اشعار قائم مقام فراهانی را در روزانه بخوانید. سیّد ابوالقاسم حسینی مهرآبادی مشهور به قائممقام فراهانی (۱۱۵۸ ه.ش مهرآباد اراک- ۶ تیر ۱۲۱۴ ه.ش تهران) صدر اعظم ایران ، سیاستمدار، ادیب و شاعر بود. وی از ۱۲۱۳ تا ۱۲۱۴ خورشیدی نخستوزیر بود. فشارهای او برای داشتن توازن واردات و صادرات گمرکی باعث تنفر فرستادگان روس و انگلیس از او شد و در نهایت در اثر توطئهٔ سفیر انگلستان و برخی درباریان ایران همچون حاجی میرزا آقاسی و میرزا ابوالحسن خان ایلچی و فرمان محمدشاه در باغ نگارستان بهقتل رسید.

قصاید و قطعات
تو گنج خویش پسندی خراب و ملک آباد
فسانه که شگفت آورد فسانه تست
فال خودت رو ببین
🔮کلیک کن تا ببینیش
مگر وجود تو خود جود شد که نتوان یافت
که این زمانه جو دست یا زمانه تست
تو خود چو عالم جودی که در همه عالم
به هر کران سخن از جود بی کرانه تست
چرا تو یک جا مال جهان به باد دهی
مگر نه مشتی از خاک آستانه تست
خدا گواست که بالطبع عادت است ترا
به جود و رزی خلق جهان بهانه تست
غباری از تن قصرت ربود چرخ مرا
ز پنج دیوار امروز بام خانه تست
اگر چه گنج ترا مشرکان به من گویند
خراب گشته ز تدبیر جاهلانه تست
ولی تو دانی و ایزد که در فشاندن گنج
خود از خصایص این گوهر یگانه تست
مرا چه غم بود از آن، تو جاودانه بمان
که گیتی آباد از جود جاودانه تست
روزگار است این که گه عزّت دهد گه خوار دارد
چرخِ بازیگر از این بازیچهها بسیار دارد
مهر اگر آرد بسی بیجا و بیهنگام آرد
قهر اگر دارد بسی ناساز و ناهنجار دارد
گه به خود چون زرقکیشان تهمت اسلام بندد
گه چو رُهبان و کشیشان جانبِ کفّار دارد
گه نظر با پلکنیک و با کپیتان و افیسر
گاه با سرهنگ و با سرتیپ و با سردار دارد
لشکری را گه به کام گرگ مردمخوار خواهد
کشوری را گه به دست مرد مردمدار دارد
گه به تبریز از پطربورغ اسپهی غَلّاب راند
گه به تفلیس از خراسان لشکری جرّار دارد
گه بلوری چند از آن جا بر سفاین حمل بندد
گه کروری چند از این جا بر هیونان بار دارد
هرچه زین اطوار دارد عاقبت چون نیک بینی
بر مراد چاکران خسرو قاجار دارد
«رهی را، هست عرضی بر جنابت
که بالاتر ازین زرین قباب است»
«برای بره موعود دیروز
دلش در آتش حسرت کباب است»
«نمیداند تمنای وصالش
درین ایام تعجیل و شتاب است»
«پس از یک سال میباید رسیدن
که گویا این حمل آن آفتاب است»
قطعه ای را که اوستاد عراق
در تقاضای بره فرماید
قطعه ای آن چنان که با دل و جان
کار سوهان و اره فرماید
نه همین دودمان آدم را
قطع عیش و مسره فرماید
بل که قطع حیات عالم را
کره بعد کره فرماید
توپ عباس شاه را ماند
که به کیهان مضره فرماید
خاصه وقتی که بانگ جوش و خروش
مره بعد مره فرماید
گر اجازت بود جوابش را
حاضر الوقت ذره فرماید
سزد ار قطعه ای چنین را شاه
صله از سوط و دره فرماید
یا به او آن چه کرده است نقیب
با ادیب معره فرماید
یا دهان جناب شاعر را
مملو از لای و خره فرماید
دره و کوه درد و کاهد
گر به کوه و به دره فرماید
مطلب مشابه: اشعار سلطان باهو؛ مجموعه زیبای عاشقانه و احساسی این شاعر
مطلب مشابه: غزلیات عراقی؛ مجموعه اشعار احساسی از شاعر و عارف سده هفتم

دلی دیوانه دارم وندران درد نهان دارم
که گر پنهان کنم یا آشکارا بیم جان دارم
مرا تبریز تب خیزست و لب از شکوه لبریزست
چه آذرها به جان از ملک آذربایجان دارم
چر از ضابطان ارونق صد طعن ودق بینم
که قدری آب و ملک آن جا برای آب و نان دارم
ز بی مهران، مهران رود دل خون گشت و جان فرسود
که جزئی مزرعی در کوهسار لیقوان دارم
چنان منت کشم از عامل سهلان و اسفهلان
