در این بخش به توضیح درس سوم از کتاب فارسی پایه یازدهم با نام «در امواج سند» میپردازیم. در ادامه، آرایههای ادبی و مفهوم برخی از عبارتهای مهم این درس را به زبان ساده بیان میکنیم.
**مفهوم کلی درس:**
این درس به توصیف منظره غروب خورشید بر روی رودخانه سند میپردازد. شاعر با نگاه دقیق خود، لحظه فرو رفتن خورشید در آبهای رودخانه را به زیبایی به تصویر میکشد و فضایی آرام و در عین حال پرشکوه را خلق میکند.
**توضیح عبارتها و آرایهها:**
**عبارت: «به مغرب سینه مالان قرص خورشید»**
* **مفهوم:** در این بیت، شاعر میگوید که قرص خورشید در حالی که به سوی غرب حرکت میکند، گویی با سینه خود را بر زمین میمالد و غروب میکند.
* **آرایههای ادبی:**
* **تشخیص (انسانانگاری):** در اینجا به خورشید ویژگی انسانی داده شده است. فعل «سینه مالان» نشان میدهد که گویی خورشید موجودی زنده است که با سینه خود بر زمین کشیده میشود. این کار، تصویری بسیار زیبا و ملموس از غروب خورشید ایجاد میکند.
* **مجاز:** کلمه «مغرب» به جای «سمت غرب» به کار رفته است. این یک نمونه از مجاز است که در آن بخشی از یک مکان (غرب) به جای کل آن استفاده میشود.
* **کنایه:** عبارت «سینه مالان» کنایه از غروب کردن و پایین رفتن خورشید دارد. این حرکت، به گونهای نشان داده شده که گویی خورشید در حال خداحافظی و وداع با زمین است.

نام درس: درس سوم — نیکی
موضوع: درک معنای واژهها و مفهوم شعر
در این بخش، با معنی کلمههای مهم و مفهوم شعر آشنا میشویم. هدف این است که واژهها را به خوبی درک کنیم و بفهمیم شاعر در شعرش چه پیامی دارد. با یادگیری معنای درست کلمات، بهتر میتوانیم منظور اصلی شعر را بفهمیم و از آن لذت ببریم.
معنی به مغرب سینه مالان قرص خورشید
در صفحههای ۲۸، ۲۹ و ۳۰ کتاب فارسی یازدهم، شعری قرار دارد که معنی و مفهوم آن به این شرح است:
در این شعر، شاعر از دلتنگی و دوری از وطن سخن میگوید. او با زبانی ساده و احساسی، توصیف میکند که چقدر بودن در غربت سخت است و چطور هر چیزی در آن دیار، او را به یاد سرزمین مادریاش میاندازد. شاعر احساس میکند که مانند پرندهای است که در قفس گرفتار شده و آرزوی پرواز به سوی آشیانه خود را دارد.
او از طبیعت و زیباییهای وطنش یاد میکند و این خاطرات، غم غربت را در دلش زنده میکنند. در ادامه، شاعر به این نکته اشاره میکند که حتی اگر در غربت رفاه و آسایش مادی داشته باشد، باز هم دلش برای homeland و خاطراتش تنگ میشود. این شعر در واقع بیانگر عمق عشق و دلبستگی انسان به زادگاهش است و نشان میدهد که دوری از وطن، یکی از سختترین تجربههای زندگی است.
| ۱-به مغرب، سینه مالان قرص خورشید | نهان میگشت پشت کوهساران |
خورشید به آرامی و در سکوت، در پشت کوهها ناپدید میشد. (این صحنه نشاندهنده افول قدرت و عظمت حکومت خوارزمشاهیان بود.)
**قلمرو زبانی:**
سینهمالان: به معنای حرکت کردن به حالت سینهخیز است و یک صفت فاعلی مرکب کوتاه محسوب میشود.
