معنی حکایت درخت علم فارسی ششم دبستان ✔

در این داستان، مردی هر روز به کنار درخت بزرگی می‌رفت و ساعتی را در سایه آن استراحت می‌کرد. او هیچ کاری برای درخت انجام نمی‌داد؛ نه به آن آب می‌داد و نه از آن مراقبت می‌کرد. او فقط از سایه و آرامش درخت استفاده می‌کرد.

یک روز، مرد با خود فکر کرد: “این درخت میوه‌ای ندارد که بتوانم بخورم. چوب آن نیز برای سوختن مناسب نیست، چون شاخه‌هایش خشک و بی‌ثمر است. پس فایده این درخت چیست؟”

درخت که این سخنان را شنید، با ناراحتی به او پاسخ داد: “ای انسان ناسپاس! تو هر روز برای استراحت به سایه من پناه می‌آوری و از آفتاب سوزان در امان می‌مانی. حالا چرا به فکر می‌افتی که من بی‌فایده هستم؟ تو فقط به چیزهایی فکر می‌کنی که می‌توانی از آنها استفاده مادی ببری و ارزش سایه و آرامشی را که هر روز به تو می‌دهم، فراموش کرده‌ای.”

این حکایت به ما می‌آموزد که برای نعمت‌هایی که خدا در اختیارمان گذاشته، قدرشناس باشیم. بسیاری از موهبت‌ها مانند هوای پاک، سلامتی و آرامش، رایگان در اختیار ما هستند، ولی ما常常 ارزش آنها را زمانی می‌فهمیم که از دست می‌دهیم.

معنی حکایت درخت علم فارسی ششم دبستان ✔

نام درس: درس دهم | موضوع: مفهوم واژه‌ها و درک شعر | پایه ششم دبستان

حکایت درخت علم صفحه ۷۷ فارسی ششم

**عنوان: داستان درخت دانش**

**متن ساده‌شده:**

در روزگاران قدیم، دانشمند بزرگی زندگی می‌کرد که دانش و علم بسیار داشت. او تصمیم گرفت تمام دانش خود را در یک کتاب بسیار بزرگ و ارزشمند بنویسد.

وقتی کتاب تمام شد، آن را به پسرش داد و گفت: «این کتاب نتیجه یک عمر زحمت و مطالعه من است. آن را خوب نگه دار و با دقت بخوان تا دانشمند بزرگی شوی.»

اما پسر، به جای خواندن کتاب، آن را در یک صندوق چوبی قفل کرد و صندوق را در انباری گذاشت. او فکر می‌کرد که فقط با داشتن کتاب، صاحب همه دانش‌ها شده است.

پدر که نگران بود، از پسر پرسید: «آیا کتاب را مطالعه کردی؟ چیزی از آن یاد گرفتی؟»

پسر با اطمینان پاسخ داد: «بله پدر! من کتاب را در safest جایی قفل کرده‌ام تا سالم بماند. دیگر لازم نیست آن را بخوانم، چون همه دانش در آن کتاب است و الان مال من است!»

پدر با شنیدن این حرف، груст شد و لبخندی زد. سپس به پسرش گفت: «پسرم، کتاب مانند میوه درخت است. اگر میوه‌ها را بچینی و در صندوق بگذاری، اما نخوری، چه فایده‌ای دارد؟ تو از گرسنگی می‌میری! دانش هم دقیقاً همین طور است. فقط با قفل کردن کتاب در صندوق، دانشمند نمی‌شوی. دانش زمانی به درد می‌خورد که آن را بخوانی، بفهمی و از آن استفاده کنی.»

**پیام داستان:**
دانش و کتاب مانند غذا هستند. فقط داشتن آن‌ها کافی نیست. باید آن‌ها را خواند، یاد گرفت و به کار برد تا برای ما مفید باشند.

معنی شعر های حکایت درخت علم

شیخ لبخندی زد و خطاب به او گفت: ای مرد ساده دل، آنچه که تو با چشمانت به دنبالش می‌گردی، همان درخت دانش و آگاهی است.
تو تنها ظاهر قضیه را دیده‌ای و از حقیقت آن بی‌خبر مانده‌ای؛ برای همین است که معنای اصلی و ثمره‌ی آن را درک نمی‌کنی.
گاهی این دانش و معرفت را به نام درختی می‌شناسند، گاهی مانند خورشید روشنگر است، گاه به گستردگی دریاست و زمانی همچون ابری پربار.
این دانش، هزاران فایده و اثر گرانبها دارد که کوچکترین و کم‌اهمیت‌ترینِ آنها، زندگی جاویدان است.

