خلاصه خبر
استارتاپهای پیشرو در حوزه هوش مصنوعی از جمله OpenAI، Anthropic و Perplexity در سال ۲۰۲۴ وارد مرحله جدیدی از بازاریابی شدهاند و با سرمایهگذاریهای چندمیلیون دللی، کمپینهای برندسازی احساسی خود را راهاندازی کردهاند. این شرکتها که به ارزشهای میلیاردی رسیدهاند، اکنون در رقابت فزاینده بازار، به جای تمرکز صرف بر فناوری، از تکنیکهای کلاسیک برندسازی مانند داستانسرایی، پیامهای احساسی و مشارکتهای فرهنگی استفاده میکنند.
هدف اصلی این کمپینها ایجاد ارتباط عاطفی با مصرفکنندگان، مقابله با بیاعتمادی نسبت به هوش مصنوعی و تفکیک برندها در شرایطی است که محصولاتشان به سرعت در حال یکسان شدن هستند. این شرکتها با الهام از برندهای موفق مانند اپل و پاتاگونیا، سعی دارند هوش مصنوعی را به عنوان یک همراه مفید و قابل اعتماد در زندگی روزمره معرفی کنند.
تحلیل پیمان امیدی، متخصص سئو و دیجیتال مارکتینگ (بازاریابی دیجیتال)

پیمان امیدی ℹ️
متخصص سئو و دیجیتال مارکتینگ (بازاریابی دیجیتال)
تحلیل استراتژی بازاریابی احساسی استارتاپهای هوش مصنوعی نشان میدهد این شرکتها در مرحله بلوغ قرار گرفتهاند. با رسیدن به ارزشگذاریهای میلیاردی (OpenAI با ۳۲۴ میلیارد دلار و Anthropic با ۱۷۸ میلیارد دلار)، این استارتاپها اکنون نیاز به تفکیک برند خود از طریق ابزارهای غیرفنی را درک کردهاند.
نقاط قوت این استراتژی:
- تمرکز بر داستانسرایی و لحظات واقعی زندگی باعث میشود فناوری پیچیده هوش مصنوعی برای عموم مردم قابل درک و دسترس شود
- استفاده از سلبریتیها (مانند بازیگر Squid Game) و ورزشکاران مشهور (مانند لوییس همیلتون) توجه رسانهای و اعتبار ایجاد میکند
- پیامهای مثبت درباره امکانپذیری، کشف و ارتباط به مقابله با ترسهای عمومی کمک میکند
چالشهای پیش رو:
- خطر ایجاد تبلیغات عمومی برای کل دسته فناوری به جای برند خاص (تبلیغ Anthropic ممکن است به نفع OpenAI تمام شود)
- بیاعتمادی عمیق نسبت به هوش مصنوعی به دلیل نگرانی درباره جایگزینی شغلها و کاهش ارتباطات انسانی
- ماهیت سرد فناوری که ایجاد ارتباط احساسی را دشوار میکند
تفاوت در رویکردهای خلاقانه:
- OpenAI بر لحظات کوچک و روزمره زندگی تمرکز دارد
- Anthropic خود را به عنوان «شریک فکری» معرفی میکند و از پاتاگونیا الهام گرفته
- Perplexity از طنز و فرهنگ عامه برای مقابله با جدیگیری بیش از حد صنعت استفاده میکند
کارشناسان معتقدند این شرکتها هنوز به وضوح برندهای بزرگی مانند نایک و اپل نرسیدهاند و مأموریت واقعی خود را به طور مشخص بیان نمیکنند. موفقیت نهایی در گرو توانایی آنها در تبدیل شدن به برندهای سبک زندگی است.
کاربردها برای مخاطبان مختلف
برای مدیران بازاریابی و برند: اهمیت سرمایهگذاری روی برندسازی احساسی حتی در صنایع فناوریمحور را نشان میدهد. زمانی که محصولات مشابه میشوند، داستان برند و ارتباط عاطفی میتواند مزیت رقابتی ایجاد کند.
برای استارتاپهای فناوری: الگویی برای عبور از مرحله معرفی فناوری به مرحله بلوغ برند ارائه میدهد. نشان میدهد که استخدام مدیران بازاریابی باتجربه (مانند CMO سابق Coinbase در OpenAI) و ساخت تیم خلاق داخلی چقدر حیاتی است.
برای آژانسهای تبلیغاتی: فرصتی برای توسعه تخصص در حوزه هوش مصنوعی و کمک به این شرکتها در بیان مأموریت واقعی خود به روشی قانعکننده ایجاد میکند.
برای سرمایهگذاران: شاخصی از بلوغ صنعت هوش مصنوعی و گذار از ارزشگذاری بر اساس فناوری به ارزشگذاری بر اساس برند ارائه میدهد.