**قلمرو ادبی:**
قالب شعر: چهارپاره یا دوبیتی پیوسته
وزن عروضی: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (مخصوص رشته علوم انسانی)
تصویر «سینهخیز رفتن خورشید» یک نمونه از تشخیص (انسانانگاری) است.
| ۲- فرومیریخت گردی زعفران رنگ | به روی نیزهها و نیزه داران |
خورشید، پرتوهای طلایی رنگ خود را مانند پودری زعفرانی روی نیزهها و جنگجویان میپاشید.
**قلمرو زبانی:**
فعل «فرومیریخت» از بنماضی «فروریخت» و بنمضارع «فروریز» ساخته شده است.
**قلمرو ادبی:**
– «گرد زعفرانرنگ»: کنایه از نور خورشید است.
– «گردی زعفرانرنگ»: تشبیه است (گردی شبیه زعفران).
– **واژهآرایی:** در این بیت، واژه «نیزه» تکرار شده و باعث زیبایی آوایی شده است.
| ۳- ز هر سو بر سواری غلت می خورد | تن سنگین اسبی تیر خورده |
اسبهای زخمی از هر طرف بر پشت سوارانشان میافتادند.
**قلمرو زبانی:**
سنگین: پُروزن
**قلمرو ادبی:**
همآوایی: در این بیت، صدای «ر» چندین بار تکرار شده است.
| ۴- به زیر باره می نالید از درد | سوار زخم دار نیم مرده |
سربازی که به سختی زخمی شده بود و نزدیک به مرگ بود، زیر جنازه اسبش افتاده بود و از شدت درد ناله میکرد.
**باره:** اسب
**صنعت ادبی:** در این عبارت از تکرار آوای «ر» استفاده شده است.
| ۵- نهان میگشت روی روشن روز | به زیر دامن شب در سیاهی |
روشنایی روز پشت سیاهی شب ناپدید میشد.
**واژهشناسی:**
نهان: یعنی پنهان و نادیدنی.
**صنایع ادبی:**
– جانبخشی: به روز و شب ویژگی انسانی داده شده.
– مجاز: کلمه «روز» به جای «خورشید» به کار رفته.
– تضاد: بین روشنایی روز و تاریکی شب.
– واجآرایی: تکرار آوای «ر» در متن.
| ۶- در آن تاریک شب میگشت پنهان | فروغ خرگه خوارزمشاهی |
در آن شب تاریک، روشنایی و شکوه حکومت خوارزمشاهیان نیز رو به خاموشی میرفت و از بین میرفت.
**فروغ:** به معنی روشنایی است.
**خرگه:** به معنی چادر یا خیمه بزرگ است.
**خوارزمشاهیان:** نام سلسله پادشاهی بود که پس از سلجوقیان به قدرت رسید.
در بخش ادبی، کلمه “خرگه” به صورت مجازی، برای اشاره به قدرت و عظمت پادشاهی خوارزمشاهیان به کار رفته است.
| ۷- به خوناب شفق در دامن شام | به خون آلوده ایران کهن دید |
جلالالدین در وقت غروب، به رنگ قرمز آسمان خیره شد و با خود اندیشید که چطور ایران باشکوه، در گرداب حوادث تلخ فرو خواهد رفت.
**قلمرو زبانی:**
شفق: همان سرخی آسمان در هنگام غروب است.
**قلمرو ادبی:**
خوناب شفق: این ترکیب، سرخی آسمان را به خون شبیه کرده است.
دامن شام: این عبارت، شب را به انسانی با دامن تشبیه کرده است.
| ۸- در آن دریای خون در قرص خورشید | غروب آفتاب خویشتن دید |
هنگام غروب، خورشید سرخفام را دید که مانند دریایی از خون به نظر میرسید، گویی از خون کشتهشدگان رنگ گرفته است. در آن منظره، نابودی و پایان قدرت خویش را نیز مشاهده کرد.
| ۹- چه اندیشید آن دم، کس ندانست | که مژگانش به خون دیده تر شد |
کسی نفهمید آن لحظه در ذهن جلالالدین چه گذشت که از شدت غم، چشمانش را با اشکِ آمیخته به خون تر کرد.
| ۱۰- چو آتش در سپاه دشمن افتاد | ز آتش هم کمی سوزنده تر شد |
جلالالدین با قدرت و شدت بسیار به لشکر مغولان یورش برد. شدت حملهی او مانند آتش بود، بلکه از آتش هم سوزانندهتر بود.
| ۱۱- در آن باران تیر و برق پولاد | میان شام رستاخیز میگشت |
جلالالدین در میان میدان نبرد ایستاده بود. در آنجا، تیرها همچون قطرات باران از هر سو فرود میآمدند و تیغههای براق شمشیرها در هوا میدرخشید. آن صحنه، چنان هولناک و پرهیاهو بود که گویی صحنه قیامت است و او در میان آن همه آشوب میجنگید.
| ۱۲- در آن دریاى خون در دشت تاریک | به دنبال سر چنگیز میگشت |
در آن شب تاریک و در آن دشت وسیع که از اجساد کشتهشدگان، همچون دریایی از خون شده بود، جلالالدین به جستجوی چنگیز برآمد تا او را از پای درآورد و نابود کند.
| ۱۳- بدان شمشیر تیز عافیت سوز | در آن انبوه، کار مرگ میکرد |
جلالالدین با شمشیر تیز و مرگبار خود، سربازان مغول را از پای درمیآورد و نابود میکرد.
**قلمرو زبانی:**
عافیت: سلامتی و تندرستی
عافیتسوز: تیز و کشنده (صفت فاعلیِ ترکیبیِ کوتاهشده)
**قلمرو ادبی:**
کار مرگ کردن: کنایه از کشتن
انبوه: جمعیت زیاد و ازدحام
| ۱۴- ولی چندان که برگ از شاخه میریخت | دو چندان میشکفت و برگ میکرد |
اما لشکر مغول آن قدر پرشمار بود که با کشته شدن هر گروه از آنها، افراد تازهنفس زیادی به جایشان میآمدند.
**واژهها:**
دوچندان: دو برابر
شکفتن: شکوفه دادن (ریشه گذشته: شکفت؛ ریشه حال: شکف)
برگ میکرد: برگ میآورد
**بیان ادبی:**
برگ: کنایه از هر یک از سربازان مغول
شاخه: کنایه از کل سپاه مغول
چندان: کاربرد هنری از این واژه
| ۱۵- میان موج میرقصید در آب | به رقص مرگ، اخترهای انبوه |
ستارههای بیشمار آسمان، تصویر خود را در آب رودخانه منعکس کرده بودند و همچون کسی که در آخرین لحظات زندگی میرَقصَد، در حال حرکت و جنبش بودند.
| ۱۶- به رود سند میغلتید بر هم | ز امواج گران کوه از پی کوه |
سپاهیان ایران در رود سند چنان انبوه و قدرتمند بودند که همچون کوههای عظیم به نظر میرسیدند. آنها در برابر دشمن با شدت و سنگینی هر چه تمامتر میجنگیدند و بسیاری از آنان در این نبرد جان خود را از دست میدادند.
***
قلمرو زبانی:
گران: سنگین و بزرگ
قلمرو ادبی:
کوه: اشاره به سپاهیان ایران
امواج گران: اشاره به یورش سهمگین و پیاپی
| ۱۷- خروشان، ژرف، بی پهنا، کف آلود | دل شب میدرید و پیش میرفت |
رودخانه سند با غرشی بلند و خروشان، در دل تاریکی شب پیش میرفت. این رودخانه بسیار عمیق، پهن و پر از کف بود که گویی تاریکی شب را میدرید و به راه پرصلابت خود ادامه میداد.
| ۱۸- از این سدّ روان، در دیده شاه | ز هر موجی هزاران نیش میرفت |
هر موج این رودخانه، مانند یک دیوار بلند، راه فرار جلالالدین را میبست. هر موج، همچون هزاران نیش ریز و درشت، به چشمانش فرود میآمد و او را میآزرد. [چون رودخانه مانع فرار او و خانوادهاش شده بود.]