که گوئی کشور کاشان و ملک اصفهان دارم
ز خوان نعمت شه نعمت آبادی طلب کردم
که صد آیه غضب درشان جان از شان جان دارم
ز سربازان آتش با زخصم انداز تبریزی
هزاران عرضچی در هر گذر از هر کران دارم
همه جراره ها در چنگ و آتش پاره ها در جنگ
که پیش حمله شان پولاد را چون پرنیان دارم
رسد گر حکم والا کز زمین زی چرخ شو بالا
خدا داند که تشویش از بروج آسمان دارم
به جنگ من کند آهنگ از آن سرهنگ بی فرهنگ
که هم عارست و هم ننگ آن که نامش بر زبان دارم
علی مردان مردود آن کهن نامرد نامودود
که در اوصاف او صد داستان از باستان دارم
برات فوج شیران زان به من شد در همه ایران
که بهر طعمه پندارند مشتی استخوان دارم
ای وای به من که یک غلط گفتم
از گفته خویشتن پشیمانم
جز جاده کوی تو نمی دانم
با این همه وسع ملک سبحانم
در ملک رضا نشستنم خوش تر
از گوشه خانه های ویرانم
خاک ره شاه هشتمین بودن
به از شاهی روم و ایرانم
ای دست اجل بگیر بازویم
وی خلعت آخرت بپوشانم
ای سنگ لحد به فرق من بنشین
وی خاک به خویش ساز پنهانم
ای شام فراق دورتر رانم
وی صبح وصال بیش تر خوانم
گوئی که مداد خون دل باشد
کامروز برون شده ز چشمانم
هر کس که ز روز بد بترسد
باید نخورد غذای نفاخ
زیرا که چو نفخ از آن غذا خاست
ناچار برون جهد ز سوراخ
وان گاه به خیرگی نشیند
خود بر سر جای خواجه گستاخ
وان گند کند که بنده بالفعل
در زحمت آنم آخ و صد آخ
سیدا دست و پا مزن که: بعو
ن الهی حسین بن مستو
فی سماعیل تفرشی زین طو
ر که کوشد همی به ذوق و بشو
ق بدرسد همی به لیل و به یو
م ببخشید همی به تحت و به فو
ق بپوشد نظر ز اکل و ز نو
م شود عن قریب فاضل قو
من که پرورده طعم آبم
از چه با تهمت شهد نابم
نقطه ممتنع التقسیمم
مرکز دایره پشقابم
وحدت صرف و ببرهان شهود
رد هر مشرک و هر مرتابم
منم آن دخت که در حجله شاخ
شد فرو چیده به عیش اسبابم
بود در شاخ زمرد مهدم
بود در مهد زبرجد خوابم
دایه صنع همی سود به چهر
گه سفیدابم و گه سرخابم
غافل از گردش چرخ دولاب
که به طهران کشد از دولابم
پس به ناظر دهدم کز تن، پوست،
به در آرد بتر از قصابم
ناظرا کارد به پهلو مزنم
نه توئی رستم و من سهرابم
منم آن زائده خوان وزیر
که کنون مائده اصحابم
دست ها سجده به سویم آرند
به مثال که مگر محرابم
چون سال بر هزار و دو صد رفت و سی و هفت
قیصر بشد ز فتح علی شاه زرم خواه
عباس شه ز امر ملک شد به مرز روم
زین توپ صد گرفت به یک حمله زان سپاه
آه از آن دم که رفت لابد و ناچار،
رو، به ره ایروان سواره قاجار
یار من از من جدا شد آن دم و گشتم،
یار به اندوه، و رنج و غصه تیمار
آن چه از مژگان خون ریز حسین بر من گذشت
بر حسین کی از جفای لشکر دشمن گذشت؟
خال و خط شامی، بناگوش اصبحی، قامت سنان
در جفا زلف حسین از شمر ذی الجوشن گذشت
نارنج و بنفشه بر طبق نه
منقل بگذار در شبستان
وان پرده بگوی تا به یک بار
زحمت ببرد زپیش مستان
غلامان را بگو تا مشک سایند
کنیزان را بگو تا عود سوزند
نه دین استم، نه زور، و نه زر استم
به عجز و ناتوانی اندر استم
به مهرم گر، به بخشی در خور توست
به قهرم گر بگیری در خور استم
مطلب مشابه: اشعار کوهی؛ مجموعه زیباترین غزلیات با عکس نوشته
مطلب مشابه: اشعار صفایی جندقی (مجموعه زیباترین غزلیات، رباعیات و قطعات)
رباعیات
گفتی که نشد خوب که گشتی مغضوب
بد شد که به شاه از تو شمردند عیوب
ای خواجه: ترا چه با من و خواجه من؟
من دانم و وان که بد کند با من و خوب
این شعر بود که جان از او در تعب است
یا ثالث بوی سیر و دود شطب است
چون میوه ری مایه لرزست، ولی
