شعر با موضوع سکوت را در سایت ادبی و هنری روزانه قرار دادهایم. سکوت، یکی از عمیقترین و چندلایهترین مفاهیم در ادبیات و بهویژه شعر است. شعرهایی که سکوت را محور قرار میدهند، نه تنها به توصیف غیاب صدا میپردازند، بلکه آن را به ابزاری برای کاوش درونیات انسانی، فلسفه وجودی و روابط اجتماعی تبدیل میکنند.

اشعار زیبا با موضوع سکوت
به دست لفظ به معنا شدن نمی گنجم
سکوت آهم و در صد سخن نمی گنجم
فاضل نظری
سکوت کرده ای اما غمین و بغض آلود
به گوش می رسد اینک صدای چشمانت؟
چو با جمعی دچارم کرد از من صد سخن پرسد
چو تنها بیندم مهر سکوتش بر دهن باشد
محتشم کاشانی
اگر دانی زبان اختران را
شبانه بشنوی راز جهان را
سکوت شب به صد آهنگ خواند
به گوشت قصه های آسمان را
سمفونی سکوت مرا نت به نت بخوان
تا بغض های کال غزل را صدا کنی
من بغض سنگینم، سکوتم، تو صدایم باش
حرفی بزن! هنگامه آوازهایم باش
تو نه آن شکر جوابی که جواب من نیایی
مگر احمقم گرفتی که سکوت شد جوابم
چه روزهای سیاهی که بی تو سهم دلم
سکوت بود و سکوت و شکست بود و شکست
شب در سکوتِ آینه آشوب می کنی
حالم بد است، حالِ مرا خوب می کنی
چند خموش می کنم سوی سکوت می روم
هوش مرا به رغم من ناطق راز می کنی
مولانا
چیزی که در سخن نمی گنجد
فقط با سکــوت قابل فهم است
شمس تبریزی
بهترین نعمت سکوت است و من بی همزبان
با زبان وا کردنم کفران نعمت می کنم
سکوت میکنی اما در انتهای سکوت
لبالب از سخنی حاضرم قسم بخورم
صمت عادت کن که از یک گفتنک
میشود تاراج، این تخت الحنک
ای خوش آنکو رفت در حصن سکوت
بسته دل در یاد «حی لایموت»
رو نشین خاموش، چندان ای فلان
که فراموشت شود، نطق و بیان
خامشی باشد، نشان اهل حال
گر بجنبانند لب، گردند لال
شیخ بهایی
از تو سکوت مانده و از من صدای تو
چیزی بگو که من بنویسم به جای تو
حرفی که خالیام کند از سالها سکوت
حسّی که باز پُرکُنَدَم از هوای تو
این روزها عجیب دلم تنگِ رفتن است
تا صبح راه میروم و پا به پای تو
در خواب حرف میزنم و گریه میکنم
بیدار میکنند مرا دستهای تو
هی شعر مینویسم و دلتنگ میشوم
حس میکنم کنارَمی و آه! جای تو…
این شعر را رها کن و نشنیدهام بگیر
بگذار در سکوت بمیرم برای تو
“اصغر معاذی”
حافظ این حال عجب با که توان گفت که ما
بلبلانیم که در موسم گل خاموشیم
حافظ
این شعله که در سینه، بجای دلِ ماست
فرجامِ سکوتِ نابجای دلِ ماست
دردی که درین سینه ی تنگ است، طبیب
عمریست نفهمید کجای دلِ ماست
مطلب مشابه: متن ادبی در مورد سکوت؛ حملات و سخنان ادبی درباره سکوت
مطلب مشابه: متن در مورد سکوت تلخ؛ جملات سنگین تلخ درباره سکوت

مهر سکوت با دل بی آرزو خوش است
از خامشی چه سود چو گویاست آرزو
صائب تبریزی
همه اخطار ها زنگ ندارند عزیز
گاهی هم سکوت آخرین اخطار است
زمینه ای ست سکوت از برای صوت و صدا
ولی سکوت طبیعت زبان لال و کری
شهریار
امشب سـکـوت من به نگاهت نیاز داشت
با این سکوت غم زده، محرم نمی شوی؟
تنها تلاشش انتظار است و سکوت است
پروانه ای که توی تار عنکبوت است
عظیم زارع
سعدی ثنای تو نتواند به شرح گفت
خاموشی از ثنای تو حد ثنای تست
سعدی
تو که نمی دانی؛
از آن دهان
با آن لب ها
هر چه بگویی زیباست
هر چه بگویی شنیدنی ست
حتی در سکوت!