واژهشناسی:
دیده: به معنی چشم است.
صنایع ادبی:
– «سد روان»: اشارهای است به رود سند و تضادی است تصویری.
– «نیش در دیده رفتن»: کنایه از دیدن رنج و آزار است؛ یعنی هر موج همچون نیشی، چشمهای پادشاه را میآزرد.
| ۱۹- ز رخسارش فرومیریخت اشکی | بنای زندگی بر آب میدید |
اشکها بر گونههایش جاری بود و او پایان زندگیاش را نیز حس میکرد.
**قلمرو زبانی:**
رخسار به معنای صورت است.
**قلمرو ادبی:**
عبارت «بنای زندگی» یک ترکیب توصیفی است و «بنای چیزی را بر آب دیدن» کنایه از بیثباتی و ناپایدار بودن آن چیز است.
| ۲۰- در آن سیماب گون امواج لرزان | خیال تازه ای در خواب میدید |
در میان آبهای ناآرام و درخشان رود سند، جلالالدین اندیشهی تازهای در سر پروراند.
**واژهشناسی:**
سیماب: همان فلز جیوه
گون: به معنای مانند و شبیه
**صنایع ادبی:**
سیمابگون: رود را به جیوه تشبیه کرده است
خیال در خواب دیدن: کنایه از طرحریزی و برنامهریزی پنهانی است
| ۲۱- به یاری خواهم از آن سوی دریا | سوارانی زره پوش و کمان گیر |
از آن سوی دریا، سربازانی سوارکار و دلاور را میبینم.
قلمرو زبانی: زره به معنای لباس جنگ است.
قلمرو ادبی: عبارتهای «زره پوش» و «کمانگیر» به جنگجویان اشاره دارند.
| ۲۲- دمار از جان این غولان کشم سخت | بسوزم خانمانهاشان به شمشیر |
من مغولها را به سختی از بین خواهم برد و با جنگ، همه آنچه دارند را نابود خواهم کرد.
**توضیح کلمات:**
– سخت: به معنای از دست دادن و نابودی است.
– خانمان: یعنی خانه و تمام چیزهایی که در آن وجود دارد.
**زیباییهای ادبی:**
– دمار کشیدن: کنایه از نابود کردن کامل.
– غول: اشاره به مغولان دارد.
– شمشیر: نماد جنگ است.
– سوختن: کنایه از نابود شدن.
– واجآرایی: تکرار صدای «ن» برای ایجاد تأثیر موسیقایی.
| ۲۳- شبی آمد که میباید فدا کرد | به راه مملکت فرزند و زن را |
معنی: شبی فرا میرسد که او باید از جان همسر و فرزندانش بگذرد تا بتواند از سرزمینش دفاع کند.
قلمرو زبانی: مملکت: یعنی کشور
قلمرو ادبی: واژههای فرزند و زن، با هم هماهنگ و مرتبط هستند.
| ۲۴- به پیش دشمنان استاد و جنگید | رهاند از بند اهریمن، وطن را |
در برابر این دشمنان مقاومت کرد و میهن را از چنگال شیطان رهایی بخشید.
قلمرو زبانی: استاد: به معنای مقاومت و پایداری کرد / رهاند: به معنای آزاد و نجات داد / بند: به معنای اسارت و بندگی
قلمرو ادبی: اهریمن: شیطان، نماد دشمن / ایستادگی در مقابل کسی: اشاره به مقاومت و پایمردی دارد / اهریمن: نماد شخصی مانند چنگیز
| ۲۵- شبی را تا شبی با لشکری خرد | ز تنها سر، ز سرها خود افکند |
جلالالدین به همراه گروه کوچکی از یارانش، یک روز کامل با دشمنان مغول جنگید. در این نبرد، او و همراهانش موفق شدند سر بسیاری از سربازان مغول را از تنشان جدا کنند و کلاهخودهایشان را نیز از سر بردارند.