لرز عجبی که مرگش از پی نه تب است
ای منشی دیوان عزیز این چه خط است؟
وین لفظ که جمله هم چو سنگ و سقط است
ناصح چو به کیش تو سزای سخط است
بالله که غلط بر تو گرفتن غلط است
در کشور ری که رشگ باغ ارم است
شعر از چه زیادست و شعیر از چه کم است؟
این شهر ری و عروس ملک عجم است
یا آفت دینار و بلای درم است؟
ای قوم که جذب من به از خصب شماست
مغصوبی مال من به از غصب شماست
با من مکنید این همه نخوت، به خدا،
صد مرتبه عزل من به از نصب شماست
زنجیره نشین ز ریش درویش خوش است
ور هست توانگر از بز و میش خوش است
زنجیره کجا؟ حنا و حمام کجا؟
زنجیره نشین مثل تو بی ریش خوش است
ای خواجه که جان عالی زنده تست
تو بنده شاهی و جهان بنده تست
چون شاه جهان گیرد و دستور توئی
فرهنگ جهانگیری زیبنده تست
رشتی علی این رفتن رشت تو ز چیست؟
این وجد و نشاط و سیر و گشت تو ز چیست؟
عاشق باید که نرم و هموار بود
این پست و بلند و کوه و دشت تو زچیست؟
دنیا که در آن خوبی و خرسندی نیست
جائی که به مهر او دلی بندی نیست
چیزی که در آن بینی و بپسندی نیست
ور هست به جز خان دماوندی نیست
از خواجه مگر محاسنت را چه فتاد
کز صدمه دندانت نگردد آزاد؟
بر ریش تو یک گوزه گره خواهم زد
زان سان که به دندان، نه توانیش گشاد
شعری که ز طبع فاضل عهد بود
نه شعر بود که شکر و شهد بود
ماند مریم به فکر بکرش اما،
عیسی اگرش عرش برین مهد بود
خان تقی آن که شاه را یاغی بود
چون دیدیمش کدوبن باغی بود
این پایه و مایه یاغی شاه شدن
گو قافیه قاف شو قرمساقی بود
از فقد شعیرم اسب و استر همه مرد
ور هست زری به شعر بایست شمرد
وین بار گران که بستم این جان از شعر
احمال سفر به دوش خود باید برد
گر تو خواهی که سخت جان، جان بدهد
یا خواجه فلان باقی دیوان بدهد
یا آن که تو می دانی یک نان بدهد
گو:… خان بدهد
مطلب مشابه: اشعار صفای اصفهانی شامل زیباترین غزلیات و رباعیات
مطلب مشابه: اشعار شاه نعمتالله ولی شامل دوبیتی، غزلیات، رباعیات و قطعات

ای سفله ترا به کار شاهانه چه کار؟
این کار خطیر را به بیگانه چه کار؟
گر من همه نقد و جنس دیوان بخورم
من دانم و دیوان، به تو دیوانه چه کار؟
اشعار عربی
لابهاء لادهاء لابیان لاعباره
فیما ذاتدعی یا مدهی شغل الوزاره
ابقطرام قواره ام بقدکالمناره
ام بغارین لکل منهما الف مغاره
قل متی فرزنت یا بیدق شطرنج الشراره
و متی اقرشت یا الام من رهط الفزاره
ان یرانی الفلک الاعظم یوما بالحقاره
این امثالک یا منتوف من تلک الجساره
اتری تخفض قدری بعد ترک الاستزاره
قل لنا من انت حتی تنبغی منک الزیاره
انت نفخ صادر فی صدر ایوان الصداره
سافرمن داره کانت لک الجعره جاره
نعم ما بلغت بالآمال من تلک السفاره
فافعلن ما شئت من غیظ و طیش و حراره
وا طلب الاموال من حیث تری لقیا التجاره
واضعفن عشرا علیها تاره من بعد تاره
انما الا ملاک من عشریک فی نهب و غاره
و کذا الملاک فی عدم و عسرو خساره
و بحکم یا قومنا غربانکم صارت مظاره
هل یرجی عاقل من علقم الاالمراره
ذهبت عن دوحه الدوله والدین النضاره
فهو بالله لقرع الشرع و العرف حجاره
و هو فی مخزن بیت المال من دارالاماره
فاعل بالله ما یفعل بالانبارفاره
او کما تفعل فی محتلج القطن شراره
هل سمعتم سرقه نظهر فی زی التجاره
اورایتم رشوه تحت غشاء الاستعاره
فیه سرقل ما یدرج فی طی العباره
قلت نبذا منه و العاقل یکفیه الاشاره
انا بیکار بودی الحق ام الهمه کاره
مطلب مشابه: اشعار نورعلیشاه؛ گلچین زیباترین اشعار از نورعلی شاعر و صوفی ایرانی
مطلب مشابه: اشعار واعظ قزوینی؛ گلچین شعر احساسی و عاشقانه شاعر قدیمی