هیچ کس
با هیچ کس
سخن نمی گوید
که خاموشی
به هزار زبان
در سخن است
احمد شاملو
مطلب مشابه: شعر سکوت + مجموعه اشعار، تک بیتی، دو بیتی و شعر کوتاه و بلند در مورد سکوت و خاموشی
مطلب مشابه: عکس نوشته سکوت + تصاویر نوشته دار زیبا در مورد سکوت
عکس نوشته اشعار سکوت کردن
صدایت می زنم، سکوت می شنوم
نگاهت می کنم، چشم می بندی
چه شد که دست هایمان اینگونه با فاصله ها انس گرفت؟
چه شد که این گونه گمت کردم،
گم شدم
چه شد که گم شدیم؟
با چشمانی باز
رویاهایی را می بینم
که در سکوت اتاق
ورق ورق
شعر می شوند
بر گرفته
از آوای ماهوری نگاهت
تا اقیانوس آرام آغوشت
تو سکوت می کنی
فریاد زمانم را نمی شنوی
یک روز من سکوت خواهم کرد
و تو آن روز برای اولین بار
مفهوم دیر شدن را خواهی فهمید
حسین پناهی
در زیر سکوت تو گنجی است
خاموش و مغرور
همچون میراث یک دهکده دور
گنجی پنهان
در خطر هجوم غارتگران
گنجی که من دیده ام
و خود را به ندیدن می زنم
آن قدر از عشق می گویم
آن قدر می نویسم
که صدای سکوت من
دنیا را پر کند
تو فقط دست های من را
عاشقانه بگیر
فریادش با من!
خستگی
روی شانه های نگاهم
سنگینی می کند
اما هنوز در سکوت مبهم این شب
آوازه ی زیر لب خیالی ترین تردید روشنم
که فردا
با تو می رسد آیا
یا دوباره فقط صبح می شود
سکوت که می کنی
وزن جهان را تنها به دوش می کشم
و کم که می آورم
زمین آنقدر کند می چرخد
که تو توی تقویم میماسی
و من
آونگ می مانم
بین حقیقتِ تو
و افسانه ای که از تو در سرم دارم
سکوت که می کنی
شب پشتِ پلک های سکوت
حتم می کند که تو هم تنهایی
مهدیه لطیفی
مرا جواب می کند
سکوت چشم های تو
و باز تنگی نفس
و باز هم هوای تو
دوباره می زند به این
سر جنون گرفته ام
دوباره انقلاب من
دوباره کودتای تو..
شفیعی کدکنی
سکوت را می پذیرم
اگر بدانم
روزی با تو سخن خواهم گفت
تیره بختی را می پذیرم
اگر بدانم
روزی چشم های تو را خواهم سرود
مرگ را می پذیرم
اگر بدانم
روزی تو خواهی فهمید
که دوستت دارم
جبران خلیل جبران
تا می توانی با من سخن بگو!
سکوتِ تو،
جهانم را خاموش می کند…
این شعرها که بوی سکوت می دهند
از غیبت لب های توست
کلمات
مثل زنجره های خشکیده تابستانی
از معنا خالی شدند
و در انتظار مورچه هایند
توشه بار زمستانیشان را
در حفره تاریک خالی کنند
اندوهی که سرازیر میشود
در سینه خاموش من
شمس لنگرودی
مطلب مشابه: متن انگلیسی در مورد سکوت { جمله و متن زیبای سنگین درباره سکوت }
مطلب مشابه: متن در مورد سکوت یک زن (جملات دلنشین درباره سکوت و احساس زنان)

نفس تو گر ز نطق یابد قوت
لب ببند از سخن به مهر سکوت
ور ز خاموشی اش نصیب افتاد
بایدت لب به گفت و گوی گشاد
گفت و گویی کلید صدق و صواب
نه که گردد مزید بعد و حجاب
گر کند عقل و شرع حکم سخن
تو به طبع و هوا خموش مکن
ور نباشد سخن فروشی خوش
رخت بر ساحل خموشی کن
جامی
من سکوت خویش را گم کرده ام!