**بررسی واژهها:**
* **شبی تا شبی:** به معنای یک شبانهروز کامل است.
* **خرد:** در اینجا به معنای کوچک و اندک است.
* **خود:** به معنای کلاهخود (خود جنگی) است.
**زیباییهای ادبی:**
* **تن و سر:** بین این دو کلمه تناسب ادبی زیبایی وجود دارد.
* **تکرار واژه:** واژههای “شب” و “سر” در متن تکرار شدهاند.
* **تکرار آوا:** صدای «ش» به کلام آهنگ خاصی بخشیده است.
* **کنایه:** عبارت “از سر خود افکندن” به زیبایی کنایه از کشتن و جدا کردن سر از تن دارد.
| ۲۶- چو لشکر گرد بر گردش گرفتند | چو کشتی، بادپا در رود افکند |
وقتی لشکر مغول او را از همه طرف محاصره کردند، اسب تندروی خود را همچون کشتی به دریا راند.
**توضیح کلمات:**
– **چو (اول):** به معنای “هنگامی که” است.
– **گرد بر گرد:** یعنی از هر طرف و به صورت کامل احاطه کردن.
– **چو (دوم):** به معنای “مانند” یا “مثل” است.
– **بادپا:** این صفت برای اسب به کار رفته و به معنای “تندرو” و “سریعالسیر” است.
**زیباییهای ادبی:**
– **چو کشتی:** در اینجا حرکت اسب به حرکت کشتی در دریا تشبیه شده است.
– **بادپا:** اسب به “باد” تشبیه شده تا سرعت فوقالعاده آن نشان داده شود.
– **واجآرایی:** تکرار آواهای «گ» و «ر» و «د» در کلماتی مانند “گرد” و “گرفتند” که به گوش نوازنده است.
– **جناس:** کلمه «چو» دو بار با دو معنی متفاوت (هنگامی که / مانند) به کار رفته است.
| ۲۷- چو بگذشت، از پس آن جنگ دشوار | از آن دریای بی پایاب، آسان |
هنگامی که جلالالدین از آن نبرد سخت جان سالم به در برد، به راحتی از آن رودخانه عمیق عبور کرد.
| ۲۸- به فرزندان و یاران گفت چنگیز | که گر فرزند باید، باید این سان |
چنگیز به همراهان و فرزندانش گفت: اگر کسی میخواهد پسری داشته باشد، باید مانند جلالالدین باشد که بسیار شجاع است.
**بررسی واژهها:**
* **گر:** به معنای “اگر” است.
* **سان:** به معنای “مانند” یا “مثل” است.
**صنعت ادبی:**
* **واژهآرایی:** در این بیت از آرایش واژهها برای زیبایی سخن استفاده شده است.
| ۲۹- به پاس هر وجب خاکی از این ملک | چه بسیار است، آن سرها که رفته |
برای نگهداری و محافظت از هر بخش کوچکی از این سرزمین، انسانهای بزرگ و شجاعی جان خود را از دست دادهاند.
| ۳۰- ز مستی بر سر هر قطعه زین خاک | خدا داند چه افسرها که رفته |
معنی: عشق به این سرزمین و محافظت از هر وجب از این خاک، آنقدر ارزشمند است که خداوند میداند چه انسانهای بزرگی برای آن جنگیدند و جان خود را فدا کردند.
قلمرو زبانی:
افسر: به معنی مقام و نشان پادشاهان، یا فردی که دارای درجه نظامی است.
قلمرو ادبی:
ز مستی: یعنی از روی عشق و دلبستگی به میهن
افسر: اشاره به فرماندهان و سرداران
خاک: کنایه از سرزمین ایران
رفته: کنایه از کسانی که از دنیا رفتهاند
