فیلم «زودیاک» (Zodiac) به کارگردانی دیوید فینچر، داستان واقعی قاتلی زنجیرهای به نام زودیاک را روایت میکند که در اواخر دهه ۱۹۶۰ و اوایل دهه ۱۹۷۰ در منطقه خلیج سانفرانسیسکو وحشت آفرید. این فیلم با بازی جیک جیلنهال، رابرت داونی جونیور و مارک روفالو، به بررسی تلاشهای پلیس و روزنامهنگاران برای شناسایی و دستگیری این قاتل مرموز میپردازد.
داستان فیلم با حملهای در ۴ ژوئیه ۱۹۶۹ آغاز میشود، جایی که مردی ناشناس به دارلین فرین و مایک مژو در والیو، کالیفرنیا حمله میکند. مایک از این حمله جان سالم به در میبرد. یک ماه بعد، روزنامه سانفرانسیسکو کرونیکل نامهای رمزدار از قاتل دریافت میکند که خود را زودیاک معرفی کرده و پلیس را به تمسخر میگیرد. پاول آوری، خبرنگار، و رابرت گریاسمیت، کاریکاتوریست روزنامه، به زودی درگیر این پرونده پیچیده میشوند. با رمزگشایی نامهها، زودیاک به جنایات بیشتری دست میزند و در سپتامبر همان سال به برایان هارتنل و سیسیلیا شپرد در نزدیکی دریاچه حمله میکند. چند هفته بعد، زودیاک یک راننده تاکسی به نام پاول استین را به قتل میرساند و تکههایی از لباس او را برای ترساندن پلیس به روزنامه ارسال میکند. دیو توسکی، کارآگاه پلیس سانفرانسیسکو، همراه با همکارانش تحقیقات گستردهای را آغاز میکند و به مظنونی به نام آرتور لی آلن میرسد. هرچند شواهدی علیه او وجود دارد، دستخط او با نامههای زودیاک همخوانی ندارد. سالها بعد، رابرت گریاسمیت که عمیقاً به این پرونده علاقهمند شده، تحقیقات خود را ادامه میدهد و کتابی درباره زودیاک مینویسد. این جستجو زندگی شخصی او را تحتالشعاع قرار میدهد، اما سرانجام با ارائه تصویری از مظنون اصلی، تا حدودی به نتیجه میرسد.
فیلم «زودیاک» به دلیل روایت دقیق و جزئینگرانه خود، توانسته است وحشت و تعلیق ناشی از نبود پاسخهای روشن در این پرونده را به تصویر بکشد. دیوید فینچر با استفاده از سبک کارگردانی خاص خود، به خوبی توانسته است فضای سرد و مرموز تحقیقات را به نمایش بگذارد. بازی جیک جیلنهال در نقش رابرت گریاسمیت، که به تدریج درگیر این پرونده میشود، به خوبی وسواس و پریشانی روانی شخصیتش را نشان میدهد. رابرت داونی جونیور نیز در نقش پل آوری، روزنامهنگاری جسور و معتاد، یکی از نقشآفرینیهای برجسته خود را ارائه میدهد.
از نظر بصری، فیلم با استفاده از نورپردازی تاریک و رنگهای سرد، به فضای تعلیق و هراس فیلم کمک کرده است. تدوین دقیق و تمپوی ملایم فیلم به تماشاگران این اجازه را میدهد تا در عمق ذهن شخصیتها فرو روند و تأثیرات روانی این پرونده را بر زندگی و ذهن آنها ببینند. موسیقی متن فیلم که توسط دیوید شیِر ساخته شده است، به خوبی با فضای مرموز و سرد فیلم همخوانی دارد و به افزایش تعلیق و دلهره کمک میکند.
یکی از نقاط قوت فیلم، پرهیز از کلیشههای مرسوم فیلمهای جنایی است. فینچر به جای نمایش مکرر صحنههای خشونتآمیز، بیشتر بر روایت روانشناختی و تحقیقات جنایی تمرکز کرده است. فیلم با تمرکز بر شخصیتها و تأثیرات روانی این پرونده بر آنها، توانسته است به اثری عمیق و متفکرانه تبدیل شود.
با این حال، برخی از منتقدان ممکن است فیلم را به دلیل سرعت آرام روایت و عدم پایان مشخص، خستهکننده بدانند. اما این پایان باز و عدم قطعیت دقیقاً همان چیزی است که «زودیاک» را به یکی از بهترین فیلمهای فینچر تبدیل میکند؛ فیلمی که به سوالات بیپاسخ در زندگی و عدالت میپردازد و تماشاگران را به تأمل در مورد ماهیت ترس و وسواس وادار میکند.
در نهایت، فیلم «زودیاک» به بررسی این موضوع میپردازد که چگونه یک قاتل میتواند بدون کشف هویتش، جامعهای را در وحشت فرو ببرد و تأثیرات ماندگاری بر روی روان عمومی بگذارد. فیلم به دلیل روایت غیر خطی و پر از تعلیق خود، تماشاگران را در فضای سرد و مرموز تحقیقات فرو میبرد و این فضا را با استفاده از موسیقی و صحنهپردازی دقیق تقویت میکند.