لاجرم در این هیاهو گم شدم
من، که خود افسانه می پرداختم،
عاقبت، افسانه ی مردم شدم!
ای سکوت، ای مادر فریادها،
ساز جانم از تو پر آوازه بود
تا در آغوش تو راهی داشتم
چون شراب کهنه، شعرم تازه بود
در پناهت برگ و بار من شکفت
تو مرا بردی به شهر یادها
من ندیدم خوشتر از جادوی تو
ای سکوت، ای مادر فریادها!
گم شدم در این هیاهو، گم شدم
تو کجایی تا بگیری داد من؟
گر سکوت خویش را می داشتم
زندگی پر بود از فریاد من!
فریدون مشیری
شعرهای زیبا و غمگین درباره سکوت
اگر پای در دامن آری چو کوه
سرت ز آسمان بگذرد در شکوه
زبان درکش ای مرد بسیار دان
که فردا قلم نیست بر بی زبان
صدف وار گوهرشناسان راز
دهان جز به لؤلؤ نکردند باز
فروان سخن باشد آگنده گوش
نصیحت نگیرد مگر در خموش
چو خواهی که گویی نفس بر نفس
نخواهی شنیدن مگر گفت کس؟
نباید سخن گفت ناساخته
نشاید بریدن نینداخته
تأمل کنان در خطا و صواب
به از ژاژخایان حاضر جواب
کمال است در نفس انسان سخن
تو خود را به گفتار ناقص مکن
کم آواز هرگز نبینی خجل
جوی مشک بهتر که یک توده گل
حذر کن ز نادان ده مرده گوی
چو دانا یکی گوی و پرورده گوی
صد انداختی تیر و هر صد خطاست
اگر هوشمندی یک انداز و راست
چرا گوید آن چیز در خفیه مرد
که گر فاش گردد شود روی زرد؟
مکن پیش دیوار غیبت بسی
بود کز پسش گوش دارد کسی
درون دلت شهر بندست راز
نگر تا نبیند در شهر باز
ازان مرد دانا دهان دوخته ست
که بیند که شمع از زبان سوخته ست
سعدی
سکوت کرده ای رفیق! سکوت سهم ما نبود
سکوت اگر چه حرف داشت به خوبی صدا نبود
دل شکسته کسی وبال گردن تو نیست
چه بی هوا دلم شکست! ولی نه بی هوا نبود
کسی که شیشه دل ترانه مرا شکست
صدای بی محبتش برایم آشنا نبود
رفیق! زندگی همین دو روز های و هوی نیست
وگرنه عمر غازها به کوچ مبتلا نبود
هزار بار گفته اند: چرا سکوت می کنی؟
مگر همین سکوت تلخ جواب این چرا نبود؟!
سکوت کرده ام رفیق! سکوت زخم کهنه ایست
کبوتر صدایمان از اولش رها نبود!
منا کرمی
روزی دل من که تهی بود و غریب
از شهر سکوت به دیار تو رسید
در شهر صدا که پر از زمزمه بود
تنها دل من قصه مهر تو شنید
چشم تو مرا به شب خاطره برد
در سینه دلم از تو و یاد تو تپید
در سینه سردم، این شهر سکوت
دیوار سکوت به صدای تو شکست
اردلان سرافراز
تنها من می دانم
که پشت لبخندهایت
آرامش دنیا را
سهم سهم پنهان کرده ای
و شب از ترس
به سایه ی پشت چشم هایت
پناه آورده
می خندی و من
از جهان جا می مانم..
بگذار شعر راه بیفتد
بی کلمه
تا به دست های تو برسد
تا به لب های تو برسد
تا به چشم های تو برسد..
بگذار شعر سکوت کند
تا چشم هایت
تنها با من حرف بزنند
وقتی که می دانی تحت هر اتفاقی
من دیوانه ی حواس پرت نگاه توام..
مطلب مشابه: عکس پروفایل سکوت | عکس نوشته سکوت و متن خاموشی و بی حرف شدن
															