای فیلم «از گور برخاسته» خیلی تاریک است: مردم بلاهای وحشتناکی سر هم می آورند و طبیعت هم هیچ اهمیتی ندارد. تو خودت آدم بدبینی هستی؟
از آنجا که من یکی از طرفداران سرسخت حفاظت از محیط زیست میباشم، این پرسش بسیار جالب است. زمانی که به آن سالها نظر کرده و هجوم گسترده افراد و ساکنان کشورهای غربی را به منابع طبیعی، کشتار بومیان سرخپوست، قطع درختان، حفر زمین جهت دستیابی به ذخایر نفت را مشاهده میکنید، با خودت میاندیشی: خدایا تا چه اندازه رفتار وحشیانهای داشتیم. لاکن جالبتر چنین است هنگامی که آیندگان به رفتارهای مردم عصر ما نظر میکنند، چه چیزهایی را با خود میگویند.
به قدری با شتاب زیاد مشغول نابود کردن طبیعت و منقرض کردن انواع مختلف حیوانات و گیاهان هستیم که این موضوع بیسابقه بوده است. این اواخر کنفرانس تغییرات اقلیمی را در پاریس شرکت کرده و مراجعت کردهام. چنانچه ثمرهای از این اجلاس حاصل نشود، ناچاریم در آینده روزگاری بسیار ظلمانی و حزن انگیز را تجربه کنیم.
پس آدم بدبینی هستی؟
نه امید و آرزو دارم قادر باشیم در جایگاه یکی از گونههای طبیعی به رشد و تکامل برسیم. ولی در ژرفای وجود انسان چیزی نهفته است که اشتیاق زیادی برای ویرانی دارد!