جواب سوال صفحه 77 فارسی ششم

در این شعر، دانش به چه چیزهایی تشبیه شده است؟
پاسخ: درخت – خورشید – دریا – ابر

داستان درخت دانش در چه قالبی سروده شده است؟
پاسخ: مثنوی

قالب شعر به صورت پرسش و پاسخ است و شکل آن به این صورت است:
…………………. * ……………………. *
…………………. △ ……………………. △
…………………. ◯ ……………………. ◯

«مثنوی» قالبی شعری است که در آن هر بیت، قافیه‌ی مستقل و جداگانه‌ای دارد.

معنی کلمات حکایت درخت علم صفحه 77 فارسی ششم

پادشاهی تصمیم گرفت یک پیام شگفت‌انگیز را به سوی مردم شهرهای دیگر بفرستد. او قصد داشت قبل از اینکه فرستاده‌اش آماده سفر شود، از یک مرد دانشمند و خردمند در این باره مشورت بگیرد.

مرد دانشمند به پادشاه گفت: “مردم را به دو دسته می‌توان تقسیم کرد: برخی از نظر فکر، ساده‌لوح و ناآگاه هستند و فقط به ظاهر چیزها نگاه می‌کنند. اما برخی دیگر، دانا و بینا هستند و به باطن و حقیقت امور توجه دارند.”

او ادامه داد: “برای کسی که تنها به قشر و پوست بیرونی می‌نگرد، هر میوه‌ای ممکن است گوارا به نظر برسد. اما فرد دانا به مغز و درون آن توجه می‌کند و حقیقت را می‌بیند.”

سپس این اشعار را خواند:

آفتاب از بحر برآمد تا به سحاب
هر که را چشم است بیند این آثار از آفتاب

هر که را چشم است و بینش، می‌تواند نشانه‌های ظهور خورشید را هنگام طلوع آن از دریای وجود تا اوج آسمان ببیند.

عمر بقا خواهی از وی تازه کن
ور نه هر دم می‌تراسی ز انقضا

اگر خواهان عمر جاودان هستی، ارتباط خود را با او تازه کن، وگرنه هر لحظه از پایان عمر خود خواهی ترسید.

کلمات هم خانواده درس دهم فارسی ششم

حساب – شمارش – برنامهریزی – محاسبه کردن
دراز – بلند – درازمدت
شورانگیز – هیجانی
زیارت – زیارتکننده – بازدیدکنندگان
سپاس – سپاسگزاری – سپاسگزار – قدردانشده
نسخه – ازبینرفته – جایگزین
عطّار – عطر – خوشبو
توهین – مسخره – ریشخند
نفوذ – تأثیرگذار – راههای ورود – راه نفوذ
شگفتی – غریب – شگفتیها – عجب – شگفتزده
ماندگاری – پایدار – بازماندهها – باقیمانده
آفرینش – آفریدگار – آفرینش – آفریده
تأثیر – کارساز – روزنهها – راه ورود
پافشاری – پایدار

کلمات متضاد درس دهم فارسی ششم

کوتاه با طولانی فرق دارد.
اولین با آخرین متفاوت است.
کم با زیاد برابر نیست.
غروب آفتاب نقطهٔ مقابل طلوع آن است.
شاد بودن مخالف غمگین بودن است.
پیر و جوان دو مرحلهٔ مختلف از زندگی هستند.

پیام حکایت درخت علم ششم

در این داستان، پیامی نهفته است که می‌گوید برای رسیدن به حقیقت هستی (خدا)، باید از قالب‌های بیرونی و ظاهری گذر کرد و با دل و معنویت به ژرفای حقیقت دست یافت. به بیان دیگر، باید از ظواهر فاصله گرفت و به درون و باطن امور توجه کرد.

اگه حال کردی این پست رو با دوستات به اشتراک بذار:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *